رفتن به مطلب

اول زانوى شتر را ببند و بعد توكل كن!


ارسال های توصیه شده

spacer.png

استادی با مریدش در صحرا اسب سواری می کنند. استاد از هر لحظه سواری اش برای آموختن ایمان به مریدش استفاده می کند: به خدا اعتماد داشته باش. خدا هرگز فرزندانش را رها نمی کند.
شب هنگام در چادر، استاد از مریدش می خواهد اسب ها را به صخره ای در نزدیکی شان ببندد. مرید به سوی صخره می رود؛ اما سخنان استاد را به یاد می آورد و فکر می کند: حتما دارد امتحانم می کند باید اسبها را به خدا بسپارم و اسبها را نمی بندد!
صبح روز بعد، مرید متوجه می شود که اسبها ناپدید شده اند خشمگین به سراغ استادش می رود و فریاد می زند: تو درباره خدا هیچ نمی دانی. من اسب ها را به امان او رها کردم، وحالا رفته اند.
استاد پاسخ داد: خدا می خواست مراقب اسب ها باشد. اما برای آن کار به دستان تو احتیاج داشت تا آنها را ببندد.
"پائولو کوئلیو"

اول زانوى شتر را ببند و بعد توكل كن!

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...