رفتن به مطلب

موجم ولی آرام خسته...


حسین138

ارسال های توصیه شده

موجم ولی خاموش و خسته با دست خود درهم شکسته

 

منم آن موج بی آرام و سرکش که سرگردان به دریای فریبم
مرا دیگر رفیق و همدمی نیست به شهر نابسامانی غریقم
با غرور و با شتاب بر سینه ی نرم آب
دیوانه ای خزیدم در غایت خود خواهی
♬ زی موزیک 
در انبوه سیاهی جز خود نمیشنیدم
خروشان و بسته چشم با کوله باری از خشم
میرفتم از خشم خود دنیا ویرا نه سازم
در دفتر زندگی از خود افسانه سازم
اما ز بازی زمان گمراه و غافل بودم
در اوج پروازه هوای خواهش دل بودم
در سر نبود اندیشه ای جز فکر ویرانگری
غافل من از افسانه ی طوفان و ساحل بودم
موجم ولی خاموش و خسته با دست خود درهم شکسته
آری من آن کوه غرورم درمانده و از پا نشسته
پیچیده طوفان در وجودم شد پاره از هم تار و پودم
در لحظه های واپسین پیک اجل امد مرا افتادم و از پا نشستم
بیداد طوفان آن چنان بر سنگ ساحل زد مرا
چون شیشه ای درهم شکستم
گفتم به خود ای موج سرگردان که آخر
بنگر به خود چه بوده ای اکنون چه هستی
حاصل چه بود از آن غرور بی دلیلت
آخر به دست صخره ی ساحل شکستی
موجم ولی خاموش و خسته با دست خود درهم شکسته
آری من آن کوه غرورم درمانده و از پا نشسته
موجم ولی خاموش و خسته با دست خود درهم شکسته

موجم ولی آرام خسته...

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

3 ساعت قبل، حسین138 گفته است:

موجم ولی خاموش و خسته با دست خود درهم شکسته

 

منم آن موج بی آرام و سرکش که سرگردان به دریای فریبم
مرا دیگر رفیق و همدمی نیست به شهر نابسامانی غریقم
با غرور و با شتاب بر سینه ی نرم آب
دیوانه ای خزیدم در غایت خود خواهی
♬ زی موزیک 
در انبوه سیاهی جز خود نمیشنیدم
خروشان و بسته چشم با کوله باری از خشم
میرفتم از خشم خود دنیا ویرا نه سازم
در دفتر زندگی از خود افسانه سازم
اما ز بازی زمان گمراه و غافل بودم
در اوج پروازه هوای خواهش دل بودم
در سر نبود اندیشه ای جز فکر ویرانگری
غافل من از افسانه ی طوفان و ساحل بودم
موجم ولی خاموش و خسته با دست خود درهم شکسته
آری من آن کوه غرورم درمانده و از پا نشسته
پیچیده طوفان در وجودم شد پاره از هم تار و پودم
در لحظه های واپسین پیک اجل امد مرا افتادم و از پا نشستم
بیداد طوفان آن چنان بر سنگ ساحل زد مرا
چون شیشه ای درهم شکستم
گفتم به خود ای موج سرگردان که آخر
بنگر به خود چه بوده ای اکنون چه هستی
حاصل چه بود از آن غرور بی دلیلت
آخر به دست صخره ی ساحل شکستی
موجم ولی خاموش و خسته با دست خود درهم شکسته
آری من آن کوه غرورم درمانده و از پا نشسته
موجم ولی خاموش و خسته با دست خود درهم شکسته

موجم ولی آرام خسته...

عالی بود 👌👌👌

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...