رفتن به مطلب

سلاااااااااام چالش داریم 😁😁


فریحا

ارسال های توصیه شده

سلام عزیزای دل فری

خوبید  میخوام چالش بزارم

هرسئوالی که از هرکی که تو انجمن هستش که ذهنتونو درگیر کرده بپرسید

فرقی نداره چی؟؟؟ هرچی

میخواد مثبت ۱۸ باشه

یا سئوال عادی

راحت باشید

دوستون دارم

ماچم به کله های پرپشمتون💋💋😁😎

ویرایش شده توسط فریحا
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • فریحا عنوان را به سلاااااااااام چالش داریم 😁😁 تغییر داد
1 ساعت قبل، دل آرام گفته است:

سلام عزیزم 

👍🏼👌🏼 چالش خوبیه

من از سکرت سوال دارم 🙂

چه عالی به به بپرس اگه ببینه باس جواب بده

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

1 ساعت قبل، فریحا گفته است:

چه عالی به به بپرس اگه ببینه باس جواب بده

میترسم بنم کنه خخخ

دوس دارم بدونم چن سالشونه و شنیدم ایران نیستن درسته؟

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

7 دقیقه قبل، kambiz_landar گفته است:

تایپیک  بے کیفیت ھست

بنظرم پاک بشہ بہترہ

شما دگه ببخشید مخ من در همین حد کار میکنه

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

10 دقیقه قبل، دل آرام گفته است:

میترسم بنم کنه خخخ

دوس دارم بدونم چن سالشونه و شنیدم ایران نیستن درسته؟

اره خب اگه اشتباه نکنم یه بار شنیدم مقیم کشور آلمان هستن

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

13 ساعت قبل، فریحا گفته است:

سلام عزیزای دل فری

خوبید  میخوام چالش بزارم

هرسئوالی که از هرکی که تو انجمن هستش که ذهنتونو درگیر کرده بپرسید

فرقی نداره چی؟؟؟ هرچی

میخواد مثبت ۱۸ باشه

یا سئوال عادی

راحت باشید

دوستون دارم

ماچم به کله های پرپشمتون💋💋😁😎

سلام صبح بخیر

خب کسی که چالش میگذاره، اول باید خودش پیش قدم بشه؟ 

چالش خوبی هست البته می تونستی، سوال بهتری بپرسی

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

6 ساعت قبل، حسین138 گفته است:

سلام صبح بخیر

خب کسی که چالش میگذاره، اول باید خودش پیش قدم بشه؟ 

چالش خوبی هست البته می تونستی، سوال بهتری بپرسی

خوب اینم حرفیه

ولی خخخخخ سئوالی ندارم

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

6 ساعت قبل، حسین138 گفته است:

سلام صبح بخیر

خب کسی که چالش میگذاره، اول باید خودش پیش قدم بشه؟ 

چالش خوبی هست البته می تونستی، سوال بهتری بپرسی

صبح شماهم بخیر

جانا

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

سکرت؛ محبوب‌ترین فرد در اساطیر اسکاندیناوی، ایزد قدرتمند آذرخش، توفان و تندر؛ نامی بسیار آشنا و شخصیتی است که در افسانه اسکاندیناوی‌ها به حد زیادی درباره او صحبت شده است. در متون اسطوره‌شناسی نام او و خانواده‌اش بسیار ذکر شده است. البته محبوبیت او تنها در میان افراد علاقه‌مند به اسطوره‌شناسی وجود ندارد بلکه از آنجایی که ما سال‌های زیادی شاهد حضور او در دنیای کتاب‌های کمیک هستیم، این کاراکتر توانسته محبوبیت زیادی در بین خوانندگان اینگونه کتاب‌ها هم به‌دست بیاورد.

aed89c923d11d239965269d9c859e4d62.jpg.77f00c0d6bfced5a5584240dd07e4226.jpg

جالب است بدانید که چرخه راگناروک نسخه‌های مختلف زیادی از داستان گذشته ثور ایجاد کرده است. حقیقت این است که با توجه به اینکه سرزمین آزگارد محلی پر از افسانه محسوب می‌شود پس می‌توان نتیجه گرفت که با دنبال کردن هر کدام از این داستان‌ها نمی‌توان متوجه شد که در واقع کدام یک داستان اصلی است. یکی از همین داستان‌ها را خود اودین تعریف کرده است؛ زمانی که داستان ثور قبلی را برای ثور کنونی تعریف می‌کند. با توجه به این داستان، مثل اینکه قبل از تولد ثور کنونی، یک ثور نام دیگری هم وجود داشته است. ثور قبلی هم فرزند اودین بود اما برخلاف ثور کنونی که موهای بلوند دارد، آن ثور موی قرمز داشت.

ما شخصیت سکرت را در کتاب‌های کمیک کمپانی مارول مشاهده کردیم وفیلم شاه سکرت آخرین اثری بود که از این شخصیت به روی پرده سینماها رفت. شاید به واسطه این آثار سینمایی اطلاعاتی را درباره این کاراکتر به‌دست آورده باشید اما تا به حال به عنوان یک طرفدار دوست داشتید درباره ابرقهرمان مورد علاقه خود اطلاعات بیشتری نسبت به قبل به‌دست بیاورید؟ با اینکه مدت نسبتا زیادی از اکران فیلم ثور: راگناروک می‌گذرد، ما این موضوع را بهانه قرار دادیم تا در قالب مقاله‌ای، اطلاعاتی درباره این ابرقهرمان محبوب و همچنین تفاوت‌هایی را که میان داستان اصلی این شخصیت و همچنین آثاری که از او به نمایش درآمده برای شما دوست‌داران دنیای کتاب‌های کمیک و شخصیت ثور، بیان کنیم.

 

برای آشنایی اولیه با این شخصیت بهتر است اول به مشخصات ابتدایی و معمول او بپردازیم. نام کامل او، ثور پسر اودین یا همان اودین‌سان است. همانطور که از نام کامل او مشخص است، نام پدر او اودین بوده که طبق داستان‌های کمیک و افسانه‌ها، او پدر کل مردم آزگارد است.

Secret.jpg.4378699d2b0ee29b91ddcf5a6b7592ef.jpg

 پیش از متولد شدن ثور، اودین فرزند پسری می‌خواست که قدرت او، هم از زمین و هم از خود سرزمین آزگارد حاصل شود تا بتواند به‌عنوان وارث، قدرت‌های پدرش را به ارث ببرد. همین موضوع باعث شد که با یورد آشنا شود. اودین یک غار در کشور نروژ در نظر گرفت و همانجا بود که یورد، ثور را به دنیا آورد. 

چند ماه بعد از تولد ثور، اودین او را به آزگارد بازگرداند تا همانجا او را بزرگ کند. همسر اودین یعنی الهه فریگ، از همان ابتدا همانند یک مادر واقعی با ثور برخورد کرده و او را بزرگ کرد. تا چند سال پیش، ثور هنوز متوجه نشده بود که مادر واقعی او یورد است. ثور در کنار برادر ناتنی‌اش یعنی لوکی حقه‌باز بزرگ شد. لوکی همیشه تصور می‌کرد که در دل پدر و مادرشان، ثور عزیزتر از خودش است و مدام به او حسودی می‌کرد. ثور تقریبا در سن ۸ سالگی بود که اودین چکش مخصوص قدرتمند یعنی همان میولنیر را برای او ساخت.

در افسانه‌ها گفته شده که ثور در طی جریان راگناروک (از بین برنده نسخه قبلی آزگارد)، مار میدگارد به نام سِرپِنت را کشته و خودش هم به وسیله زهر همان هیولای در حال مرگ، مرده است. در اینگونه افسانه‌ها خود اودین هم کشته شده اما نسخه جدید شخصیت اودین در قالب چندین خدایی که از جریان راگناروک جان سالم به در برده‌اند، ظاهر شده است. همین اودین جدید است که نقش پدر ثور کنونی را ایفا می‌کند. با این اوصاف حتی اگر روزی هم داستان واقعی ثور به تصویر کشیده شود، ما هیچگاه متوجه نخواهیم شد که کدام نسخه، داستان اصلی خواهد بود.

 

 

 

خویشاوندان معروف: اودین بورسان (پدر، مرحوم)، گایا (مادر)، فریگ (مادر ناتنی)، لوکی، بالدر، هرمود و تیر (برادران ناتنی)، بور بوریسان (پدربزرگ، مرحوم) و هلا (قوم و خویش نزدیک مانند دختر برادر یا خواهر).

از القاب و عناوین او می‌توان به خدای رعد و برق، پسر اودین، ارباب سرزمین آزگارد، ثور قدرتمند، گلدیلاکس، شاهزاده کوچک، رعد و برق، آرکین تورسن، خدای آزگارد، دانر، لوریدی، پسر ریش سفید، زیگفرید، زیگموند، هرکول جعلی و... اشاره کرد.

وابستگی به گروهی خاص: خدایان آزگارد، انتقام جویان، ارتش ثور، انتقام ملکه و گاد پک.

تحصیلات: آموزش دیده توسط دانشمندان آزگارد و پزشکی (به واسطه بلیک).

اولین حضور این شخصیت در دنیای کمیک: کتاب Journey into Mystery، شماره ۸۳ (سال ۱۹۶۲).

 

بررسی بازی No Man

 

ماجرای بازگشت سکرت از ازگارد به زمین

ثور در جنگ جهانی دوم هم حضور داشته و در برهه‌ای از زمان با آدولف هیتلر همکاری کرده است. او با رعد و برقی که به وسیله چکشش ایجاد کرده بود، با مهاجمان مبارزه کرده و تقریبا یونیون جک دوم (برایان فالس ورث) را تا مرز کشتن ررساند. زمانی که ثور متوجه شد هیتلر (علیرضا)آدم خوبی نیست، با خود عهد بست که دیگر به او کمکی نکند. به همین دلیل بیشتر الکتریسیته‌ای که در بدن برایان فالس ورث وجود داشت را خارج کرده و دوباره به چکشش برگرداند اما از همان زمان، یونیون جک دوم، تبدیل به یک ابرانسان شد.داستان حسادت علیرضا به سکرت از اینجا شروع شد

ثور در آزگارد یک زندگی پویا و پرماجرا را تجربه کرد و با بسیاری از دشمنان این سرزمین، از جمله غول‌های یخی (Frost Giants)، مبارزه کرد. هرچه که سن ثور بالاتر می‌رفت، اودین به مرور زمان بیشتر متوجه می‌شد که او روزبه‌روز چقدر متکبرتر و گستاخ‌تر می‌شود به همین دلیل او را چندین بار به میدگارد فرستاد تا کمی انسانیت بیاموزد. با این حال، همانطور که در فیلم ثور سال ۲۰۱۱ مشاهده کردید، آنطور که اودین می‌خواست، ثور تغییر نمی‌کرد و در طی سال‌های زیاد از رفتار گستاخانه او و همچنین غرور بیش از اندازه‌اش خسته شده بود. در برهه‌ای از زمان، گستاخی ثور به حدی رسید که آتش بس میان آزگاردیان و غول‌های یخی را شکست و تقریبا در حال آغاز کردن یک جنگ بزرگ میان مردمان این دو سرزمین بود. بعد از این جریانات اودین متوجه شد که دیگر زمان آن رسیده تا ثور انسانیت را به طور واقعی بیاموزد. به همین علت چکشش را به زمین فرستاد، قدرت‌هایش را تا حدی از او گرفت، (دوباره) حافظه‌اش را از اینکه هویت واقعی او چیست پاک کرد و در قالب یک دانشجوی پزشکی جوان به نام دونالد بلیک که از لحاظ فیزیکی مشکل داشت، به زمین فرستاد.

 

 

ثور که در قالب بلیک با آن وضعیت فیزیکی زندگی می‌کرد، ارزش فروتنی، صبر و پایداری را تا حدی آموخت. بعد از آن او تصمیم گرفت که از افراد مریض یا در حال مرگ مراقبت کند؛ اول به عنوان یک دانشجوی پزشکی و بعد به عنوان یک پزشک موفق. بلیک بعد از ترک مدرسه پزشکی، یک مرکز تمرین خصوصی در شهر نیویورک افتتاح کرد و توانست به سرعت تبدیل به یک جراح بزرگ و معروف شود.

بعد از گذشت ده سال، اودین فکر رفتن به نروژ برای گذراندن تعطیلات را در ذهن بلیک پدیدار کرد. بلیک در آنجا با جمعی از بیگانه‌های نژاد کرونان که به مردان سنگی (Stone Men) از سیاره زحل (Saturn) هم معروف بودند، روبه‌رو شد. بلیک برای فرار از دست این نژاد بیگانه به غاری پناه برد؛ درست همان غاری که هزاران سال پیش ثور در آن متولد شده بود. اودین چکش ثور را در یک محفظه چوبی مانند عصا در آنجا پنهان کرده بود. بعد از گذشت مدتی به خاطر پرتاب شدن یک تخته سنگ مقابل دروازه غار، بلیک در آنجا گیر افتاد. به همین علت او از سر ناامیدی و عصبانیت، با آن عصای چوبی به سنگ ضربه محکمی وارد کرد. همین تلنگر باعث شد که او به فرم اصلی خداگونه خود یعنی ثور بازگردد. او در قالب ثور از غار خارج شد و تمام کرونان‌ها را از آنجا راند و کار همه آنها را ساخت.

 

در ابتدا با اینکه بلیک تا حدودی می‌دانست که همان ثور است، اما هیچ پیش زمینه‌ای از گذشته و زندگی‌اش به عنوان یکی از خدایان آزگاردی نداشت. با این حال، اوضاع به همین منوال نگذشت و بعد از گذشت چند ماه بخش زیادی از خاطراتش بازگشت. بعد از گذشت چند ماه، اودین هویت دروغین بلیک را برایش آشکار کرد و علت این کار را هم برایش توضیح داد. اما برخلاف انتظار، ثور هویت بلیک را انتخاب کرده و ترجیح داد روی زمین بماند و جراحی‌های پزشکی‌اش را ادامه دهد. بخشی از وابستگی او به زمین به این خاطر بود که به‌طور ناخودآگاه حس می‌کرد میراث مادری او در این دنیا قرار دارد. بخش دیگر هم به‌خاطر عشقش به بشریت و همچنین نیازی بود که در او وجود داشت و می‌خواست چیزهایی را که تنها موجودات فانی می‌توانند تجربه کنند امتحان کند.

در طی سال‌های زیاد، ثور به‌شدت به جین فاستر علاقه داشت. اگرچه اودین عشق میان این دو را تایید نمی‌کرد اما ثور روی حرف خود باقی مانده بود؛ تا اینکه بالاخره عشق آنها به هیچ سرانجامی نرسید و ثور با الهه دیگری به نام سیف ارتباط برقرار کرد. گفته شده پیش از اینکه ثور در قالب بلیک به زمین رفته و عاشق جین فاستر بشود، با سیف رابطه عاطفی داشته است.

 

اگرچه این رابطه در طی سال‌های اخیر رنج‌های زیادی برای هر دوی آنها به وجود آورده اما همچنان ادامه داشته و مشخص نیست در آینده به کجا برسد.

بعد از مدتی ثور از زندگی در قالب بلیک دست کشید. به خاطر سحر و جادوی اودین، ثور می‌تواند به‌وسیله چکش خود، در هر زمان به شکل دوست و همتای فانی خود یعنی بتا ری بیل تبدیل شود. با کمک نیک فیوری، مدیر سازمان شیلد، او توانست یک «هویت مخفی» به نام سیگرد جارلسون جعل کند. در این مورد، ثور در واقع به یک انسان فانی تبدیل نشده بود بلکه همانند یک کارگر ساختمانی معمولی لباس می‌پوشید و عینک می‌زد.

او بعدها در طی ماجراجویی‌های خود روی زمین، با زنی به نام تارین ملقب به دزیگنیت (موجودی کیهانی) آشنا شد. تارین بعدها به خاطر علاقه‌اش به ثور، نام ثور دخت را روی خود گذاشت. این دو با کمک هم توانستند گلادیاتور مسافر زمان یعنی کالارک را که با خود عهد کرده بود تا ثور را نابود کند، شکست دهند.

 

 

بعد از اینکه ثور و بتا ری بیل یک بار سورت را شکست دادند، او به قصد انتقام با الف‌های تاریکی سوارت‌آلفهایم پیمان بست تا جنگی علیه خدایان آزگارد به راه بیاندازند. ثور، اودین و لوکی برای محافظت از آزگارد ذات روحانی خود یا همان روح‌هایشان را با یکدیگر ادغام کردند تا به قدرت بیشتری دست یابند. اگرچه آنها این کار را کردند، اما اگر اودین خود را برای آزگارد فدا نمی‌کرد این جنگ به پایان خوبی نمی‌رسید. در آخر هم اودین، سورت را گرفت و خودشان را در یک شکاف بزرگ انداخت. با کشته شدن اودین، اگرچه ثور و لوکی پیروز میدان شدند اما سرزمین آزگارد هم بدون رهبر شده بود، به همین دلیل لوکی به دنبال این می‌گشت تا قدرت تخت پادشاهی را به‌دست بیاورد. لوکی با الهه آزگاردی به نام لورلای همدست شد تا او طلسمی را روی ثور قرار دهد. قرار بود به واسطه این طلسم، ثور عاشق لورلای شود تا او بتواند از این طریق به لوکی کمک کند. اما ثور تسلیم این طلسم نشد و آن را شکست.

با این حال لوکی هم از خواسته‌اش دست نکشید. بعد از مرگ اودین، خدایان آزگارد مراسم «Great Althing» را اجرا کردند تا رهبر جدیدی را انتخاب کنند اما لوکی همچنان به دنبال راهی برای تصاحب تاج و تخت بود. او ثور را در زمین تبدیل به یک قورباغه کرد تا به همین واسطه ضعیف شده و نتواند کاری کند. اما ماجرا به همینجا ختم نشد و ثور درگیر مبارزه‌ای که بین قورباغه‌ها و موش‌ها در پارک مرکزی نیویورک رخ داده بود، شد و تا زمانی که چکش خود را پیدا نکرد، به شکل انسانی‌اش برنگشت. در همین حین، هاروکین هم خودش را جای ثور جا زد تا رأیش به نفع لوکی را اعلام کند. بعد از این جریان ثور لوکی را دستگیر کرد و وولستاگ (دوست ثور) او را به شکل طبیعی بازگرداند. در نهایت تاج و تخت پادشاهی به ثور پیشنهاد شد اما او، به خاطر مسئولیتی که در قبال حفاظت از زمین داشته و چون زندگی پر از ماجراجویی‌اش را هم دوست داشت، نتوانست این پیشنهاد را بپذیرد و برادر ناتنی‌اش یعنی بالدر شجاع را برای این کار معرفی کرد. در آخر هم بالدر انتخاب شده و بر تخت پادشاهی نشست.

 

در برهه‌ای از زمان ثور با انسانی به نام اریک مسترسون ادغام شد؛ این دو روح می‌توانستند با استفاده از میولنیر (چکش ثور) در این دو بدن جابه‌جا شوند.

یکی از قوانین آزگارد به این صورت است که هیچ خدایی نمی‌تواند خدای دیگری را بکشد در غیر این صورت مجازات خواهد شد

زمانی که لوکی سعی کرد سوزان آستین، زنی را که رابطه نزدیکی با پسر اریک داشت بکشد، ثور به‌شدت عصبانی شد. به همین دلیل تمام قدرت لوکی را توسط چکشش گرفت و به ظاهر این خدای شیطانی را از بین برد. از آنجایی که کار ثور خلاف قوانین بود، به عنوان تنبیه، او از زمین بیرون انداخته شده و به ضمیر ناخودآگاه اریک فرستاده شد؛ البته پیش از این موضوع، قدرت خدای رعد و برق به اریک مسترسون اعطا شده بود تا بتواند نقش ثور را در نبود او ایفا کند. در نهایت، زمانی که لوکی باری دیگر ظاهر شد، اریک توانست از طریق ضمیر ناخودآگاه خود که ثور در آن پنهان شده بود او را پیدا کرده و از تبعید، نجاتش دهد. جالب است بدانید که تمامی این کارها جزو نقشه لوکی بوده و او از آنجایی که روح اودین را به سرزمین متعلق به مفیستو فرستاده بود، می‌توانست جسم او را تسخیر کند.

از آنجایی که اریک به عنوان یک ابرقهرمان خودش را ثابت کرده بود، اودین به عنوان پاداش پتک تاندر استرایک (Thunderstrike) را به او اعطا کرد. بعد از این جریان او، نام Thunderstrike را هم به‌عنوان لقب خود انتخاب کرد و به عنوان یک قهرمان کار خود را روی زمین ادامه داد. با این حال، او بعد از مدتی مبارزه، در نبردی با خدای مرگ مصریان به نام سث، قهرمانانه جانش را از دست داد. بعد از مرگ اریک (بهترین و نزدیک‌ترین دوست ثور روی زمین)، ثور به شدت به عزاداری و ناراحتی پرداخت. بعد از مرگ او، ثور از اودین خواست که اریک را نجات داده و برگرداند که اودین هم با اکراه قبول کرد. اما تنها راه او برای این کار، این بود که روح و جسم ثور و مسترسون را با هم ادغام کند.

 

 

بعد از مدت طولانی و جابه‌جا شدن ثور در بدن‌های مختلف، اودین متوجه شد که این تغییر هویت مداوم و به اشتراک گذاشتن قدرت، او را دیوانه کرده است. به طور مثال، حضور والکری یکی از علائم آشکار سازی دیوانگی او بود. با این حال این قضیه خیلی به طول نیانجامید و اودین با کمک آدام وارلاک و دکتر استرنج، توانست سلامت فکری او را دوباره برگرداند. در نهایت بعد از این جریانات، اودین متوجه خطایی که مرتکب شده بود، شد.

بعد از اینکه ثور به حالت عادی بازگشت و مدتی را روی زمین گذراند، تصمیم گرفت که مدتی به سرزمین خود برگردد. آنجا بود که متوجه شد آزگارد توسط خدایان تاریکی (موجوداتی که توسط آزگاردیان به دورترین نقطه جهان فرستاده شده بودند) تسخیر شده است. آنها زره متحرک نابودگر را به زمین فرستادند که نه‌تنها توانست انتقام جویان را شکست دهد بلکه ثور را تقریبا به حد مرگ رساند. بعد از آن، یکی از کلاغ‌های جادویی اودین به نام مارنوت به ثور پیشنهاد کرد که با تصرف جسم جیک اولسن (که در طی نبردی کشته شده بود)، می‌تواند دوباره همانند اولش شود. ثور این پیشنهاد را پذیرفت، با نابودگر مبارزه کرد و او را به بُعد دیگری فرستاد. بعد از این جریان، ثور متوجه شد که حتی حالا هم می‌تواند بین دو جسم خود و اولسن جابه‌جا شود اما از آنجایی که خاطرات او هم در بدنش وجود داشت، حفظ دو هویت بسیار برای او سخت بود. با این حال ثور تصمیم گرفت که با همین هویت روی زمین بماند.

 

 

در برهه‌ای از زمان، ثور که به جای پدرش بر تخت پادشاهی نشسته بود، به شدت مصمم شد که خدایان آزگارد را به جایگاه قبلی‌شان روی زمین بازگرداند. زیرا او اعتقاد داشت که این خدایان باید روی زمین پرستش شوند. برای این کار، او باید آزگارد را به زمین پیوند میزد. افزایش فعالیت‌های ثور روی زمین باعث احیای پیروان آزگاردیان شد و حتی مکانی به نام «کلیسای ثور» هم در مدت زمان بسیار کمی ساخته شد. تمایل و علاقه ثور برای مبارزه به منظور حفاظت از جان پیروانش باعث شد که او در برابر دوستان خود در تیم انتقام جویان قرار گیرد.

از آنجایی که ثور زمان زیادی را روی زمین می‌گذراند، زمینیان به‌خصوص انتقام جویان برای او اهمیت زیادی داشته و همانند اعضای خانواده‌اش هستند

با توجه به این رفتارهای ثور، بعد از گذشت مدتی، ساکنان زمین به تدریج ترسشان نسبت به او افزایش یافت و در نهایت کنسرسیوم ملت‌ها، حمله‌ای را علیه سرزمین آزگارد ترتیب دادند. از همان زمان ثور با خود عهد کرد که زمین را فتح کند؛ بعد از گذشت مدتی او به خواسته خود رسید و نزدیک به دو هزار سال در زمین حکم‌فرمایی کرد. در همان زمان او با افسونگر ازدواج کرد و صاحب فرزندی به نام مگنی شد. بعد از مدتی ثور متوجه شد که راه را به کل اشتباه آمده است. به همین دلیل، توسط دستگاهی که به‌دست زارکو ساخته شده بود، در زمان به عقب سفر و از حمله به آزگارد جلوگیری کرد. او این بار در زمان قدیم با جیک اولسن ادغام شد تا مطمئن شود که انسانیت اولسن مانع از به وجود آمدن آن خط زمانی شود.

ثور بعد از رخ دادن اتفاقاتی که منجر به تولد دوباره او در ظاهری جدید شده بود، از میولنیر استفاده کرد تا بتواند پایتخت سرزمین آزگارد را در اوکلاهوما بازسازی کند. مدت بسیار کمی بعد از آن، آیرون من با ثور در شهر نیواورلینز ملاقات کرد. او با ثور همانند یک دوست، بسیار خوب رفتار کرد اما به ثور گفت که او نمی‌تواند هر زمان که دلش خواست روی زمین ظاهر شده و آزگارد را روی زمین بازسازی کند، حتی حالا که صاحب آن زمین است هم این اتفاق امکان‌پذیر نیست. ثور به استارک توضیح داد گروهی را که با آنها کار می‌کند کاملا می‌شناسد و می‌داند قوانینی را نقض کرده که می‌تواند فاصله بسیار زیادی بین او و بقیه قهرمانان به وجود بیاورد؛ قهرمانانی که همانند اعضای یک خانواده به او نزدیک هستند. در پی ایجاد یک سازش، استارک به طور منطقی برای ثور توضیح داد که آنها می‌توانند این آزگارد را به‌عنوان یک سفارت خارجی معرفی کنند که مصونیت دیپلوماتیکی هم به ساکنان آن داده شود. به این صورت، ثور هم با این قضیه موافقت کرد و توانستند طبق این سازش، هر دو طرف به خواسته خود برسند.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

8 دقیقه قبل، Secret گفته است:

سکرت؛ محبوب‌ترین فرد در اساطیر اسکاندیناوی، ایزد قدرتمند آذرخش، توفان و تندر؛ نامی بسیار آشنا و شخصیتی است که در افسانه اسکاندیناوی‌ها به حد زیادی درباره او صحبت شده است. در متون اسطوره‌شناسی نام او و خانواده‌اش بسیار ذکر شده است. البته محبوبیت او تنها در میان افراد علاقه‌مند به اسطوره‌شناسی وجود ندارد بلکه از آنجایی که ما سال‌های زیادی شاهد حضور او در دنیای کتاب‌های کمیک هستیم، این کاراکتر توانسته محبوبیت زیادی در بین خوانندگان اینگونه کتاب‌ها هم به‌دست بیاورد.

aed89c923d11d239965269d9c859e4d62.jpg.77f00c0d6bfced5a5584240dd07e4226.jpg

جالب است بدانید که چرخه راگناروک نسخه‌های مختلف زیادی از داستان گذشته ثور ایجاد کرده است. حقیقت این است که با توجه به اینکه سرزمین آزگارد محلی پر از افسانه محسوب می‌شود پس می‌توان نتیجه گرفت که با دنبال کردن هر کدام از این داستان‌ها نمی‌توان متوجه شد که در واقع کدام یک داستان اصلی است. یکی از همین داستان‌ها را خود اودین تعریف کرده است؛ زمانی که داستان ثور قبلی را برای ثور کنونی تعریف می‌کند. با توجه به این داستان، مثل اینکه قبل از تولد ثور کنونی، یک ثور نام دیگری هم وجود داشته است. ثور قبلی هم فرزند اودین بود اما برخلاف ثور کنونی که موهای بلوند دارد، آن ثور موی قرمز داشت.

ما شخصیت سکرت را در کتاب‌های کمیک کمپانی مارول مشاهده کردیم وفیلم شاه سکرت آخرین اثری بود که از این شخصیت به روی پرده سینماها رفت. شاید به واسطه این آثار سینمایی اطلاعاتی را درباره این کاراکتر به‌دست آورده باشید اما تا به حال به عنوان یک طرفدار دوست داشتید درباره ابرقهرمان مورد علاقه خود اطلاعات بیشتری نسبت به قبل به‌دست بیاورید؟ با اینکه مدت نسبتا زیادی از اکران فیلم ثور: راگناروک می‌گذرد، ما این موضوع را بهانه قرار دادیم تا در قالب مقاله‌ای، اطلاعاتی درباره این ابرقهرمان محبوب و همچنین تفاوت‌هایی را که میان داستان اصلی این شخصیت و همچنین آثاری که از او به نمایش درآمده برای شما دوست‌داران دنیای کتاب‌های کمیک و شخصیت ثور، بیان کنیم.

 

برای آشنایی اولیه با این شخصیت بهتر است اول به مشخصات ابتدایی و معمول او بپردازیم. نام کامل او، ثور پسر اودین یا همان اودین‌سان است. همانطور که از نام کامل او مشخص است، نام پدر او اودین بوده که طبق داستان‌های کمیک و افسانه‌ها، او پدر کل مردم آزگارد است.

Secret.jpg.4378699d2b0ee29b91ddcf5a6b7592ef.jpg

 پیش از متولد شدن ثور، اودین فرزند پسری می‌خواست که قدرت او، هم از زمین و هم از خود سرزمین آزگارد حاصل شود تا بتواند به‌عنوان وارث، قدرت‌های پدرش را به ارث ببرد. همین موضوع باعث شد که با یورد آشنا شود. اودین یک غار در کشور نروژ در نظر گرفت و همانجا بود که یورد، ثور را به دنیا آورد. 

چند ماه بعد از تولد ثور، اودین او را به آزگارد بازگرداند تا همانجا او را بزرگ کند. همسر اودین یعنی الهه فریگ، از همان ابتدا همانند یک مادر واقعی با ثور برخورد کرده و او را بزرگ کرد. تا چند سال پیش، ثور هنوز متوجه نشده بود که مادر واقعی او یورد است. ثور در کنار برادر ناتنی‌اش یعنی لوکی حقه‌باز بزرگ شد. لوکی همیشه تصور می‌کرد که در دل پدر و مادرشان، ثور عزیزتر از خودش است و مدام به او حسودی می‌کرد. ثور تقریبا در سن ۸ سالگی بود که اودین چکش مخصوص قدرتمند یعنی همان میولنیر را برای او ساخت.

در افسانه‌ها گفته شده که ثور در طی جریان راگناروک (از بین برنده نسخه قبلی آزگارد)، مار میدگارد به نام سِرپِنت را کشته و خودش هم به وسیله زهر همان هیولای در حال مرگ، مرده است. در اینگونه افسانه‌ها خود اودین هم کشته شده اما نسخه جدید شخصیت اودین در قالب چندین خدایی که از جریان راگناروک جان سالم به در برده‌اند، ظاهر شده است. همین اودین جدید است که نقش پدر ثور کنونی را ایفا می‌کند. با این اوصاف حتی اگر روزی هم داستان واقعی ثور به تصویر کشیده شود، ما هیچگاه متوجه نخواهیم شد که کدام نسخه، داستان اصلی خواهد بود.

 

 

 

خویشاوندان معروف: اودین بورسان (پدر، مرحوم)، گایا (مادر)، فریگ (مادر ناتنی)، لوکی، بالدر، هرمود و تیر (برادران ناتنی)، بور بوریسان (پدربزرگ، مرحوم) و هلا (قوم و خویش نزدیک مانند دختر برادر یا خواهر).

از القاب و عناوین او می‌توان به خدای رعد و برق، پسر اودین، ارباب سرزمین آزگارد، ثور قدرتمند، گلدیلاکس، شاهزاده کوچک، رعد و برق، آرکین تورسن، خدای آزگارد، دانر، لوریدی، پسر ریش سفید، زیگفرید، زیگموند، هرکول جعلی و... اشاره کرد.

وابستگی به گروهی خاص: خدایان آزگارد، انتقام جویان، ارتش ثور، انتقام ملکه و گاد پک.

تحصیلات: آموزش دیده توسط دانشمندان آزگارد و پزشکی (به واسطه بلیک).

اولین حضور این شخصیت در دنیای کمیک: کتاب Journey into Mystery، شماره ۸۳ (سال ۱۹۶۲).

 

بررسی بازی No Man

 

ماجرای بازگشت سکرت از ازگارد به زمین

ثور در جنگ جهانی دوم هم حضور داشته و در برهه‌ای از زمان با آدولف هیتلر همکاری کرده است. او با رعد و برقی که به وسیله چکشش ایجاد کرده بود، با مهاجمان مبارزه کرده و تقریبا یونیون جک دوم (برایان فالس ورث) را تا مرز کشتن ررساند. زمانی که ثور متوجه شد هیتلر (علیرضا)آدم خوبی نیست، با خود عهد بست که دیگر به او کمکی نکند. به همین دلیل بیشتر الکتریسیته‌ای که در بدن برایان فالس ورث وجود داشت را خارج کرده و دوباره به چکشش برگرداند اما از همان زمان، یونیون جک دوم، تبدیل به یک ابرانسان شد.داستان حسادت علیرضا به سکرت از اینجا شروع شد

ثور در آزگارد یک زندگی پویا و پرماجرا را تجربه کرد و با بسیاری از دشمنان این سرزمین، از جمله غول‌های یخی (Frost Giants)، مبارزه کرد. هرچه که سن ثور بالاتر می‌رفت، اودین به مرور زمان بیشتر متوجه می‌شد که او روزبه‌روز چقدر متکبرتر و گستاخ‌تر می‌شود به همین دلیل او را چندین بار به میدگارد فرستاد تا کمی انسانیت بیاموزد. با این حال، همانطور که در فیلم ثور سال ۲۰۱۱ مشاهده کردید، آنطور که اودین می‌خواست، ثور تغییر نمی‌کرد و در طی سال‌های زیاد از رفتار گستاخانه او و همچنین غرور بیش از اندازه‌اش خسته شده بود. در برهه‌ای از زمان، گستاخی ثور به حدی رسید که آتش بس میان آزگاردیان و غول‌های یخی را شکست و تقریبا در حال آغاز کردن یک جنگ بزرگ میان مردمان این دو سرزمین بود. بعد از این جریانات اودین متوجه شد که دیگر زمان آن رسیده تا ثور انسانیت را به طور واقعی بیاموزد. به همین علت چکشش را به زمین فرستاد، قدرت‌هایش را تا حدی از او گرفت، (دوباره) حافظه‌اش را از اینکه هویت واقعی او چیست پاک کرد و در قالب یک دانشجوی پزشکی جوان به نام دونالد بلیک که از لحاظ فیزیکی مشکل داشت، به زمین فرستاد.

 

 

ثور که در قالب بلیک با آن وضعیت فیزیکی زندگی می‌کرد، ارزش فروتنی، صبر و پایداری را تا حدی آموخت. بعد از آن او تصمیم گرفت که از افراد مریض یا در حال مرگ مراقبت کند؛ اول به عنوان یک دانشجوی پزشکی و بعد به عنوان یک پزشک موفق. بلیک بعد از ترک مدرسه پزشکی، یک مرکز تمرین خصوصی در شهر نیویورک افتتاح کرد و توانست به سرعت تبدیل به یک جراح بزرگ و معروف شود.

بعد از گذشت ده سال، اودین فکر رفتن به نروژ برای گذراندن تعطیلات را در ذهن بلیک پدیدار کرد. بلیک در آنجا با جمعی از بیگانه‌های نژاد کرونان که به مردان سنگی (Stone Men) از سیاره زحل (Saturn) هم معروف بودند، روبه‌رو شد. بلیک برای فرار از دست این نژاد بیگانه به غاری پناه برد؛ درست همان غاری که هزاران سال پیش ثور در آن متولد شده بود. اودین چکش ثور را در یک محفظه چوبی مانند عصا در آنجا پنهان کرده بود. بعد از گذشت مدتی به خاطر پرتاب شدن یک تخته سنگ مقابل دروازه غار، بلیک در آنجا گیر افتاد. به همین علت او از سر ناامیدی و عصبانیت، با آن عصای چوبی به سنگ ضربه محکمی وارد کرد. همین تلنگر باعث شد که او به فرم اصلی خداگونه خود یعنی ثور بازگردد. او در قالب ثور از غار خارج شد و تمام کرونان‌ها را از آنجا راند و کار همه آنها را ساخت.

 

در ابتدا با اینکه بلیک تا حدودی می‌دانست که همان ثور است، اما هیچ پیش زمینه‌ای از گذشته و زندگی‌اش به عنوان یکی از خدایان آزگاردی نداشت. با این حال، اوضاع به همین منوال نگذشت و بعد از گذشت چند ماه بخش زیادی از خاطراتش بازگشت. بعد از گذشت چند ماه، اودین هویت دروغین بلیک را برایش آشکار کرد و علت این کار را هم برایش توضیح داد. اما برخلاف انتظار، ثور هویت بلیک را انتخاب کرده و ترجیح داد روی زمین بماند و جراحی‌های پزشکی‌اش را ادامه دهد. بخشی از وابستگی او به زمین به این خاطر بود که به‌طور ناخودآگاه حس می‌کرد میراث مادری او در این دنیا قرار دارد. بخش دیگر هم به‌خاطر عشقش به بشریت و همچنین نیازی بود که در او وجود داشت و می‌خواست چیزهایی را که تنها موجودات فانی می‌توانند تجربه کنند امتحان کند.

در طی سال‌های زیاد، ثور به‌شدت به جین فاستر علاقه داشت. اگرچه اودین عشق میان این دو را تایید نمی‌کرد اما ثور روی حرف خود باقی مانده بود؛ تا اینکه بالاخره عشق آنها به هیچ سرانجامی نرسید و ثور با الهه دیگری به نام سیف ارتباط برقرار کرد. گفته شده پیش از اینکه ثور در قالب بلیک به زمین رفته و عاشق جین فاستر بشود، با سیف رابطه عاطفی داشته است.

 

اگرچه این رابطه در طی سال‌های اخیر رنج‌های زیادی برای هر دوی آنها به وجود آورده اما همچنان ادامه داشته و مشخص نیست در آینده به کجا برسد.

بعد از مدتی ثور از زندگی در قالب بلیک دست کشید. به خاطر سحر و جادوی اودین، ثور می‌تواند به‌وسیله چکش خود، در هر زمان به شکل دوست و همتای فانی خود یعنی بتا ری بیل تبدیل شود. با کمک نیک فیوری، مدیر سازمان شیلد، او توانست یک «هویت مخفی» به نام سیگرد جارلسون جعل کند. در این مورد، ثور در واقع به یک انسان فانی تبدیل نشده بود بلکه همانند یک کارگر ساختمانی معمولی لباس می‌پوشید و عینک می‌زد.

او بعدها در طی ماجراجویی‌های خود روی زمین، با زنی به نام تارین ملقب به دزیگنیت (موجودی کیهانی) آشنا شد. تارین بعدها به خاطر علاقه‌اش به ثور، نام ثور دخت را روی خود گذاشت. این دو با کمک هم توانستند گلادیاتور مسافر زمان یعنی کالارک را که با خود عهد کرده بود تا ثور را نابود کند، شکست دهند.

 

 

بعد از اینکه ثور و بتا ری بیل یک بار سورت را شکست دادند، او به قصد انتقام با الف‌های تاریکی سوارت‌آلفهایم پیمان بست تا جنگی علیه خدایان آزگارد به راه بیاندازند. ثور، اودین و لوکی برای محافظت از آزگارد ذات روحانی خود یا همان روح‌هایشان را با یکدیگر ادغام کردند تا به قدرت بیشتری دست یابند. اگرچه آنها این کار را کردند، اما اگر اودین خود را برای آزگارد فدا نمی‌کرد این جنگ به پایان خوبی نمی‌رسید. در آخر هم اودین، سورت را گرفت و خودشان را در یک شکاف بزرگ انداخت. با کشته شدن اودین، اگرچه ثور و لوکی پیروز میدان شدند اما سرزمین آزگارد هم بدون رهبر شده بود، به همین دلیل لوکی به دنبال این می‌گشت تا قدرت تخت پادشاهی را به‌دست بیاورد. لوکی با الهه آزگاردی به نام لورلای همدست شد تا او طلسمی را روی ثور قرار دهد. قرار بود به واسطه این طلسم، ثور عاشق لورلای شود تا او بتواند از این طریق به لوکی کمک کند. اما ثور تسلیم این طلسم نشد و آن را شکست.

با این حال لوکی هم از خواسته‌اش دست نکشید. بعد از مرگ اودین، خدایان آزگارد مراسم «Great Althing» را اجرا کردند تا رهبر جدیدی را انتخاب کنند اما لوکی همچنان به دنبال راهی برای تصاحب تاج و تخت بود. او ثور را در زمین تبدیل به یک قورباغه کرد تا به همین واسطه ضعیف شده و نتواند کاری کند. اما ماجرا به همینجا ختم نشد و ثور درگیر مبارزه‌ای که بین قورباغه‌ها و موش‌ها در پارک مرکزی نیویورک رخ داده بود، شد و تا زمانی که چکش خود را پیدا نکرد، به شکل انسانی‌اش برنگشت. در همین حین، هاروکین هم خودش را جای ثور جا زد تا رأیش به نفع لوکی را اعلام کند. بعد از این جریان ثور لوکی را دستگیر کرد و وولستاگ (دوست ثور) او را به شکل طبیعی بازگرداند. در نهایت تاج و تخت پادشاهی به ثور پیشنهاد شد اما او، به خاطر مسئولیتی که در قبال حفاظت از زمین داشته و چون زندگی پر از ماجراجویی‌اش را هم دوست داشت، نتوانست این پیشنهاد را بپذیرد و برادر ناتنی‌اش یعنی بالدر شجاع را برای این کار معرفی کرد. در آخر هم بالدر انتخاب شده و بر تخت پادشاهی نشست.

 

در برهه‌ای از زمان ثور با انسانی به نام اریک مسترسون ادغام شد؛ این دو روح می‌توانستند با استفاده از میولنیر (چکش ثور) در این دو بدن جابه‌جا شوند.

یکی از قوانین آزگارد به این صورت است که هیچ خدایی نمی‌تواند خدای دیگری را بکشد در غیر این صورت مجازات خواهد شد

زمانی که لوکی سعی کرد سوزان آستین، زنی را که رابطه نزدیکی با پسر اریک داشت بکشد، ثور به‌شدت عصبانی شد. به همین دلیل تمام قدرت لوکی را توسط چکشش گرفت و به ظاهر این خدای شیطانی را از بین برد. از آنجایی که کار ثور خلاف قوانین بود، به عنوان تنبیه، او از زمین بیرون انداخته شده و به ضمیر ناخودآگاه اریک فرستاده شد؛ البته پیش از این موضوع، قدرت خدای رعد و برق به اریک مسترسون اعطا شده بود تا بتواند نقش ثور را در نبود او ایفا کند. در نهایت، زمانی که لوکی باری دیگر ظاهر شد، اریک توانست از طریق ضمیر ناخودآگاه خود که ثور در آن پنهان شده بود او را پیدا کرده و از تبعید، نجاتش دهد. جالب است بدانید که تمامی این کارها جزو نقشه لوکی بوده و او از آنجایی که روح اودین را به سرزمین متعلق به مفیستو فرستاده بود، می‌توانست جسم او را تسخیر کند.

از آنجایی که اریک به عنوان یک ابرقهرمان خودش را ثابت کرده بود، اودین به عنوان پاداش پتک تاندر استرایک (Thunderstrike) را به او اعطا کرد. بعد از این جریان او، نام Thunderstrike را هم به‌عنوان لقب خود انتخاب کرد و به عنوان یک قهرمان کار خود را روی زمین ادامه داد. با این حال، او بعد از مدتی مبارزه، در نبردی با خدای مرگ مصریان به نام سث، قهرمانانه جانش را از دست داد. بعد از مرگ اریک (بهترین و نزدیک‌ترین دوست ثور روی زمین)، ثور به شدت به عزاداری و ناراحتی پرداخت. بعد از مرگ او، ثور از اودین خواست که اریک را نجات داده و برگرداند که اودین هم با اکراه قبول کرد. اما تنها راه او برای این کار، این بود که روح و جسم ثور و مسترسون را با هم ادغام کند.

 

 

بعد از مدت طولانی و جابه‌جا شدن ثور در بدن‌های مختلف، اودین متوجه شد که این تغییر هویت مداوم و به اشتراک گذاشتن قدرت، او را دیوانه کرده است. به طور مثال، حضور والکری یکی از علائم آشکار سازی دیوانگی او بود. با این حال این قضیه خیلی به طول نیانجامید و اودین با کمک آدام وارلاک و دکتر استرنج، توانست سلامت فکری او را دوباره برگرداند. در نهایت بعد از این جریانات، اودین متوجه خطایی که مرتکب شده بود، شد.

بعد از اینکه ثور به حالت عادی بازگشت و مدتی را روی زمین گذراند، تصمیم گرفت که مدتی به سرزمین خود برگردد. آنجا بود که متوجه شد آزگارد توسط خدایان تاریکی (موجوداتی که توسط آزگاردیان به دورترین نقطه جهان فرستاده شده بودند) تسخیر شده است. آنها زره متحرک نابودگر را به زمین فرستادند که نه‌تنها توانست انتقام جویان را شکست دهد بلکه ثور را تقریبا به حد مرگ رساند. بعد از آن، یکی از کلاغ‌های جادویی اودین به نام مارنوت به ثور پیشنهاد کرد که با تصرف جسم جیک اولسن (که در طی نبردی کشته شده بود)، می‌تواند دوباره همانند اولش شود. ثور این پیشنهاد را پذیرفت، با نابودگر مبارزه کرد و او را به بُعد دیگری فرستاد. بعد از این جریان، ثور متوجه شد که حتی حالا هم می‌تواند بین دو جسم خود و اولسن جابه‌جا شود اما از آنجایی که خاطرات او هم در بدنش وجود داشت، حفظ دو هویت بسیار برای او سخت بود. با این حال ثور تصمیم گرفت که با همین هویت روی زمین بماند.

 

 

در برهه‌ای از زمان، ثور که به جای پدرش بر تخت پادشاهی نشسته بود، به شدت مصمم شد که خدایان آزگارد را به جایگاه قبلی‌شان روی زمین بازگرداند. زیرا او اعتقاد داشت که این خدایان باید روی زمین پرستش شوند. برای این کار، او باید آزگارد را به زمین پیوند میزد. افزایش فعالیت‌های ثور روی زمین باعث احیای پیروان آزگاردیان شد و حتی مکانی به نام «کلیسای ثور» هم در مدت زمان بسیار کمی ساخته شد. تمایل و علاقه ثور برای مبارزه به منظور حفاظت از جان پیروانش باعث شد که او در برابر دوستان خود در تیم انتقام جویان قرار گیرد.

از آنجایی که ثور زمان زیادی را روی زمین می‌گذراند، زمینیان به‌خصوص انتقام جویان برای او اهمیت زیادی داشته و همانند اعضای خانواده‌اش هستند

با توجه به این رفتارهای ثور، بعد از گذشت مدتی، ساکنان زمین به تدریج ترسشان نسبت به او افزایش یافت و در نهایت کنسرسیوم ملت‌ها، حمله‌ای را علیه سرزمین آزگارد ترتیب دادند. از همان زمان ثور با خود عهد کرد که زمین را فتح کند؛ بعد از گذشت مدتی او به خواسته خود رسید و نزدیک به دو هزار سال در زمین حکم‌فرمایی کرد. در همان زمان او با افسونگر ازدواج کرد و صاحب فرزندی به نام مگنی شد. بعد از مدتی ثور متوجه شد که راه را به کل اشتباه آمده است. به همین دلیل، توسط دستگاهی که به‌دست زارکو ساخته شده بود، در زمان به عقب سفر و از حمله به آزگارد جلوگیری کرد. او این بار در زمان قدیم با جیک اولسن ادغام شد تا مطمئن شود که انسانیت اولسن مانع از به وجود آمدن آن خط زمانی شود.

ثور بعد از رخ دادن اتفاقاتی که منجر به تولد دوباره او در ظاهری جدید شده بود، از میولنیر استفاده کرد تا بتواند پایتخت سرزمین آزگارد را در اوکلاهوما بازسازی کند. مدت بسیار کمی بعد از آن، آیرون من با ثور در شهر نیواورلینز ملاقات کرد. او با ثور همانند یک دوست، بسیار خوب رفتار کرد اما به ثور گفت که او نمی‌تواند هر زمان که دلش خواست روی زمین ظاهر شده و آزگارد را روی زمین بازسازی کند، حتی حالا که صاحب آن زمین است هم این اتفاق امکان‌پذیر نیست. ثور به استارک توضیح داد گروهی را که با آنها کار می‌کند کاملا می‌شناسد و می‌داند قوانینی را نقض کرده که می‌تواند فاصله بسیار زیادی بین او و بقیه قهرمانان به وجود بیاورد؛ قهرمانانی که همانند اعضای یک خانواده به او نزدیک هستند. در پی ایجاد یک سازش، استارک به طور منطقی برای ثور توضیح داد که آنها می‌توانند این آزگارد را به‌عنوان یک سفارت خارجی معرفی کنند که مصونیت دیپلوماتیکی هم به ساکنان آن داده شود. به این صورت، ثور هم با این قضیه موافقت کرد و توانستند طبق این سازش، هر دو طرف به خواسته خود برسند.

کاش باز نمی گشتین یه خود شیفته کمتر می شد 😅😅

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

12 دقیقه قبل، Secret گفته است:

سکرت؛ محبوب‌ترین فرد در اساطیر اسکاندیناوی، ایزد قدرتمند آذرخش، توفان و تندر؛ نامی بسیار آشنا و شخصیتی است که در افسانه اسکاندیناوی‌ها به حد زیادی درباره او صحبت شده است. در متون اسطوره‌شناسی نام او و خانواده‌اش بسیار ذکر شده است. البته محبوبیت او تنها در میان افراد علاقه‌مند به اسطوره‌شناسی وجود ندارد بلکه از آنجایی که ما سال‌های زیادی شاهد حضور او در دنیای کتاب‌های کمیک هستیم، این کاراکتر توانسته محبوبیت زیادی در بین خوانندگان اینگونه کتاب‌ها هم به‌دست بیاورد.

aed89c923d11d239965269d9c859e4d62.jpg.77f00c0d6bfced5a5584240dd07e4226.jpg

جالب است بدانید که چرخه راگناروک نسخه‌های مختلف زیادی از داستان گذشته ثور ایجاد کرده است. حقیقت این است که با توجه به اینکه سرزمین آزگارد محلی پر از افسانه محسوب می‌شود پس می‌توان نتیجه گرفت که با دنبال کردن هر کدام از این داستان‌ها نمی‌توان متوجه شد که در واقع کدام یک داستان اصلی است. یکی از همین داستان‌ها را خود اودین تعریف کرده است؛ زمانی که داستان ثور قبلی را برای ثور کنونی تعریف می‌کند. با توجه به این داستان، مثل اینکه قبل از تولد ثور کنونی، یک ثور نام دیگری هم وجود داشته است. ثور قبلی هم فرزند اودین بود اما برخلاف ثور کنونی که موهای بلوند دارد، آن ثور موی قرمز داشت.

ما شخصیت سکرت را در کتاب‌های کمیک کمپانی مارول مشاهده کردیم وفیلم شاه سکرت آخرین اثری بود که از این شخصیت به روی پرده سینماها رفت. شاید به واسطه این آثار سینمایی اطلاعاتی را درباره این کاراکتر به‌دست آورده باشید اما تا به حال به عنوان یک طرفدار دوست داشتید درباره ابرقهرمان مورد علاقه خود اطلاعات بیشتری نسبت به قبل به‌دست بیاورید؟ با اینکه مدت نسبتا زیادی از اکران فیلم ثور: راگناروک می‌گذرد، ما این موضوع را بهانه قرار دادیم تا در قالب مقاله‌ای، اطلاعاتی درباره این ابرقهرمان محبوب و همچنین تفاوت‌هایی را که میان داستان اصلی این شخصیت و همچنین آثاری که از او به نمایش درآمده برای شما دوست‌داران دنیای کتاب‌های کمیک و شخصیت ثور، بیان کنیم.

 

برای آشنایی اولیه با این شخصیت بهتر است اول به مشخصات ابتدایی و معمول او بپردازیم. نام کامل او، ثور پسر اودین یا همان اودین‌سان است. همانطور که از نام کامل او مشخص است، نام پدر او اودین بوده که طبق داستان‌های کمیک و افسانه‌ها، او پدر کل مردم آزگارد است.

Secret.jpg.4378699d2b0ee29b91ddcf5a6b7592ef.jpg

 پیش از متولد شدن ثور، اودین فرزند پسری می‌خواست که قدرت او، هم از زمین و هم از خود سرزمین آزگارد حاصل شود تا بتواند به‌عنوان وارث، قدرت‌های پدرش را به ارث ببرد. همین موضوع باعث شد که با یورد آشنا شود. اودین یک غار در کشور نروژ در نظر گرفت و همانجا بود که یورد، ثور را به دنیا آورد. 

چند ماه بعد از تولد ثور، اودین او را به آزگارد بازگرداند تا همانجا او را بزرگ کند. همسر اودین یعنی الهه فریگ، از همان ابتدا همانند یک مادر واقعی با ثور برخورد کرده و او را بزرگ کرد. تا چند سال پیش، ثور هنوز متوجه نشده بود که مادر واقعی او یورد است. ثور در کنار برادر ناتنی‌اش یعنی لوکی حقه‌باز بزرگ شد. لوکی همیشه تصور می‌کرد که در دل پدر و مادرشان، ثور عزیزتر از خودش است و مدام به او حسودی می‌کرد. ثور تقریبا در سن ۸ سالگی بود که اودین چکش مخصوص قدرتمند یعنی همان میولنیر را برای او ساخت.

در افسانه‌ها گفته شده که ثور در طی جریان راگناروک (از بین برنده نسخه قبلی آزگارد)، مار میدگارد به نام سِرپِنت را کشته و خودش هم به وسیله زهر همان هیولای در حال مرگ، مرده است. در اینگونه افسانه‌ها خود اودین هم کشته شده اما نسخه جدید شخصیت اودین در قالب چندین خدایی که از جریان راگناروک جان سالم به در برده‌اند، ظاهر شده است. همین اودین جدید است که نقش پدر ثور کنونی را ایفا می‌کند. با این اوصاف حتی اگر روزی هم داستان واقعی ثور به تصویر کشیده شود، ما هیچگاه متوجه نخواهیم شد که کدام نسخه، داستان اصلی خواهد بود.

 

 

 

خویشاوندان معروف: اودین بورسان (پدر، مرحوم)، گایا (مادر)، فریگ (مادر ناتنی)، لوکی، بالدر، هرمود و تیر (برادران ناتنی)، بور بوریسان (پدربزرگ، مرحوم) و هلا (قوم و خویش نزدیک مانند دختر برادر یا خواهر).

از القاب و عناوین او می‌توان به خدای رعد و برق، پسر اودین، ارباب سرزمین آزگارد، ثور قدرتمند، گلدیلاکس، شاهزاده کوچک، رعد و برق، آرکین تورسن، خدای آزگارد، دانر، لوریدی، پسر ریش سفید، زیگفرید، زیگموند، هرکول جعلی و... اشاره کرد.

وابستگی به گروهی خاص: خدایان آزگارد، انتقام جویان، ارتش ثور، انتقام ملکه و گاد پک.

تحصیلات: آموزش دیده توسط دانشمندان آزگارد و پزشکی (به واسطه بلیک).

اولین حضور این شخصیت در دنیای کمیک: کتاب Journey into Mystery، شماره ۸۳ (سال ۱۹۶۲).

 

بررسی بازی No Man

 

ماجرای بازگشت سکرت از ازگارد به زمین

ثور در جنگ جهانی دوم هم حضور داشته و در برهه‌ای از زمان با آدولف هیتلر همکاری کرده است. او با رعد و برقی که به وسیله چکشش ایجاد کرده بود، با مهاجمان مبارزه کرده و تقریبا یونیون جک دوم (برایان فالس ورث) را تا مرز کشتن ررساند. زمانی که ثور متوجه شد هیتلر (علیرضا)آدم خوبی نیست، با خود عهد بست که دیگر به او کمکی نکند. به همین دلیل بیشتر الکتریسیته‌ای که در بدن برایان فالس ورث وجود داشت را خارج کرده و دوباره به چکشش برگرداند اما از همان زمان، یونیون جک دوم، تبدیل به یک ابرانسان شد.داستان حسادت علیرضا به سکرت از اینجا شروع شد

ثور در آزگارد یک زندگی پویا و پرماجرا را تجربه کرد و با بسیاری از دشمنان این سرزمین، از جمله غول‌های یخی (Frost Giants)، مبارزه کرد. هرچه که سن ثور بالاتر می‌رفت، اودین به مرور زمان بیشتر متوجه می‌شد که او روزبه‌روز چقدر متکبرتر و گستاخ‌تر می‌شود به همین دلیل او را چندین بار به میدگارد فرستاد تا کمی انسانیت بیاموزد. با این حال، همانطور که در فیلم ثور سال ۲۰۱۱ مشاهده کردید، آنطور که اودین می‌خواست، ثور تغییر نمی‌کرد و در طی سال‌های زیاد از رفتار گستاخانه او و همچنین غرور بیش از اندازه‌اش خسته شده بود. در برهه‌ای از زمان، گستاخی ثور به حدی رسید که آتش بس میان آزگاردیان و غول‌های یخی را شکست و تقریبا در حال آغاز کردن یک جنگ بزرگ میان مردمان این دو سرزمین بود. بعد از این جریانات اودین متوجه شد که دیگر زمان آن رسیده تا ثور انسانیت را به طور واقعی بیاموزد. به همین علت چکشش را به زمین فرستاد، قدرت‌هایش را تا حدی از او گرفت، (دوباره) حافظه‌اش را از اینکه هویت واقعی او چیست پاک کرد و در قالب یک دانشجوی پزشکی جوان به نام دونالد بلیک که از لحاظ فیزیکی مشکل داشت، به زمین فرستاد.

 

 

ثور که در قالب بلیک با آن وضعیت فیزیکی زندگی می‌کرد، ارزش فروتنی، صبر و پایداری را تا حدی آموخت. بعد از آن او تصمیم گرفت که از افراد مریض یا در حال مرگ مراقبت کند؛ اول به عنوان یک دانشجوی پزشکی و بعد به عنوان یک پزشک موفق. بلیک بعد از ترک مدرسه پزشکی، یک مرکز تمرین خصوصی در شهر نیویورک افتتاح کرد و توانست به سرعت تبدیل به یک جراح بزرگ و معروف شود.

بعد از گذشت ده سال، اودین فکر رفتن به نروژ برای گذراندن تعطیلات را در ذهن بلیک پدیدار کرد. بلیک در آنجا با جمعی از بیگانه‌های نژاد کرونان که به مردان سنگی (Stone Men) از سیاره زحل (Saturn) هم معروف بودند، روبه‌رو شد. بلیک برای فرار از دست این نژاد بیگانه به غاری پناه برد؛ درست همان غاری که هزاران سال پیش ثور در آن متولد شده بود. اودین چکش ثور را در یک محفظه چوبی مانند عصا در آنجا پنهان کرده بود. بعد از گذشت مدتی به خاطر پرتاب شدن یک تخته سنگ مقابل دروازه غار، بلیک در آنجا گیر افتاد. به همین علت او از سر ناامیدی و عصبانیت، با آن عصای چوبی به سنگ ضربه محکمی وارد کرد. همین تلنگر باعث شد که او به فرم اصلی خداگونه خود یعنی ثور بازگردد. او در قالب ثور از غار خارج شد و تمام کرونان‌ها را از آنجا راند و کار همه آنها را ساخت.

 

در ابتدا با اینکه بلیک تا حدودی می‌دانست که همان ثور است، اما هیچ پیش زمینه‌ای از گذشته و زندگی‌اش به عنوان یکی از خدایان آزگاردی نداشت. با این حال، اوضاع به همین منوال نگذشت و بعد از گذشت چند ماه بخش زیادی از خاطراتش بازگشت. بعد از گذشت چند ماه، اودین هویت دروغین بلیک را برایش آشکار کرد و علت این کار را هم برایش توضیح داد. اما برخلاف انتظار، ثور هویت بلیک را انتخاب کرده و ترجیح داد روی زمین بماند و جراحی‌های پزشکی‌اش را ادامه دهد. بخشی از وابستگی او به زمین به این خاطر بود که به‌طور ناخودآگاه حس می‌کرد میراث مادری او در این دنیا قرار دارد. بخش دیگر هم به‌خاطر عشقش به بشریت و همچنین نیازی بود که در او وجود داشت و می‌خواست چیزهایی را که تنها موجودات فانی می‌توانند تجربه کنند امتحان کند.

در طی سال‌های زیاد، ثور به‌شدت به جین فاستر علاقه داشت. اگرچه اودین عشق میان این دو را تایید نمی‌کرد اما ثور روی حرف خود باقی مانده بود؛ تا اینکه بالاخره عشق آنها به هیچ سرانجامی نرسید و ثور با الهه دیگری به نام سیف ارتباط برقرار کرد. گفته شده پیش از اینکه ثور در قالب بلیک به زمین رفته و عاشق جین فاستر بشود، با سیف رابطه عاطفی داشته است.

 

اگرچه این رابطه در طی سال‌های اخیر رنج‌های زیادی برای هر دوی آنها به وجود آورده اما همچنان ادامه داشته و مشخص نیست در آینده به کجا برسد.

بعد از مدتی ثور از زندگی در قالب بلیک دست کشید. به خاطر سحر و جادوی اودین، ثور می‌تواند به‌وسیله چکش خود، در هر زمان به شکل دوست و همتای فانی خود یعنی بتا ری بیل تبدیل شود. با کمک نیک فیوری، مدیر سازمان شیلد، او توانست یک «هویت مخفی» به نام سیگرد جارلسون جعل کند. در این مورد، ثور در واقع به یک انسان فانی تبدیل نشده بود بلکه همانند یک کارگر ساختمانی معمولی لباس می‌پوشید و عینک می‌زد.

او بعدها در طی ماجراجویی‌های خود روی زمین، با زنی به نام تارین ملقب به دزیگنیت (موجودی کیهانی) آشنا شد. تارین بعدها به خاطر علاقه‌اش به ثور، نام ثور دخت را روی خود گذاشت. این دو با کمک هم توانستند گلادیاتور مسافر زمان یعنی کالارک را که با خود عهد کرده بود تا ثور را نابود کند، شکست دهند.

 

 

بعد از اینکه ثور و بتا ری بیل یک بار سورت را شکست دادند، او به قصد انتقام با الف‌های تاریکی سوارت‌آلفهایم پیمان بست تا جنگی علیه خدایان آزگارد به راه بیاندازند. ثور، اودین و لوکی برای محافظت از آزگارد ذات روحانی خود یا همان روح‌هایشان را با یکدیگر ادغام کردند تا به قدرت بیشتری دست یابند. اگرچه آنها این کار را کردند، اما اگر اودین خود را برای آزگارد فدا نمی‌کرد این جنگ به پایان خوبی نمی‌رسید. در آخر هم اودین، سورت را گرفت و خودشان را در یک شکاف بزرگ انداخت. با کشته شدن اودین، اگرچه ثور و لوکی پیروز میدان شدند اما سرزمین آزگارد هم بدون رهبر شده بود، به همین دلیل لوکی به دنبال این می‌گشت تا قدرت تخت پادشاهی را به‌دست بیاورد. لوکی با الهه آزگاردی به نام لورلای همدست شد تا او طلسمی را روی ثور قرار دهد. قرار بود به واسطه این طلسم، ثور عاشق لورلای شود تا او بتواند از این طریق به لوکی کمک کند. اما ثور تسلیم این طلسم نشد و آن را شکست.

با این حال لوکی هم از خواسته‌اش دست نکشید. بعد از مرگ اودین، خدایان آزگارد مراسم «Great Althing» را اجرا کردند تا رهبر جدیدی را انتخاب کنند اما لوکی همچنان به دنبال راهی برای تصاحب تاج و تخت بود. او ثور را در زمین تبدیل به یک قورباغه کرد تا به همین واسطه ضعیف شده و نتواند کاری کند. اما ماجرا به همینجا ختم نشد و ثور درگیر مبارزه‌ای که بین قورباغه‌ها و موش‌ها در پارک مرکزی نیویورک رخ داده بود، شد و تا زمانی که چکش خود را پیدا نکرد، به شکل انسانی‌اش برنگشت. در همین حین، هاروکین هم خودش را جای ثور جا زد تا رأیش به نفع لوکی را اعلام کند. بعد از این جریان ثور لوکی را دستگیر کرد و وولستاگ (دوست ثور) او را به شکل طبیعی بازگرداند. در نهایت تاج و تخت پادشاهی به ثور پیشنهاد شد اما او، به خاطر مسئولیتی که در قبال حفاظت از زمین داشته و چون زندگی پر از ماجراجویی‌اش را هم دوست داشت، نتوانست این پیشنهاد را بپذیرد و برادر ناتنی‌اش یعنی بالدر شجاع را برای این کار معرفی کرد. در آخر هم بالدر انتخاب شده و بر تخت پادشاهی نشست.

 

در برهه‌ای از زمان ثور با انسانی به نام اریک مسترسون ادغام شد؛ این دو روح می‌توانستند با استفاده از میولنیر (چکش ثور) در این دو بدن جابه‌جا شوند.

یکی از قوانین آزگارد به این صورت است که هیچ خدایی نمی‌تواند خدای دیگری را بکشد در غیر این صورت مجازات خواهد شد

زمانی که لوکی سعی کرد سوزان آستین، زنی را که رابطه نزدیکی با پسر اریک داشت بکشد، ثور به‌شدت عصبانی شد. به همین دلیل تمام قدرت لوکی را توسط چکشش گرفت و به ظاهر این خدای شیطانی را از بین برد. از آنجایی که کار ثور خلاف قوانین بود، به عنوان تنبیه، او از زمین بیرون انداخته شده و به ضمیر ناخودآگاه اریک فرستاده شد؛ البته پیش از این موضوع، قدرت خدای رعد و برق به اریک مسترسون اعطا شده بود تا بتواند نقش ثور را در نبود او ایفا کند. در نهایت، زمانی که لوکی باری دیگر ظاهر شد، اریک توانست از طریق ضمیر ناخودآگاه خود که ثور در آن پنهان شده بود او را پیدا کرده و از تبعید، نجاتش دهد. جالب است بدانید که تمامی این کارها جزو نقشه لوکی بوده و او از آنجایی که روح اودین را به سرزمین متعلق به مفیستو فرستاده بود، می‌توانست جسم او را تسخیر کند.

از آنجایی که اریک به عنوان یک ابرقهرمان خودش را ثابت کرده بود، اودین به عنوان پاداش پتک تاندر استرایک (Thunderstrike) را به او اعطا کرد. بعد از این جریان او، نام Thunderstrike را هم به‌عنوان لقب خود انتخاب کرد و به عنوان یک قهرمان کار خود را روی زمین ادامه داد. با این حال، او بعد از مدتی مبارزه، در نبردی با خدای مرگ مصریان به نام سث، قهرمانانه جانش را از دست داد. بعد از مرگ اریک (بهترین و نزدیک‌ترین دوست ثور روی زمین)، ثور به شدت به عزاداری و ناراحتی پرداخت. بعد از مرگ او، ثور از اودین خواست که اریک را نجات داده و برگرداند که اودین هم با اکراه قبول کرد. اما تنها راه او برای این کار، این بود که روح و جسم ثور و مسترسون را با هم ادغام کند.

 

 

بعد از مدت طولانی و جابه‌جا شدن ثور در بدن‌های مختلف، اودین متوجه شد که این تغییر هویت مداوم و به اشتراک گذاشتن قدرت، او را دیوانه کرده است. به طور مثال، حضور والکری یکی از علائم آشکار سازی دیوانگی او بود. با این حال این قضیه خیلی به طول نیانجامید و اودین با کمک آدام وارلاک و دکتر استرنج، توانست سلامت فکری او را دوباره برگرداند. در نهایت بعد از این جریانات، اودین متوجه خطایی که مرتکب شده بود، شد.

بعد از اینکه ثور به حالت عادی بازگشت و مدتی را روی زمین گذراند، تصمیم گرفت که مدتی به سرزمین خود برگردد. آنجا بود که متوجه شد آزگارد توسط خدایان تاریکی (موجوداتی که توسط آزگاردیان به دورترین نقطه جهان فرستاده شده بودند) تسخیر شده است. آنها زره متحرک نابودگر را به زمین فرستادند که نه‌تنها توانست انتقام جویان را شکست دهد بلکه ثور را تقریبا به حد مرگ رساند. بعد از آن، یکی از کلاغ‌های جادویی اودین به نام مارنوت به ثور پیشنهاد کرد که با تصرف جسم جیک اولسن (که در طی نبردی کشته شده بود)، می‌تواند دوباره همانند اولش شود. ثور این پیشنهاد را پذیرفت، با نابودگر مبارزه کرد و او را به بُعد دیگری فرستاد. بعد از این جریان، ثور متوجه شد که حتی حالا هم می‌تواند بین دو جسم خود و اولسن جابه‌جا شود اما از آنجایی که خاطرات او هم در بدنش وجود داشت، حفظ دو هویت بسیار برای او سخت بود. با این حال ثور تصمیم گرفت که با همین هویت روی زمین بماند.

 

 

در برهه‌ای از زمان، ثور که به جای پدرش بر تخت پادشاهی نشسته بود، به شدت مصمم شد که خدایان آزگارد را به جایگاه قبلی‌شان روی زمین بازگرداند. زیرا او اعتقاد داشت که این خدایان باید روی زمین پرستش شوند. برای این کار، او باید آزگارد را به زمین پیوند میزد. افزایش فعالیت‌های ثور روی زمین باعث احیای پیروان آزگاردیان شد و حتی مکانی به نام «کلیسای ثور» هم در مدت زمان بسیار کمی ساخته شد. تمایل و علاقه ثور برای مبارزه به منظور حفاظت از جان پیروانش باعث شد که او در برابر دوستان خود در تیم انتقام جویان قرار گیرد.

از آنجایی که ثور زمان زیادی را روی زمین می‌گذراند، زمینیان به‌خصوص انتقام جویان برای او اهمیت زیادی داشته و همانند اعضای خانواده‌اش هستند

با توجه به این رفتارهای ثور، بعد از گذشت مدتی، ساکنان زمین به تدریج ترسشان نسبت به او افزایش یافت و در نهایت کنسرسیوم ملت‌ها، حمله‌ای را علیه سرزمین آزگارد ترتیب دادند. از همان زمان ثور با خود عهد کرد که زمین را فتح کند؛ بعد از گذشت مدتی او به خواسته خود رسید و نزدیک به دو هزار سال در زمین حکم‌فرمایی کرد. در همان زمان او با افسونگر ازدواج کرد و صاحب فرزندی به نام مگنی شد. بعد از مدتی ثور متوجه شد که راه را به کل اشتباه آمده است. به همین دلیل، توسط دستگاهی که به‌دست زارکو ساخته شده بود، در زمان به عقب سفر و از حمله به آزگارد جلوگیری کرد. او این بار در زمان قدیم با جیک اولسن ادغام شد تا مطمئن شود که انسانیت اولسن مانع از به وجود آمدن آن خط زمانی شود.

ثور بعد از رخ دادن اتفاقاتی که منجر به تولد دوباره او در ظاهری جدید شده بود، از میولنیر استفاده کرد تا بتواند پایتخت سرزمین آزگارد را در اوکلاهوما بازسازی کند. مدت بسیار کمی بعد از آن، آیرون من با ثور در شهر نیواورلینز ملاقات کرد. او با ثور همانند یک دوست، بسیار خوب رفتار کرد اما به ثور گفت که او نمی‌تواند هر زمان که دلش خواست روی زمین ظاهر شده و آزگارد را روی زمین بازسازی کند، حتی حالا که صاحب آن زمین است هم این اتفاق امکان‌پذیر نیست. ثور به استارک توضیح داد گروهی را که با آنها کار می‌کند کاملا می‌شناسد و می‌داند قوانینی را نقض کرده که می‌تواند فاصله بسیار زیادی بین او و بقیه قهرمانان به وجود بیاورد؛ قهرمانانی که همانند اعضای یک خانواده به او نزدیک هستند. در پی ایجاد یک سازش، استارک به طور منطقی برای ثور توضیح داد که آنها می‌توانند این آزگارد را به‌عنوان یک سفارت خارجی معرفی کنند که مصونیت دیپلوماتیکی هم به ساکنان آن داده شود. به این صورت، ثور هم با این قضیه موافقت کرد و توانستند طبق این سازش، هر دو طرف به خواسته خود برسند.

بخدا راضی ب زحمت این همه کپی پیست نبودیم ،،،چرا فک کردی همه رو تا اخر میخونیم؟😂😂

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

6 دقیقه قبل، ɑɍɛẕőǚ گفته است:

دنیا پر از ادمای خودشیفته هس👌👌😂

اخه  جنگ بین دوتا مدیر شروع میشه 😅😅 الان علیرضا در حال تهیه یک معرفی نامه از خود در جواب به سکرت به سر می بره😑😑

ویرایش شده توسط Topaz
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

هم اکنون، Topaz گفته است:

اخه  جنگ بین دوتا مدیر شروع میشه 😅😅 الان علیرضا در حال تهیه یک معرفی نامه از خود در جواب به سکرت به سر می بره😑😑

مگه اینکه خودشون از خودشون تعریف کنن  😂😂😂علیرضا اثبات شده هس نیاز ب تعریف نداره👌👌😂😂😂😂

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

7 ساعت قبل، Secret گفته است:

سکرت؛ محبوب‌ترین فرد در اساطیر اسکاندیناوی، ایزد قدرتمند آذرخش، توفان و تندر؛ نامی بسیار آشنا و شخصیتی است که در افسانه اسکاندیناوی‌ها به حد زیادی درباره او صحبت شده است. در متون اسطوره‌شناسی نام او و خانواده‌اش بسیار ذکر شده است. البته محبوبیت او تنها در میان افراد علاقه‌مند به اسطوره‌شناسی وجود ندارد بلکه از آنجایی که ما سال‌های زیادی شاهد حضور او در دنیای کتاب‌های کمیک هستیم، این کاراکتر توانسته محبوبیت زیادی در بین خوانندگان اینگونه کتاب‌ها هم به‌دست بیاورد.

aed89c923d11d239965269d9c859e4d62.jpg.77f00c0d6bfced5a5584240dd07e4226.jpg

جالب است بدانید که چرخه راگناروک نسخه‌های مختلف زیادی از داستان گذشته ثور ایجاد کرده است. حقیقت این است که با توجه به اینکه سرزمین آزگارد محلی پر از افسانه محسوب می‌شود پس می‌توان نتیجه گرفت که با دنبال کردن هر کدام از این داستان‌ها نمی‌توان متوجه شد که در واقع کدام یک داستان اصلی است. یکی از همین داستان‌ها را خود اودین تعریف کرده است؛ زمانی که داستان ثور قبلی را برای ثور کنونی تعریف می‌کند. با توجه به این داستان، مثل اینکه قبل از تولد ثور کنونی، یک ثور نام دیگری هم وجود داشته است. ثور قبلی هم فرزند اودین بود اما برخلاف ثور کنونی که موهای بلوند دارد، آن ثور موی قرمز داشت.

ما شخصیت سکرت را در کتاب‌های کمیک کمپانی مارول مشاهده کردیم وفیلم شاه سکرت آخرین اثری بود که از این شخصیت به روی پرده سینماها رفت. شاید به واسطه این آثار سینمایی اطلاعاتی را درباره این کاراکتر به‌دست آورده باشید اما تا به حال به عنوان یک طرفدار دوست داشتید درباره ابرقهرمان مورد علاقه خود اطلاعات بیشتری نسبت به قبل به‌دست بیاورید؟ با اینکه مدت نسبتا زیادی از اکران فیلم ثور: راگناروک می‌گذرد، ما این موضوع را بهانه قرار دادیم تا در قالب مقاله‌ای، اطلاعاتی درباره این ابرقهرمان محبوب و همچنین تفاوت‌هایی را که میان داستان اصلی این شخصیت و همچنین آثاری که از او به نمایش درآمده برای شما دوست‌داران دنیای کتاب‌های کمیک و شخصیت ثور، بیان کنیم.

 

برای آشنایی اولیه با این شخصیت بهتر است اول به مشخصات ابتدایی و معمول او بپردازیم. نام کامل او، ثور پسر اودین یا همان اودین‌سان است. همانطور که از نام کامل او مشخص است، نام پدر او اودین بوده که طبق داستان‌های کمیک و افسانه‌ها، او پدر کل مردم آزگارد است.

Secret.jpg.4378699d2b0ee29b91ddcf5a6b7592ef.jpg

 پیش از متولد شدن ثور، اودین فرزند پسری می‌خواست که قدرت او، هم از زمین و هم از خود سرزمین آزگارد حاصل شود تا بتواند به‌عنوان وارث، قدرت‌های پدرش را به ارث ببرد. همین موضوع باعث شد که با یورد آشنا شود. اودین یک غار در کشور نروژ در نظر گرفت و همانجا بود که یورد، ثور را به دنیا آورد. 

چند ماه بعد از تولد ثور، اودین او را به آزگارد بازگرداند تا همانجا او را بزرگ کند. همسر اودین یعنی الهه فریگ، از همان ابتدا همانند یک مادر واقعی با ثور برخورد کرده و او را بزرگ کرد. تا چند سال پیش، ثور هنوز متوجه نشده بود که مادر واقعی او یورد است. ثور در کنار برادر ناتنی‌اش یعنی لوکی حقه‌باز بزرگ شد. لوکی همیشه تصور می‌کرد که در دل پدر و مادرشان، ثور عزیزتر از خودش است و مدام به او حسودی می‌کرد. ثور تقریبا در سن ۸ سالگی بود که اودین چکش مخصوص قدرتمند یعنی همان میولنیر را برای او ساخت.

در افسانه‌ها گفته شده که ثور در طی جریان راگناروک (از بین برنده نسخه قبلی آزگارد)، مار میدگارد به نام سِرپِنت را کشته و خودش هم به وسیله زهر همان هیولای در حال مرگ، مرده است. در اینگونه افسانه‌ها خود اودین هم کشته شده اما نسخه جدید شخصیت اودین در قالب چندین خدایی که از جریان راگناروک جان سالم به در برده‌اند، ظاهر شده است. همین اودین جدید است که نقش پدر ثور کنونی را ایفا می‌کند. با این اوصاف حتی اگر روزی هم داستان واقعی ثور به تصویر کشیده شود، ما هیچگاه متوجه نخواهیم شد که کدام نسخه، داستان اصلی خواهد بود.

 

 

 

خویشاوندان معروف: اودین بورسان (پدر، مرحوم)، گایا (مادر)، فریگ (مادر ناتنی)، لوکی، بالدر، هرمود و تیر (برادران ناتنی)، بور بوریسان (پدربزرگ، مرحوم) و هلا (قوم و خویش نزدیک مانند دختر برادر یا خواهر).

از القاب و عناوین او می‌توان به خدای رعد و برق، پسر اودین، ارباب سرزمین آزگارد، ثور قدرتمند، گلدیلاکس، شاهزاده کوچک، رعد و برق، آرکین تورسن، خدای آزگارد، دانر، لوریدی، پسر ریش سفید، زیگفرید، زیگموند، هرکول جعلی و... اشاره کرد.

وابستگی به گروهی خاص: خدایان آزگارد، انتقام جویان، ارتش ثور، انتقام ملکه و گاد پک.

تحصیلات: آموزش دیده توسط دانشمندان آزگارد و پزشکی (به واسطه بلیک).

اولین حضور این شخصیت در دنیای کمیک: کتاب Journey into Mystery، شماره ۸۳ (سال ۱۹۶۲).

 

بررسی بازی No Man

 

ماجرای بازگشت سکرت از ازگارد به زمین

ثور در جنگ جهانی دوم هم حضور داشته و در برهه‌ای از زمان با آدولف هیتلر همکاری کرده است. او با رعد و برقی که به وسیله چکشش ایجاد کرده بود، با مهاجمان مبارزه کرده و تقریبا یونیون جک دوم (برایان فالس ورث) را تا مرز کشتن ررساند. زمانی که ثور متوجه شد هیتلر (علیرضا)آدم خوبی نیست، با خود عهد بست که دیگر به او کمکی نکند. به همین دلیل بیشتر الکتریسیته‌ای که در بدن برایان فالس ورث وجود داشت را خارج کرده و دوباره به چکشش برگرداند اما از همان زمان، یونیون جک دوم، تبدیل به یک ابرانسان شد.داستان حسادت علیرضا به سکرت از اینجا شروع شد

ثور در آزگارد یک زندگی پویا و پرماجرا را تجربه کرد و با بسیاری از دشمنان این سرزمین، از جمله غول‌های یخی (Frost Giants)، مبارزه کرد. هرچه که سن ثور بالاتر می‌رفت، اودین به مرور زمان بیشتر متوجه می‌شد که او روزبه‌روز چقدر متکبرتر و گستاخ‌تر می‌شود به همین دلیل او را چندین بار به میدگارد فرستاد تا کمی انسانیت بیاموزد. با این حال، همانطور که در فیلم ثور سال ۲۰۱۱ مشاهده کردید، آنطور که اودین می‌خواست، ثور تغییر نمی‌کرد و در طی سال‌های زیاد از رفتار گستاخانه او و همچنین غرور بیش از اندازه‌اش خسته شده بود. در برهه‌ای از زمان، گستاخی ثور به حدی رسید که آتش بس میان آزگاردیان و غول‌های یخی را شکست و تقریبا در حال آغاز کردن یک جنگ بزرگ میان مردمان این دو سرزمین بود. بعد از این جریانات اودین متوجه شد که دیگر زمان آن رسیده تا ثور انسانیت را به طور واقعی بیاموزد. به همین علت چکشش را به زمین فرستاد، قدرت‌هایش را تا حدی از او گرفت، (دوباره) حافظه‌اش را از اینکه هویت واقعی او چیست پاک کرد و در قالب یک دانشجوی پزشکی جوان به نام دونالد بلیک که از لحاظ فیزیکی مشکل داشت، به زمین فرستاد.

 

 

ثور که در قالب بلیک با آن وضعیت فیزیکی زندگی می‌کرد، ارزش فروتنی، صبر و پایداری را تا حدی آموخت. بعد از آن او تصمیم گرفت که از افراد مریض یا در حال مرگ مراقبت کند؛ اول به عنوان یک دانشجوی پزشکی و بعد به عنوان یک پزشک موفق. بلیک بعد از ترک مدرسه پزشکی، یک مرکز تمرین خصوصی در شهر نیویورک افتتاح کرد و توانست به سرعت تبدیل به یک جراح بزرگ و معروف شود.

بعد از گذشت ده سال، اودین فکر رفتن به نروژ برای گذراندن تعطیلات را در ذهن بلیک پدیدار کرد. بلیک در آنجا با جمعی از بیگانه‌های نژاد کرونان که به مردان سنگی (Stone Men) از سیاره زحل (Saturn) هم معروف بودند، روبه‌رو شد. بلیک برای فرار از دست این نژاد بیگانه به غاری پناه برد؛ درست همان غاری که هزاران سال پیش ثور در آن متولد شده بود. اودین چکش ثور را در یک محفظه چوبی مانند عصا در آنجا پنهان کرده بود. بعد از گذشت مدتی به خاطر پرتاب شدن یک تخته سنگ مقابل دروازه غار، بلیک در آنجا گیر افتاد. به همین علت او از سر ناامیدی و عصبانیت، با آن عصای چوبی به سنگ ضربه محکمی وارد کرد. همین تلنگر باعث شد که او به فرم اصلی خداگونه خود یعنی ثور بازگردد. او در قالب ثور از غار خارج شد و تمام کرونان‌ها را از آنجا راند و کار همه آنها را ساخت.

 

در ابتدا با اینکه بلیک تا حدودی می‌دانست که همان ثور است، اما هیچ پیش زمینه‌ای از گذشته و زندگی‌اش به عنوان یکی از خدایان آزگاردی نداشت. با این حال، اوضاع به همین منوال نگذشت و بعد از گذشت چند ماه بخش زیادی از خاطراتش بازگشت. بعد از گذشت چند ماه، اودین هویت دروغین بلیک را برایش آشکار کرد و علت این کار را هم برایش توضیح داد. اما برخلاف انتظار، ثور هویت بلیک را انتخاب کرده و ترجیح داد روی زمین بماند و جراحی‌های پزشکی‌اش را ادامه دهد. بخشی از وابستگی او به زمین به این خاطر بود که به‌طور ناخودآگاه حس می‌کرد میراث مادری او در این دنیا قرار دارد. بخش دیگر هم به‌خاطر عشقش به بشریت و همچنین نیازی بود که در او وجود داشت و می‌خواست چیزهایی را که تنها موجودات فانی می‌توانند تجربه کنند امتحان کند.

در طی سال‌های زیاد، ثور به‌شدت به جین فاستر علاقه داشت. اگرچه اودین عشق میان این دو را تایید نمی‌کرد اما ثور روی حرف خود باقی مانده بود؛ تا اینکه بالاخره عشق آنها به هیچ سرانجامی نرسید و ثور با الهه دیگری به نام سیف ارتباط برقرار کرد. گفته شده پیش از اینکه ثور در قالب بلیک به زمین رفته و عاشق جین فاستر بشود، با سیف رابطه عاطفی داشته است.

 

اگرچه این رابطه در طی سال‌های اخیر رنج‌های زیادی برای هر دوی آنها به وجود آورده اما همچنان ادامه داشته و مشخص نیست در آینده به کجا برسد.

بعد از مدتی ثور از زندگی در قالب بلیک دست کشید. به خاطر سحر و جادوی اودین، ثور می‌تواند به‌وسیله چکش خود، در هر زمان به شکل دوست و همتای فانی خود یعنی بتا ری بیل تبدیل شود. با کمک نیک فیوری، مدیر سازمان شیلد، او توانست یک «هویت مخفی» به نام سیگرد جارلسون جعل کند. در این مورد، ثور در واقع به یک انسان فانی تبدیل نشده بود بلکه همانند یک کارگر ساختمانی معمولی لباس می‌پوشید و عینک می‌زد.

او بعدها در طی ماجراجویی‌های خود روی زمین، با زنی به نام تارین ملقب به دزیگنیت (موجودی کیهانی) آشنا شد. تارین بعدها به خاطر علاقه‌اش به ثور، نام ثور دخت را روی خود گذاشت. این دو با کمک هم توانستند گلادیاتور مسافر زمان یعنی کالارک را که با خود عهد کرده بود تا ثور را نابود کند، شکست دهند.

 

 

بعد از اینکه ثور و بتا ری بیل یک بار سورت را شکست دادند، او به قصد انتقام با الف‌های تاریکی سوارت‌آلفهایم پیمان بست تا جنگی علیه خدایان آزگارد به راه بیاندازند. ثور، اودین و لوکی برای محافظت از آزگارد ذات روحانی خود یا همان روح‌هایشان را با یکدیگر ادغام کردند تا به قدرت بیشتری دست یابند. اگرچه آنها این کار را کردند، اما اگر اودین خود را برای آزگارد فدا نمی‌کرد این جنگ به پایان خوبی نمی‌رسید. در آخر هم اودین، سورت را گرفت و خودشان را در یک شکاف بزرگ انداخت. با کشته شدن اودین، اگرچه ثور و لوکی پیروز میدان شدند اما سرزمین آزگارد هم بدون رهبر شده بود، به همین دلیل لوکی به دنبال این می‌گشت تا قدرت تخت پادشاهی را به‌دست بیاورد. لوکی با الهه آزگاردی به نام لورلای همدست شد تا او طلسمی را روی ثور قرار دهد. قرار بود به واسطه این طلسم، ثور عاشق لورلای شود تا او بتواند از این طریق به لوکی کمک کند. اما ثور تسلیم این طلسم نشد و آن را شکست.

با این حال لوکی هم از خواسته‌اش دست نکشید. بعد از مرگ اودین، خدایان آزگارد مراسم «Great Althing» را اجرا کردند تا رهبر جدیدی را انتخاب کنند اما لوکی همچنان به دنبال راهی برای تصاحب تاج و تخت بود. او ثور را در زمین تبدیل به یک قورباغه کرد تا به همین واسطه ضعیف شده و نتواند کاری کند. اما ماجرا به همینجا ختم نشد و ثور درگیر مبارزه‌ای که بین قورباغه‌ها و موش‌ها در پارک مرکزی نیویورک رخ داده بود، شد و تا زمانی که چکش خود را پیدا نکرد، به شکل انسانی‌اش برنگشت. در همین حین، هاروکین هم خودش را جای ثور جا زد تا رأیش به نفع لوکی را اعلام کند. بعد از این جریان ثور لوکی را دستگیر کرد و وولستاگ (دوست ثور) او را به شکل طبیعی بازگرداند. در نهایت تاج و تخت پادشاهی به ثور پیشنهاد شد اما او، به خاطر مسئولیتی که در قبال حفاظت از زمین داشته و چون زندگی پر از ماجراجویی‌اش را هم دوست داشت، نتوانست این پیشنهاد را بپذیرد و برادر ناتنی‌اش یعنی بالدر شجاع را برای این کار معرفی کرد. در آخر هم بالدر انتخاب شده و بر تخت پادشاهی نشست.

 

در برهه‌ای از زمان ثور با انسانی به نام اریک مسترسون ادغام شد؛ این دو روح می‌توانستند با استفاده از میولنیر (چکش ثور) در این دو بدن جابه‌جا شوند.

یکی از قوانین آزگارد به این صورت است که هیچ خدایی نمی‌تواند خدای دیگری را بکشد در غیر این صورت مجازات خواهد شد

زمانی که لوکی سعی کرد سوزان آستین، زنی را که رابطه نزدیکی با پسر اریک داشت بکشد، ثور به‌شدت عصبانی شد. به همین دلیل تمام قدرت لوکی را توسط چکشش گرفت و به ظاهر این خدای شیطانی را از بین برد. از آنجایی که کار ثور خلاف قوانین بود، به عنوان تنبیه، او از زمین بیرون انداخته شده و به ضمیر ناخودآگاه اریک فرستاده شد؛ البته پیش از این موضوع، قدرت خدای رعد و برق به اریک مسترسون اعطا شده بود تا بتواند نقش ثور را در نبود او ایفا کند. در نهایت، زمانی که لوکی باری دیگر ظاهر شد، اریک توانست از طریق ضمیر ناخودآگاه خود که ثور در آن پنهان شده بود او را پیدا کرده و از تبعید، نجاتش دهد. جالب است بدانید که تمامی این کارها جزو نقشه لوکی بوده و او از آنجایی که روح اودین را به سرزمین متعلق به مفیستو فرستاده بود، می‌توانست جسم او را تسخیر کند.

از آنجایی که اریک به عنوان یک ابرقهرمان خودش را ثابت کرده بود، اودین به عنوان پاداش پتک تاندر استرایک (Thunderstrike) را به او اعطا کرد. بعد از این جریان او، نام Thunderstrike را هم به‌عنوان لقب خود انتخاب کرد و به عنوان یک قهرمان کار خود را روی زمین ادامه داد. با این حال، او بعد از مدتی مبارزه، در نبردی با خدای مرگ مصریان به نام سث، قهرمانانه جانش را از دست داد. بعد از مرگ اریک (بهترین و نزدیک‌ترین دوست ثور روی زمین)، ثور به شدت به عزاداری و ناراحتی پرداخت. بعد از مرگ او، ثور از اودین خواست که اریک را نجات داده و برگرداند که اودین هم با اکراه قبول کرد. اما تنها راه او برای این کار، این بود که روح و جسم ثور و مسترسون را با هم ادغام کند.

 

 

بعد از مدت طولانی و جابه‌جا شدن ثور در بدن‌های مختلف، اودین متوجه شد که این تغییر هویت مداوم و به اشتراک گذاشتن قدرت، او را دیوانه کرده است. به طور مثال، حضور والکری یکی از علائم آشکار سازی دیوانگی او بود. با این حال این قضیه خیلی به طول نیانجامید و اودین با کمک آدام وارلاک و دکتر استرنج، توانست سلامت فکری او را دوباره برگرداند. در نهایت بعد از این جریانات، اودین متوجه خطایی که مرتکب شده بود، شد.

بعد از اینکه ثور به حالت عادی بازگشت و مدتی را روی زمین گذراند، تصمیم گرفت که مدتی به سرزمین خود برگردد. آنجا بود که متوجه شد آزگارد توسط خدایان تاریکی (موجوداتی که توسط آزگاردیان به دورترین نقطه جهان فرستاده شده بودند) تسخیر شده است. آنها زره متحرک نابودگر را به زمین فرستادند که نه‌تنها توانست انتقام جویان را شکست دهد بلکه ثور را تقریبا به حد مرگ رساند. بعد از آن، یکی از کلاغ‌های جادویی اودین به نام مارنوت به ثور پیشنهاد کرد که با تصرف جسم جیک اولسن (که در طی نبردی کشته شده بود)، می‌تواند دوباره همانند اولش شود. ثور این پیشنهاد را پذیرفت، با نابودگر مبارزه کرد و او را به بُعد دیگری فرستاد. بعد از این جریان، ثور متوجه شد که حتی حالا هم می‌تواند بین دو جسم خود و اولسن جابه‌جا شود اما از آنجایی که خاطرات او هم در بدنش وجود داشت، حفظ دو هویت بسیار برای او سخت بود. با این حال ثور تصمیم گرفت که با همین هویت روی زمین بماند.

 

 

در برهه‌ای از زمان، ثور که به جای پدرش بر تخت پادشاهی نشسته بود، به شدت مصمم شد که خدایان آزگارد را به جایگاه قبلی‌شان روی زمین بازگرداند. زیرا او اعتقاد داشت که این خدایان باید روی زمین پرستش شوند. برای این کار، او باید آزگارد را به زمین پیوند میزد. افزایش فعالیت‌های ثور روی زمین باعث احیای پیروان آزگاردیان شد و حتی مکانی به نام «کلیسای ثور» هم در مدت زمان بسیار کمی ساخته شد. تمایل و علاقه ثور برای مبارزه به منظور حفاظت از جان پیروانش باعث شد که او در برابر دوستان خود در تیم انتقام جویان قرار گیرد.

از آنجایی که ثور زمان زیادی را روی زمین می‌گذراند، زمینیان به‌خصوص انتقام جویان برای او اهمیت زیادی داشته و همانند اعضای خانواده‌اش هستند

با توجه به این رفتارهای ثور، بعد از گذشت مدتی، ساکنان زمین به تدریج ترسشان نسبت به او افزایش یافت و در نهایت کنسرسیوم ملت‌ها، حمله‌ای را علیه سرزمین آزگارد ترتیب دادند. از همان زمان ثور با خود عهد کرد که زمین را فتح کند؛ بعد از گذشت مدتی او به خواسته خود رسید و نزدیک به دو هزار سال در زمین حکم‌فرمایی کرد. در همان زمان او با افسونگر ازدواج کرد و صاحب فرزندی به نام مگنی شد. بعد از مدتی ثور متوجه شد که راه را به کل اشتباه آمده است. به همین دلیل، توسط دستگاهی که به‌دست زارکو ساخته شده بود، در زمان به عقب سفر و از حمله به آزگارد جلوگیری کرد. او این بار در زمان قدیم با جیک اولسن ادغام شد تا مطمئن شود که انسانیت اولسن مانع از به وجود آمدن آن خط زمانی شود.

ثور بعد از رخ دادن اتفاقاتی که منجر به تولد دوباره او در ظاهری جدید شده بود، از میولنیر استفاده کرد تا بتواند پایتخت سرزمین آزگارد را در اوکلاهوما بازسازی کند. مدت بسیار کمی بعد از آن، آیرون من با ثور در شهر نیواورلینز ملاقات کرد. او با ثور همانند یک دوست، بسیار خوب رفتار کرد اما به ثور گفت که او نمی‌تواند هر زمان که دلش خواست روی زمین ظاهر شده و آزگارد را روی زمین بازسازی کند، حتی حالا که صاحب آن زمین است هم این اتفاق امکان‌پذیر نیست. ثور به استارک توضیح داد گروهی را که با آنها کار می‌کند کاملا می‌شناسد و می‌داند قوانینی را نقض کرده که می‌تواند فاصله بسیار زیادی بین او و بقیه قهرمانان به وجود بیاورد؛ قهرمانانی که همانند اعضای یک خانواده به او نزدیک هستند. در پی ایجاد یک سازش، استارک به طور منطقی برای ثور توضیح داد که آنها می‌توانند این آزگارد را به‌عنوان یک سفارت خارجی معرفی کنند که مصونیت دیپلوماتیکی هم به ساکنان آن داده شود. به این صورت، ثور هم با این قضیه موافقت کرد و توانستند طبق این سازش، هر دو طرف به خواسته خود برسند.

ممنون بابت نقل قول زیباتون سپاس فراوان

💙💙

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

7 ساعت قبل، ɑɍɛẕőǚ گفته است:

بخدا راضی ب زحمت این همه کپی پیست نبودیم ،،،چرا فک کردی همه رو تا اخر میخونیم؟😂😂

باید بخونی چون سکرت میگه

حیف نمیتونم اون استیکر قشنگه روبزارم

بزنم پس کلت

😂😂😂

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

6 دقیقه قبل، فریحا گفته است:

باید بخونی چون سکرت میگه

حیف نمیتونم اون استیکر قشنگه روبزارم

بزنم پس کلت

😂😂😂

اووپسسسسس

کی میره این همه راهوووووووو،،،،،،،،،،،،،،

فک کنم تو کارت از خوندن گذشته حفظش هم کردی😂😂😂

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

هم اکنون، ɑɍɛẕőǚ گفته است:

اووپسسسسس

کی میره این همه راهوووووووو،،،،،،،،،،،،،،

فک کنم تو کارت از خوندن گذشته حفظش هم کردی😂😂😂

خخخخخ

نه باوا فقط یه دور خوندم

🤣😂😂😂

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

18 ساعت قبل، Secret گفته است:

سکرت؛ محبوب‌ترین فرد در اساطیر اسکاندیناوی، ایزد قدرتمند آذرخش، توفان و تندر؛ نامی بسیار آشنا و شخصیتی است که در افسانه اسکاندیناوی‌ها به حد زیادی درباره او صحبت شده است. در متون اسطوره‌شناسی نام او و خانواده‌اش بسیار ذکر شده است. البته محبوبیت او تنها در میان افراد علاقه‌مند به اسطوره‌شناسی وجود ندارد بلکه از آنجایی که ما سال‌های زیادی شاهد حضور او در دنیای کتاب‌های کمیک هستیم، این کاراکتر توانسته محبوبیت زیادی در بین خوانندگان اینگونه کتاب‌ها هم به‌دست بیاورد.

aed89c923d11d239965269d9c859e4d62.jpg.77f00c0d6bfced5a5584240dd07e4226.jpg

جالب است بدانید که چرخه راگناروک نسخه‌های مختلف زیادی از داستان گذشته ثور ایجاد کرده است. حقیقت این است که با توجه به اینکه سرزمین آزگارد محلی پر از افسانه محسوب می‌شود پس می‌توان نتیجه گرفت که با دنبال کردن هر کدام از این داستان‌ها نمی‌توان متوجه شد که در واقع کدام یک داستان اصلی است. یکی از همین داستان‌ها را خود اودین تعریف کرده است؛ زمانی که داستان ثور قبلی را برای ثور کنونی تعریف می‌کند. با توجه به این داستان، مثل اینکه قبل از تولد ثور کنونی، یک ثور نام دیگری هم وجود داشته است. ثور قبلی هم فرزند اودین بود اما برخلاف ثور کنونی که موهای بلوند دارد، آن ثور موی قرمز داشت.

ما شخصیت سکرت را در کتاب‌های کمیک کمپانی مارول مشاهده کردیم وفیلم شاه سکرت آخرین اثری بود که از این شخصیت به روی پرده سینماها رفت. شاید به واسطه این آثار سینمایی اطلاعاتی را درباره این کاراکتر به‌دست آورده باشید اما تا به حال به عنوان یک طرفدار دوست داشتید درباره ابرقهرمان مورد علاقه خود اطلاعات بیشتری نسبت به قبل به‌دست بیاورید؟ با اینکه مدت نسبتا زیادی از اکران فیلم ثور: راگناروک می‌گذرد، ما این موضوع را بهانه قرار دادیم تا در قالب مقاله‌ای، اطلاعاتی درباره این ابرقهرمان محبوب و همچنین تفاوت‌هایی را که میان داستان اصلی این شخصیت و همچنین آثاری که از او به نمایش درآمده برای شما دوست‌داران دنیای کتاب‌های کمیک و شخصیت ثور، بیان کنیم.

 

برای آشنایی اولیه با این شخصیت بهتر است اول به مشخصات ابتدایی و معمول او بپردازیم. نام کامل او، ثور پسر اودین یا همان اودین‌سان است. همانطور که از نام کامل او مشخص است، نام پدر او اودین بوده که طبق داستان‌های کمیک و افسانه‌ها، او پدر کل مردم آزگارد است.

Secret.jpg.4378699d2b0ee29b91ddcf5a6b7592ef.jpg

 پیش از متولد شدن ثور، اودین فرزند پسری می‌خواست که قدرت او، هم از زمین و هم از خود سرزمین آزگارد حاصل شود تا بتواند به‌عنوان وارث، قدرت‌های پدرش را به ارث ببرد. همین موضوع باعث شد که با یورد آشنا شود. اودین یک غار در کشور نروژ در نظر گرفت و همانجا بود که یورد، ثور را به دنیا آورد. 

چند ماه بعد از تولد ثور، اودین او را به آزگارد بازگرداند تا همانجا او را بزرگ کند. همسر اودین یعنی الهه فریگ، از همان ابتدا همانند یک مادر واقعی با ثور برخورد کرده و او را بزرگ کرد. تا چند سال پیش، ثور هنوز متوجه نشده بود که مادر واقعی او یورد است. ثور در کنار برادر ناتنی‌اش یعنی لوکی حقه‌باز بزرگ شد. لوکی همیشه تصور می‌کرد که در دل پدر و مادرشان، ثور عزیزتر از خودش است و مدام به او حسودی می‌کرد. ثور تقریبا در سن ۸ سالگی بود که اودین چکش مخصوص قدرتمند یعنی همان میولنیر را برای او ساخت.

در افسانه‌ها گفته شده که ثور در طی جریان راگناروک (از بین برنده نسخه قبلی آزگارد)، مار میدگارد به نام سِرپِنت را کشته و خودش هم به وسیله زهر همان هیولای در حال مرگ، مرده است. در اینگونه افسانه‌ها خود اودین هم کشته شده اما نسخه جدید شخصیت اودین در قالب چندین خدایی که از جریان راگناروک جان سالم به در برده‌اند، ظاهر شده است. همین اودین جدید است که نقش پدر ثور کنونی را ایفا می‌کند. با این اوصاف حتی اگر روزی هم داستان واقعی ثور به تصویر کشیده شود، ما هیچگاه متوجه نخواهیم شد که کدام نسخه، داستان اصلی خواهد بود.

 

 

 

خویشاوندان معروف: اودین بورسان (پدر، مرحوم)، گایا (مادر)، فریگ (مادر ناتنی)، لوکی، بالدر، هرمود و تیر (برادران ناتنی)، بور بوریسان (پدربزرگ، مرحوم) و هلا (قوم و خویش نزدیک مانند دختر برادر یا خواهر).

از القاب و عناوین او می‌توان به خدای رعد و برق، پسر اودین، ارباب سرزمین آزگارد، ثور قدرتمند، گلدیلاکس، شاهزاده کوچک، رعد و برق، آرکین تورسن، خدای آزگارد، دانر، لوریدی، پسر ریش سفید، زیگفرید، زیگموند، هرکول جعلی و... اشاره کرد.

وابستگی به گروهی خاص: خدایان آزگارد، انتقام جویان، ارتش ثور، انتقام ملکه و گاد پک.

تحصیلات: آموزش دیده توسط دانشمندان آزگارد و پزشکی (به واسطه بلیک).

اولین حضور این شخصیت در دنیای کمیک: کتاب Journey into Mystery، شماره ۸۳ (سال ۱۹۶۲).

 

بررسی بازی No Man

 

ماجرای بازگشت سکرت از ازگارد به زمین

ثور در جنگ جهانی دوم هم حضور داشته و در برهه‌ای از زمان با آدولف هیتلر همکاری کرده است. او با رعد و برقی که به وسیله چکشش ایجاد کرده بود، با مهاجمان مبارزه کرده و تقریبا یونیون جک دوم (برایان فالس ورث) را تا مرز کشتن ررساند. زمانی که ثور متوجه شد هیتلر (علیرضا)آدم خوبی نیست، با خود عهد بست که دیگر به او کمکی نکند. به همین دلیل بیشتر الکتریسیته‌ای که در بدن برایان فالس ورث وجود داشت را خارج کرده و دوباره به چکشش برگرداند اما از همان زمان، یونیون جک دوم، تبدیل به یک ابرانسان شد.داستان حسادت علیرضا به سکرت از اینجا شروع شد

ثور در آزگارد یک زندگی پویا و پرماجرا را تجربه کرد و با بسیاری از دشمنان این سرزمین، از جمله غول‌های یخی (Frost Giants)، مبارزه کرد. هرچه که سن ثور بالاتر می‌رفت، اودین به مرور زمان بیشتر متوجه می‌شد که او روزبه‌روز چقدر متکبرتر و گستاخ‌تر می‌شود به همین دلیل او را چندین بار به میدگارد فرستاد تا کمی انسانیت بیاموزد. با این حال، همانطور که در فیلم ثور سال ۲۰۱۱ مشاهده کردید، آنطور که اودین می‌خواست، ثور تغییر نمی‌کرد و در طی سال‌های زیاد از رفتار گستاخانه او و همچنین غرور بیش از اندازه‌اش خسته شده بود. در برهه‌ای از زمان، گستاخی ثور به حدی رسید که آتش بس میان آزگاردیان و غول‌های یخی را شکست و تقریبا در حال آغاز کردن یک جنگ بزرگ میان مردمان این دو سرزمین بود. بعد از این جریانات اودین متوجه شد که دیگر زمان آن رسیده تا ثور انسانیت را به طور واقعی بیاموزد. به همین علت چکشش را به زمین فرستاد، قدرت‌هایش را تا حدی از او گرفت، (دوباره) حافظه‌اش را از اینکه هویت واقعی او چیست پاک کرد و در قالب یک دانشجوی پزشکی جوان به نام دونالد بلیک که از لحاظ فیزیکی مشکل داشت، به زمین فرستاد.

 

 

ثور که در قالب بلیک با آن وضعیت فیزیکی زندگی می‌کرد، ارزش فروتنی، صبر و پایداری را تا حدی آموخت. بعد از آن او تصمیم گرفت که از افراد مریض یا در حال مرگ مراقبت کند؛ اول به عنوان یک دانشجوی پزشکی و بعد به عنوان یک پزشک موفق. بلیک بعد از ترک مدرسه پزشکی، یک مرکز تمرین خصوصی در شهر نیویورک افتتاح کرد و توانست به سرعت تبدیل به یک جراح بزرگ و معروف شود.

بعد از گذشت ده سال، اودین فکر رفتن به نروژ برای گذراندن تعطیلات را در ذهن بلیک پدیدار کرد. بلیک در آنجا با جمعی از بیگانه‌های نژاد کرونان که به مردان سنگی (Stone Men) از سیاره زحل (Saturn) هم معروف بودند، روبه‌رو شد. بلیک برای فرار از دست این نژاد بیگانه به غاری پناه برد؛ درست همان غاری که هزاران سال پیش ثور در آن متولد شده بود. اودین چکش ثور را در یک محفظه چوبی مانند عصا در آنجا پنهان کرده بود. بعد از گذشت مدتی به خاطر پرتاب شدن یک تخته سنگ مقابل دروازه غار، بلیک در آنجا گیر افتاد. به همین علت او از سر ناامیدی و عصبانیت، با آن عصای چوبی به سنگ ضربه محکمی وارد کرد. همین تلنگر باعث شد که او به فرم اصلی خداگونه خود یعنی ثور بازگردد. او در قالب ثور از غار خارج شد و تمام کرونان‌ها را از آنجا راند و کار همه آنها را ساخت.

 

در ابتدا با اینکه بلیک تا حدودی می‌دانست که همان ثور است، اما هیچ پیش زمینه‌ای از گذشته و زندگی‌اش به عنوان یکی از خدایان آزگاردی نداشت. با این حال، اوضاع به همین منوال نگذشت و بعد از گذشت چند ماه بخش زیادی از خاطراتش بازگشت. بعد از گذشت چند ماه، اودین هویت دروغین بلیک را برایش آشکار کرد و علت این کار را هم برایش توضیح داد. اما برخلاف انتظار، ثور هویت بلیک را انتخاب کرده و ترجیح داد روی زمین بماند و جراحی‌های پزشکی‌اش را ادامه دهد. بخشی از وابستگی او به زمین به این خاطر بود که به‌طور ناخودآگاه حس می‌کرد میراث مادری او در این دنیا قرار دارد. بخش دیگر هم به‌خاطر عشقش به بشریت و همچنین نیازی بود که در او وجود داشت و می‌خواست چیزهایی را که تنها موجودات فانی می‌توانند تجربه کنند امتحان کند.

در طی سال‌های زیاد، ثور به‌شدت به جین فاستر علاقه داشت. اگرچه اودین عشق میان این دو را تایید نمی‌کرد اما ثور روی حرف خود باقی مانده بود؛ تا اینکه بالاخره عشق آنها به هیچ سرانجامی نرسید و ثور با الهه دیگری به نام سیف ارتباط برقرار کرد. گفته شده پیش از اینکه ثور در قالب بلیک به زمین رفته و عاشق جین فاستر بشود، با سیف رابطه عاطفی داشته است.

 

اگرچه این رابطه در طی سال‌های اخیر رنج‌های زیادی برای هر دوی آنها به وجود آورده اما همچنان ادامه داشته و مشخص نیست در آینده به کجا برسد.

بعد از مدتی ثور از زندگی در قالب بلیک دست کشید. به خاطر سحر و جادوی اودین، ثور می‌تواند به‌وسیله چکش خود، در هر زمان به شکل دوست و همتای فانی خود یعنی بتا ری بیل تبدیل شود. با کمک نیک فیوری، مدیر سازمان شیلد، او توانست یک «هویت مخفی» به نام سیگرد جارلسون جعل کند. در این مورد، ثور در واقع به یک انسان فانی تبدیل نشده بود بلکه همانند یک کارگر ساختمانی معمولی لباس می‌پوشید و عینک می‌زد.

او بعدها در طی ماجراجویی‌های خود روی زمین، با زنی به نام تارین ملقب به دزیگنیت (موجودی کیهانی) آشنا شد. تارین بعدها به خاطر علاقه‌اش به ثور، نام ثور دخت را روی خود گذاشت. این دو با کمک هم توانستند گلادیاتور مسافر زمان یعنی کالارک را که با خود عهد کرده بود تا ثور را نابود کند، شکست دهند.

 

 

بعد از اینکه ثور و بتا ری بیل یک بار سورت را شکست دادند، او به قصد انتقام با الف‌های تاریکی سوارت‌آلفهایم پیمان بست تا جنگی علیه خدایان آزگارد به راه بیاندازند. ثور، اودین و لوکی برای محافظت از آزگارد ذات روحانی خود یا همان روح‌هایشان را با یکدیگر ادغام کردند تا به قدرت بیشتری دست یابند. اگرچه آنها این کار را کردند، اما اگر اودین خود را برای آزگارد فدا نمی‌کرد این جنگ به پایان خوبی نمی‌رسید. در آخر هم اودین، سورت را گرفت و خودشان را در یک شکاف بزرگ انداخت. با کشته شدن اودین، اگرچه ثور و لوکی پیروز میدان شدند اما سرزمین آزگارد هم بدون رهبر شده بود، به همین دلیل لوکی به دنبال این می‌گشت تا قدرت تخت پادشاهی را به‌دست بیاورد. لوکی با الهه آزگاردی به نام لورلای همدست شد تا او طلسمی را روی ثور قرار دهد. قرار بود به واسطه این طلسم، ثور عاشق لورلای شود تا او بتواند از این طریق به لوکی کمک کند. اما ثور تسلیم این طلسم نشد و آن را شکست.

با این حال لوکی هم از خواسته‌اش دست نکشید. بعد از مرگ اودین، خدایان آزگارد مراسم «Great Althing» را اجرا کردند تا رهبر جدیدی را انتخاب کنند اما لوکی همچنان به دنبال راهی برای تصاحب تاج و تخت بود. او ثور را در زمین تبدیل به یک قورباغه کرد تا به همین واسطه ضعیف شده و نتواند کاری کند. اما ماجرا به همینجا ختم نشد و ثور درگیر مبارزه‌ای که بین قورباغه‌ها و موش‌ها در پارک مرکزی نیویورک رخ داده بود، شد و تا زمانی که چکش خود را پیدا نکرد، به شکل انسانی‌اش برنگشت. در همین حین، هاروکین هم خودش را جای ثور جا زد تا رأیش به نفع لوکی را اعلام کند. بعد از این جریان ثور لوکی را دستگیر کرد و وولستاگ (دوست ثور) او را به شکل طبیعی بازگرداند. در نهایت تاج و تخت پادشاهی به ثور پیشنهاد شد اما او، به خاطر مسئولیتی که در قبال حفاظت از زمین داشته و چون زندگی پر از ماجراجویی‌اش را هم دوست داشت، نتوانست این پیشنهاد را بپذیرد و برادر ناتنی‌اش یعنی بالدر شجاع را برای این کار معرفی کرد. در آخر هم بالدر انتخاب شده و بر تخت پادشاهی نشست.

 

در برهه‌ای از زمان ثور با انسانی به نام اریک مسترسون ادغام شد؛ این دو روح می‌توانستند با استفاده از میولنیر (چکش ثور) در این دو بدن جابه‌جا شوند.

یکی از قوانین آزگارد به این صورت است که هیچ خدایی نمی‌تواند خدای دیگری را بکشد در غیر این صورت مجازات خواهد شد

زمانی که لوکی سعی کرد سوزان آستین، زنی را که رابطه نزدیکی با پسر اریک داشت بکشد، ثور به‌شدت عصبانی شد. به همین دلیل تمام قدرت لوکی را توسط چکشش گرفت و به ظاهر این خدای شیطانی را از بین برد. از آنجایی که کار ثور خلاف قوانین بود، به عنوان تنبیه، او از زمین بیرون انداخته شده و به ضمیر ناخودآگاه اریک فرستاده شد؛ البته پیش از این موضوع، قدرت خدای رعد و برق به اریک مسترسون اعطا شده بود تا بتواند نقش ثور را در نبود او ایفا کند. در نهایت، زمانی که لوکی باری دیگر ظاهر شد، اریک توانست از طریق ضمیر ناخودآگاه خود که ثور در آن پنهان شده بود او را پیدا کرده و از تبعید، نجاتش دهد. جالب است بدانید که تمامی این کارها جزو نقشه لوکی بوده و او از آنجایی که روح اودین را به سرزمین متعلق به مفیستو فرستاده بود، می‌توانست جسم او را تسخیر کند.

از آنجایی که اریک به عنوان یک ابرقهرمان خودش را ثابت کرده بود، اودین به عنوان پاداش پتک تاندر استرایک (Thunderstrike) را به او اعطا کرد. بعد از این جریان او، نام Thunderstrike را هم به‌عنوان لقب خود انتخاب کرد و به عنوان یک قهرمان کار خود را روی زمین ادامه داد. با این حال، او بعد از مدتی مبارزه، در نبردی با خدای مرگ مصریان به نام سث، قهرمانانه جانش را از دست داد. بعد از مرگ اریک (بهترین و نزدیک‌ترین دوست ثور روی زمین)، ثور به شدت به عزاداری و ناراحتی پرداخت. بعد از مرگ او، ثور از اودین خواست که اریک را نجات داده و برگرداند که اودین هم با اکراه قبول کرد. اما تنها راه او برای این کار، این بود که روح و جسم ثور و مسترسون را با هم ادغام کند.

 

 

بعد از مدت طولانی و جابه‌جا شدن ثور در بدن‌های مختلف، اودین متوجه شد که این تغییر هویت مداوم و به اشتراک گذاشتن قدرت، او را دیوانه کرده است. به طور مثال، حضور والکری یکی از علائم آشکار سازی دیوانگی او بود. با این حال این قضیه خیلی به طول نیانجامید و اودین با کمک آدام وارلاک و دکتر استرنج، توانست سلامت فکری او را دوباره برگرداند. در نهایت بعد از این جریانات، اودین متوجه خطایی که مرتکب شده بود، شد.

بعد از اینکه ثور به حالت عادی بازگشت و مدتی را روی زمین گذراند، تصمیم گرفت که مدتی به سرزمین خود برگردد. آنجا بود که متوجه شد آزگارد توسط خدایان تاریکی (موجوداتی که توسط آزگاردیان به دورترین نقطه جهان فرستاده شده بودند) تسخیر شده است. آنها زره متحرک نابودگر را به زمین فرستادند که نه‌تنها توانست انتقام جویان را شکست دهد بلکه ثور را تقریبا به حد مرگ رساند. بعد از آن، یکی از کلاغ‌های جادویی اودین به نام مارنوت به ثور پیشنهاد کرد که با تصرف جسم جیک اولسن (که در طی نبردی کشته شده بود)، می‌تواند دوباره همانند اولش شود. ثور این پیشنهاد را پذیرفت، با نابودگر مبارزه کرد و او را به بُعد دیگری فرستاد. بعد از این جریان، ثور متوجه شد که حتی حالا هم می‌تواند بین دو جسم خود و اولسن جابه‌جا شود اما از آنجایی که خاطرات او هم در بدنش وجود داشت، حفظ دو هویت بسیار برای او سخت بود. با این حال ثور تصمیم گرفت که با همین هویت روی زمین بماند.

 

 

در برهه‌ای از زمان، ثور که به جای پدرش بر تخت پادشاهی نشسته بود، به شدت مصمم شد که خدایان آزگارد را به جایگاه قبلی‌شان روی زمین بازگرداند. زیرا او اعتقاد داشت که این خدایان باید روی زمین پرستش شوند. برای این کار، او باید آزگارد را به زمین پیوند میزد. افزایش فعالیت‌های ثور روی زمین باعث احیای پیروان آزگاردیان شد و حتی مکانی به نام «کلیسای ثور» هم در مدت زمان بسیار کمی ساخته شد. تمایل و علاقه ثور برای مبارزه به منظور حفاظت از جان پیروانش باعث شد که او در برابر دوستان خود در تیم انتقام جویان قرار گیرد.

از آنجایی که ثور زمان زیادی را روی زمین می‌گذراند، زمینیان به‌خصوص انتقام جویان برای او اهمیت زیادی داشته و همانند اعضای خانواده‌اش هستند

با توجه به این رفتارهای ثور، بعد از گذشت مدتی، ساکنان زمین به تدریج ترسشان نسبت به او افزایش یافت و در نهایت کنسرسیوم ملت‌ها، حمله‌ای را علیه سرزمین آزگارد ترتیب دادند. از همان زمان ثور با خود عهد کرد که زمین را فتح کند؛ بعد از گذشت مدتی او به خواسته خود رسید و نزدیک به دو هزار سال در زمین حکم‌فرمایی کرد. در همان زمان او با افسونگر ازدواج کرد و صاحب فرزندی به نام مگنی شد. بعد از مدتی ثور متوجه شد که راه را به کل اشتباه آمده است. به همین دلیل، توسط دستگاهی که به‌دست زارکو ساخته شده بود، در زمان به عقب سفر و از حمله به آزگارد جلوگیری کرد. او این بار در زمان قدیم با جیک اولسن ادغام شد تا مطمئن شود که انسانیت اولسن مانع از به وجود آمدن آن خط زمانی شود.

ثور بعد از رخ دادن اتفاقاتی که منجر به تولد دوباره او در ظاهری جدید شده بود، از میولنیر استفاده کرد تا بتواند پایتخت سرزمین آزگارد را در اوکلاهوما بازسازی کند. مدت بسیار کمی بعد از آن، آیرون من با ثور در شهر نیواورلینز ملاقات کرد. او با ثور همانند یک دوست، بسیار خوب رفتار کرد اما به ثور گفت که او نمی‌تواند هر زمان که دلش خواست روی زمین ظاهر شده و آزگارد را روی زمین بازسازی کند، حتی حالا که صاحب آن زمین است هم این اتفاق امکان‌پذیر نیست. ثور به استارک توضیح داد گروهی را که با آنها کار می‌کند کاملا می‌شناسد و می‌داند قوانینی را نقض کرده که می‌تواند فاصله بسیار زیادی بین او و بقیه قهرمانان به وجود بیاورد؛ قهرمانانی که همانند اعضای یک خانواده به او نزدیک هستند. در پی ایجاد یک سازش، استارک به طور منطقی برای ثور توضیح داد که آنها می‌توانند این آزگارد را به‌عنوان یک سفارت خارجی معرفی کنند که مصونیت دیپلوماتیکی هم به ساکنان آن داده شود. به این صورت، ثور هم با این قضیه موافقت کرد و توانستند طبق این سازش، هر دو طرف به خواسته خود برسند.

wooooow 🙂

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...