حواصیل ارسال شده در 12 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، 2023 جنگل.. چشم های سبزش را گشوده بود، چشمان تو را دید... خجل شد، باران نم نمک بارید.. عطر وحشی و بکری، خط بطلان میکشید بر گرانترینِ عطور. نسیم از پیرهنت گذشت... زندگی از حرارت وجودت سرشار بود،،، لبخندت شادی زیستن را دوچندان میکرد، چه زیباست دلدادگی،،، امیدی جان بخش در دل ِِ تاریکی... و تنها آن لحظه ست که زندگی آغاز میشود، سرم از تو پر شده، مثل خوردن یک پیک از تلخ ترین شراب ِسُکر آورِجهان... ای که از تو به تو درگریزم، نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حواصیل ارسال شده در 16 تیر مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 تیر در ۱۴۰۲/۷/۲۰ در 10:35، حواصیل گفته است: جنگل.. چشم های سبزش را گشوده بود، چشمان تو را دید... خجل شد، باران نم نمک بارید.. عطر وحشی و بکری، خط بطلان میکشید بر گرانترینِ عطور. نسیم از پیرهنت گذشت... زندگی از حرارت وجودت سرشار بود،،، لبخندت شادی زیستن را دوچندان میکرد، چه زیباست دلدادگی،،، امیدی جان بخش در دل ِِ تاریکی... و تنها آن لحظه ست که زندگی آغاز میشود، سرم از تو پر شده، مثل خوردن یک پیک از تلخ ترین شراب ِسُکر آورِجهان... ای که از تو به تو درگریزم، هنوز یاد تو در سرم غوغا میکند... تو همه ی آنچه خواهم خواست از دنیا.... نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .