رفتن به مطلب

تماشای عشق ، شکلی از معاشقه است .💎


ReLIFE

ارسال های توصیه شده

به رفیقم گفتم آدمهای کمی رو توی عمرمون ملاقات می‌کنیم که جای درستی از روحمون رو لمس کنن، اگه شانس بیاریم و ببینیم، از یاد نمیرن. ممکنه از دست برن، اما از یاد نه.

بعد یاد رقص وداع دونفره‌ی ریچارد و مونیکا افتادم توی فرندز. براش گفتم این یکی از قشنگ‌ترین چیزهاییه که سینما تا حالا خلق کرده، این که ببینی دو‌نفر چقدر بی تابانه همدیگه رو میخوان اما به وداعی ناگزیر تن میدن. چرا که دنیا نهایتا به کام منطقی‌هاست.

اما کیه که ندونه اون دیوونگی و اون عطشتاکی شروع قد کشیدن روح آدمیزاده؟

حالا رفیقم رفته و عطرش جا مونده که یادم بندازه لازمه گاهی به انگشتهای باریکی فکر کنم که می‌شد در هر نوازش، یه ورد تازه باشن روی پوست فرتوتم. اما نشد، چرا که بین آدم مقیم اسفند و حوای فروردین‌نشین، حفره‌ای پرنشدنی نشسته. مثل اشاره‌ی او به عمر من، و‌مثل اشاره‌ی من به طراوت اون. چرا که موهای سفید من و چشمهای روشن اون زن هر دو راست میگن.

بله، رفیق جان. اگه نترسی، دوباره برای اون آدمِ وسیع یه آواز بلند می‌خونی، و باهار دوباره از لبهای تو به چشم‌های یار سرایت می‌کنه. این رو مردی بهت میگه که هزار اسفند قبل، از نوازش کوتاه و تسکین‌دهنده‌ی باهاری ناممکن برگشته. براش آواز می‌خونی، و من به تماشای پرنده‌هایی که از گلوی تو به آسمون پر می‌کشن، قناعت می‌کنم. و باور کن برای این آدم تماشا، همین هم سهم کمی نیست. "تماشای عشق، شکلی از معاشقه است."

تو ای گنجیشک دیوونه‌ی دلخواه، ای نوبهار حُسن که من رو طوری از یاد بردی که انگار هرگز نبودم، آیا کسی بعد از من پیدا شد که جای درستی از روح تو رو لمس کرده‌باشه؟
#حمیدسلیمی
 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

حیرت انگیزترین جای جهانم، دقایق مکاشفه تنهایی است. همین که شبی، روزی، وقتی با همه جانم حس کنم کسی باید باشد که این درد تن را، سختی این لحظه را، تلخی این روز را، هولناکی این شب را با او قسمت کنم. بعد، کمی فکر کنم به خودم و بقیه، به دورها و نزدیک ها. و یادم بیاید در قبیله کاکتوس ها آرزوی آغوش بهایی به سنگینی دریده شدن با خارهای مسموم را دارد. که یادم بیاید خودم مگر هرگاه خواستم یاوری باشم و مرهمی، مگر توانسته ام درد مهلکی نباشم به جان عزیزانم؟
کز کنم کنج خودم، سرم را بگذارم روی شانه خودم، به خودم بگویم درست خواهد شد. کم کم از یاد ببرم که جز من کرگدن های دیگری هم در این جنگل هستند. خو کنم به جزیره یک نفره خودم، جایی که آواز هیچ پرنده ای را به خود ندیده. چشمهایم را ببندم، به صدای سائیده شدن صخره های عمرم به تازیانه موج روزگار گوش کنم، و یادم باشد نه، پسرجان، هیچ دست نوازشگری نبوده و نیست. نجات دهنده در گور خفته است.
از مرهم بگذرم، به زخم خو کنم، و تانگوی یک نفره ام را باشکوه برقصم به سبک همه قوهای بی کس دنیا، که هیچ وقت عاشق نشدند، و همه عمر را مشغول مردن بودند، همان جا که عاشقی نکردند...
همین./
#حمیدسلیمی
 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

این که دل کسی را که دوستش داری هرگز نداشته باشی - با همه عذاب و بی تابی- دردش بسیار کمتر است از او را برای مدتی کوتاه داشتن، و بعد برای همیشه نداشتن. یا گم شدن در تمنای کسی که نمی دانی در داشتنش با چند نفر شریکی.


همین.
#حمیدسلیمی

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

22 دقیقه قبل، ReLIFE گفته است:

این که دل کسی را که دوستش داری هرگز نداشته باشی - با همه عذاب و بی تابی- دردش بسیار کمتر است از او را برای مدتی کوتاه داشتن، و بعد برای همیشه نداشتن. یا گم شدن در تمنای کسی که نمی دانی در داشتنش با چند نفر شریکی.


همین.
#حمیدسلیمی

نه خسته عالی بود ممنون 💐💐😘😘💐💐

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...