رفتن به مطلب

چشم هایت دلبری آغاز کرد، جنگلی مدهوش شد


حواصیل

ارسال های توصیه شده

جنگل.. چشم های سبزش را گشوده بود، چشمان تو را دید... خجل شد،  باران نم نمک بارید.. عطر وحشی و بکری، خط بطلان میکشید بر گرانترینِ عطور. نسیم  از پیرهنت  گذشت... زندگی از حرارت وجودت سرشار بود،،، لبخندت شادی زیستن را دوچندان میکرد، چه زیباست دلدادگی،،، امیدی جان بخش در دل ِِ تاریکی...  و تنها آن لحظه ست که زندگی آغاز میشود،  سرم از تو پر شده، مثل خوردن یک پیک از تلخ ترین شراب ِسُکر آورِجهان...  ای که از تو به تو درگریزم،

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 6 ماه بعد...
در ۱۴۰۲/۷/۲۰ در 10:35، حواصیل گفته است:

جنگل.. چشم های سبزش را گشوده بود، چشمان تو را دید... خجل شد،  باران نم نمک بارید.. عطر وحشی و بکری، خط بطلان میکشید بر گرانترینِ عطور. نسیم  از پیرهنت  گذشت... زندگی از حرارت وجودت سرشار بود،،، لبخندت شادی زیستن را دوچندان میکرد، چه زیباست دلدادگی،،، امیدی جان بخش در دل ِِ تاریکی...  و تنها آن لحظه ست که زندگی آغاز میشود،  سرم از تو پر شده، مثل خوردن یک پیک از تلخ ترین شراب ِسُکر آورِجهان...  ای که از تو به تو درگریزم،

  هنوز یاد تو در سرم غوغا میکند... تو همه ی آنچه خواهم خواست از دنیا....

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...