Aftaabgardaan ارسال شده در 23 اردیبهشت، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اردیبهشت، 2023 به میانِ بیست مُطرب چو یکی زَنَد مُخالِف همه گُم کننده رَهْ را چو سِتیزه شُد قَلاووز تو مگو همه بِجَنگند و زِ صُلْح من چه آید؟ تو یکی نهیی هزاری تو چراغِ خود بَراَفْروز که یکی چراغِ روشن زِ هزار مُرده بهتر که بِهْ است یک قَدِ خوش زِ هزارْ قامَتِ کوز [مولانا] یک/ یکی از چیزهایی که ماههایی که گذشت یادم آورد و بنظرم مسالهی قابل توجهی هم هست، برای ماههای پیش رو همینه.. همین "تو یکی نهای هزاری!" یکی نهای هزاری.. هزاری.. هزاری.. چقدر درخشانه..چقدر دوست داشتنیه.. چقدر از دل اومده و به دل میشینه.. دلم میخواد روی در و دیوار بنویسمش، پشت کامیون نداشتم بنویسمش.. همش بنویسمش و برای آدمها ازش بگم.. دو/ تندیس بهترین حرفی که توی بیست و یک سالگی شنیدم رو میدم به پدربزرگ، بابت اینکه گفت: از درخت خرمالو، خرمالو برمیداری نه پرتقال! سه/ پس تا اینجا شد اگه پرتقال میخوای باید درخت پرتقال باشی نه خرمالو یا هرچیز دیگه و اگه هم فکر میکنی یه درخت پرتقال وسط بیابون جواب نیست، نگاه کن.. نگاه کن همون یکی هم چقدر ارزشمنده و یکی نیست و هزاره.. چهار/ احمقانه نمیشه اونوقت؟ وسط یه مشت کاکتوس با خارهای زهری، آدم پرتقال باشه چون پرتقال میخواد؟! آره خب احمقانهست!:) نمیدونم آدم باید چطور پرتقالی باشه که دور از جان خر حساب نشه! امیدوارم به مرور دستمون بیاد.. اما یه نکتهای که وجود داره اینه که اولش شاید تنها پرتقال بیابون باشی، اما رفته رفته میبینی فردیتی که پیدا شده و آروم و قرار گرفته، کم کم بیابون رو باغ عجیب غریبی میکنه.. یه جا درخت گیلاس میبینی، یه جا نخلهای خرما.. کاکتوس هم هست.. اما زهرش رو غلاف کرده و اگه نکرده هم، پادزهرش هست.. آسیب جدیای از اون تو درخت سبز رو تهدید نمیکنه.. پنج/ زیادی آرمانشهر نیست این بیابونی که ازش حرف میزنم؟ چرا. شکوفا شدن تفاوتها کنار هم، وقتی سر یه جای پارک مردم توی خیابون دست به یقه میشن، رویایی بنظر میرسه. اما آرزو که میتونم کنم؟ تمرین درخت بودن وسط بیابون که میتونم کنم؟ حواسم رو میتونم بدم به اینکه ببینم کجاها چطور باید بود تا خر حساب نشد! پس آرزو میکنم. و احتمالا تمرین درخت بودن. فکر میکنم بهتره این رو اضافه کنم که این به معنی مهر و چشم پوشی در مقابل جنayat و اینا نیست..شایدم بهتر بود این بدیهیات رو اضافه نمیکردم. 2 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
بمب انرژی ارسال شده در 23 اردیبهشت، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اردیبهشت، 2023 ۱ ساعت قبل، Aftaabgardaan گفته است: به میانِ بیست مُطرب چو یکی زَنَد مُخالِف همه گُم کننده رَهْ را چو سِتیزه شُد قَلاووز تو مگو همه بِجَنگند و زِ صُلْح من چه آید؟ تو یکی نهیی هزاری تو چراغِ خود بَراَفْروز که یکی چراغِ روشن زِ هزار مُرده بهتر که بِهْ است یک قَدِ خوش زِ هزارْ قامَتِ کوز [مولانا] یک/ یکی از چیزهایی که ماههایی که گذشت یادم آورد و بنظرم مسالهی قابل توجهی هم هست، برای ماههای پیش رو همینه.. همین "تو یکی نهای هزاری!" یکی نهای هزاری.. هزاری.. هزاری.. چقدر درخشانه..چقدر دوست داشتنیه.. چقدر از دل اومده و به دل میشینه.. دلم میخواد روی در و دیوار بنویسمش، پشت کامیون نداشتم بنویسمش.. همش بنویسمش و برای آدمها ازش بگم.. دو/ تندیس بهترین حرفی که توی بیست و یک سالگی شنیدم رو میدم به پدربزرگ، بابت اینکه گفت: از درخت خرمالو، خرمالو برمیداری نه پرتقال! سه/ پس تا اینجا شد اگه پرتقال میخوای باید درخت پرتقال باشی نه خرمالو یا هرچیز دیگه و اگه هم فکر میکنی یه درخت پرتقال وسط بیابون جواب نیست، نگاه کن.. نگاه کن همون یکی هم چقدر ارزشمنده و یکی نیست و هزاره.. چهار/ احمقانه نمیشه اونوقت؟ وسط یه مشت کاکتوس با خارهای زهری، آدم پرتقال باشه چون پرتقال میخواد؟! آره خب احمقانهست!:) نمیدونم آدم باید چطور پرتقالی باشه که دور از جان خر حساب نشه! امیدوارم به مرور دستمون بیاد.. اما یه نکتهای که وجود داره اینه که اولش شاید تنها پرتقال بیابون باشی، اما رفته رفته میبینی فردیتی که پیدا شده و آروم و قرار گرفته، کم کم بیابون رو باغ عجیب غریبی میکنه.. یه جا درخت گیلاس میبینی، یه جا نخلهای خرما.. کاکتوس هم هست.. اما زهرش رو غلاف کرده و اگه نکرده هم، پادزهرش هست.. آسیب جدیای از اون تو درخت سبز رو تهدید نمیکنه.. پنج/ زیادی آرمانشهر نیست این بیابونی که ازش حرف میزنم؟ چرا. شکوفا شدن تفاوتها کنار هم، وقتی سر یه جای پارک مردم توی خیابون دست به یقه میشن، رویایی بنظر میرسه. اما آرزو که میتونم کنم؟ تمرین درخت بودن وسط بیابون که میتونم کنم؟ حواسم رو میتونم بدم به اینکه ببینم کجاها چطور باید بود تا خر حساب نشد! پس آرزو میکنم. و احتمالا تمرین درخت بودن. فکر میکنم بهتره این رو اضافه کنم که این به معنی مهر و چشم پوشی در مقابل جنayat و اینا نیست..شایدم بهتر بود این بدیهیات رو اضافه نمیکردم. این از اوناییه که لایق نوش جووونشه ولی محدوده واکنشام تموم شده ولی لایک متنیییییی خییلی مخصوصا شعر اولش و توضیحات بعدش 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حسین138 ارسال شده در 24 اردیبهشت، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 اردیبهشت، 2023 13 ساعت قبل، Aftaabgardaan گفته است: به میانِ بیست مُطرب چو یکی زَنَد مُخالِف همه گُم کننده رَهْ را چو سِتیزه شُد قَلاووز تو مگو همه بِجَنگند و زِ صُلْح من چه آید؟ تو یکی نهیی هزاری تو چراغِ خود بَراَفْروز که یکی چراغِ روشن زِ هزار مُرده بهتر که بِهْ است یک قَدِ خوش زِ هزارْ قامَتِ کوز [مولانا] یک/ یکی از چیزهایی که ماههایی که گذشت یادم آورد و بنظرم مسالهی قابل توجهی هم هست، برای ماههای پیش رو همینه.. همین "تو یکی نهای هزاری!" یکی نهای هزاری.. هزاری.. هزاری.. چقدر درخشانه..چقدر دوست داشتنیه.. چقدر از دل اومده و به دل میشینه.. دلم میخواد روی در و دیوار بنویسمش، پشت کامیون نداشتم بنویسمش.. همش بنویسمش و برای آدمها ازش بگم.. دو/ تندیس بهترین حرفی که توی بیست و یک سالگی شنیدم رو میدم به پدربزرگ، بابت اینکه گفت: از درخت خرمالو، خرمالو برمیداری نه پرتقال! سه/ پس تا اینجا شد اگه پرتقال میخوای باید درخت پرتقال باشی نه خرمالو یا هرچیز دیگه و اگه هم فکر میکنی یه درخت پرتقال وسط بیابون جواب نیست، نگاه کن.. نگاه کن همون یکی هم چقدر ارزشمنده و یکی نیست و هزاره.. چهار/ احمقانه نمیشه اونوقت؟ وسط یه مشت کاکتوس با خارهای زهری، آدم پرتقال باشه چون پرتقال میخواد؟! آره خب احمقانهست!:) نمیدونم آدم باید چطور پرتقالی باشه که دور از جان خر حساب نشه! امیدوارم به مرور دستمون بیاد.. اما یه نکتهای که وجود داره اینه که اولش شاید تنها پرتقال بیابون باشی، اما رفته رفته میبینی فردیتی که پیدا شده و آروم و قرار گرفته، کم کم بیابون رو باغ عجیب غریبی میکنه.. یه جا درخت گیلاس میبینی، یه جا نخلهای خرما.. کاکتوس هم هست.. اما زهرش رو غلاف کرده و اگه نکرده هم، پادزهرش هست.. آسیب جدیای از اون تو درخت سبز رو تهدید نمیکنه.. پنج/ زیادی آرمانشهر نیست این بیابونی که ازش حرف میزنم؟ چرا. شکوفا شدن تفاوتها کنار هم، وقتی سر یه جای پارک مردم توی خیابون دست به یقه میشن، رویایی بنظر میرسه. اما آرزو که میتونم کنم؟ تمرین درخت بودن وسط بیابون که میتونم کنم؟ حواسم رو میتونم بدم به اینکه ببینم کجاها چطور باید بود تا خر حساب نشد! پس آرزو میکنم. و احتمالا تمرین درخت بودن. فکر میکنم بهتره این رو اضافه کنم که این به معنی مهر و چشم پوشی در مقابل جنayat و اینا نیست..شایدم بهتر بود این بدیهیات رو اضافه نمیکردم. عالی بود شعر 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .