حواصیل ارسال شده در 14 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 دی، 2023 فرقی نخواهد کرد برای سرو ، باغچه یا خیابان ، او رشد خودش را خواهد داشت . مهم اصالت سرو بودن اوست که قامتش قیامت است و آزادگی ش زبانزد ،.. حالا این را تفسیر کنید به آدمهای آزاد اندیش ، آنها که سروهای روانی هستند که زیستن بدون آنها سخت است.آقای باقری، معلم بازنشسته ای بود که به تنهایی در آپارتمان کوچکش در یکی از،محلات تهران ، زندگی جمع و جوری داشت . او ۵۰ ساله بود و تا دو سال پیش که مادرش زنده بود ، فکر میکرد دلیل اینکه هیچ وقت ازدواج نکرده مادرش است ،بعد مرگ مادر تنهایی برای باقری شد یک کابوس، فکر اینکه در این سن و سال ازدواج کند هم او را دچار تشویش میکرد... روزهایش آنقدر کند میگذشت که افسردگی را به یقین در آنسوی اتاق میدید،، که با چنگالهای تیز قصد تصرف مغزش را دارند... باقری در پنجاه سالگی از تناسب اندام خوبی برخوردار بود و گاها دوستانش میگفتند خوش به حالت ، تن و اندام جوونی رو بدون یه پرده چربی آوردی توی میانسالی ،،, او کتابخوان قهاری بود و البته یک منتقد تمام عیار، و بسیار اهل سینما بود، اخلاق مدار بود اما مذهبی خیر...دستپختش هم زبانزد دوستانش بود ...همه ی ما بالاخره در زندگی نقطه ضعف هایی داریم ، این خاصیت آدمی ست ، و او نقطه ضعفش مادرش بود ،، جوانی ش را پای مادر گذاشته بود و حالا در نبود او احساس تنهایی میکرد، او همه ی آن محاسنی که یک همسر و یک پدر میتوانست داشته باشد را داشت اما روزگار او را مهجور و درمانده خواسته بود ... آقای باقری مرد تنهایی که هرگز عاشق نشده بود، توی آپارتمان مملو از اثاثیه ش ، با درآمد ثابت، در عین خوشبختی عجیب بدبخت مینمود....او هیچوقت گمان نمیکرد به این طور درماندگی ... و زمان برای هیچ فردی توقف نخواهد کرد ... 3 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حسین138 ارسال شده در 14 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 دی، 2023 31 دقیقه قبل، maynotknow گفته است: فرقی نخواهد کرد برای سرو ، باغچه یا خیابان ، او رشد خودش را خواهد داشت . مهم اصالت سرو بودن اوست که قامتش قیامت است و آزادگی ش زبانزد ،.. حالا این را تفسیر کنید به آدمهای آزاد اندیش ، آنها که سروهای روانی هستند که زیستن بدون آنها سخت است.آقای باقری، معلم بازنشسته ای بود که به تنهایی در آپارتمان کوچکش در یکی از،محلات تهران ، زندگی جمع و جوری داشت . او ۵۰ ساله بود و تا دو سال پیش که مادرش زنده بود ، فکر میکرد دلیل اینکه هیچ وقت ازدواج نکرده مادرش است ،بعد مرگ مادر تنهایی برای باقری شد یک کابوس، فکر اینکه در این سن و سال ازدواج کند هم او را دچار تشویش میکرد... روزهایش آنقدر کند میگذشت که افسردگی را به یقین در آنسوی اتاق میدید،، که با چنگالهای تیز قصد تصرف مغزش را دارند... باقری در پنجاه سالگی از تناسب اندام خوبی برخوردار بود و گاها دوستانش میگفتند خوش به حالت ، تن و اندام جوونی رو بدون یه پرده چربی آوردی توی میانسالی ،،, او کتابخوان قهاری بود و البته یک منتقد تمام عیار، و بسیار اهل سینما بود، اخلاق مدار بود اما مذهبی خیر...دستپختش هم زبانزد دوستانش بود ...همه ی ما بالاخره در زندگی نقطه ضعف هایی داریم ، این خاصیت آدمی ست ، و او نقطه ضعفش مادرش بود ،، جوانی ش را پای مادر گذاشته بود و حالا در نبود او احساس تنهایی میکرد، او همه ی آن محاسنی که یک همسر و یک پدر میتوانست داشته باشد را داشت اما روزگار او را مهجور و درمانده خواسته بود ... آقای باقری مرد تنهایی که هرگز عاشق نشده بود، توی آپارتمان مملو از اثاثیه ش ، با درآمد ثابت، در عین خوشبختی عجیب بدبخت مینمود....او هیچوقت گمان نمیکرد به این طور درماندگی ... و زمان برای هیچ فردی توقف نخواهد کرد ... هستند از این آدما زیاد 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .