Topaz ارسال شده در 29 تیر، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 تیر، 2023 استادی با مریدش در صحرا اسب سواری می کنند. استاد از هر لحظه سواری اش برای آموختن ایمان به مریدش استفاده می کند: به خدا اعتماد داشته باش. خدا هرگز فرزندانش را رها نمی کند. شب هنگام در چادر، استاد از مریدش می خواهد اسب ها را به صخره ای در نزدیکی شان ببندد. مرید به سوی صخره می رود؛ اما سخنان استاد را به یاد می آورد و فکر می کند: حتما دارد امتحانم می کند باید اسبها را به خدا بسپارم و اسبها را نمی بندد! صبح روز بعد، مرید متوجه می شود که اسبها ناپدید شده اند خشمگین به سراغ استادش می رود و فریاد می زند: تو درباره خدا هیچ نمی دانی. من اسب ها را به امان او رها کردم، وحالا رفته اند. استاد پاسخ داد: خدا می خواست مراقب اسب ها باشد. اما برای آن کار به دستان تو احتیاج داشت تا آنها را ببندد. "پائولو کوئلیو" اول زانوى شتر را ببند و بعد توكل كن! 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
دل آرام ارسال شده در 30 تیر، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، 2023 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .