رفتن به مطلب

معرفی کتاب


Aftaabgardaan

ارسال های توصیه شده

کتاب "کافکا در کرانه" را پیشنهاد میکنم بخونید با ترجمه ی"غبرایی". کلا ترجمه های غبرایی را دوست دارم مثل رمان "بعد از تاریکی" همین موراکامی با ترجمه ی همین غبرایی. ماورایی بودن یکی از ویژگی های رمان های دلخواه منه...اما "اون ورایی" بودن نه، که اینروز ها خودش یه جور افه است اما تو این سن و سال یه جورایی فهمیدم "اون ورایی" بودن همون بخیه به آبدوغ زدنه. اصلا کی دیده و کی شنیده؟ ما نه اینکه "این ورای" مان افتضاحه بخاطر همینم هی دخیل می بندیم به "اون ورایی"هامان.بلکم مددی شود......که نشود و نمی شود...

اما معرفی کتاب موراکامی:

من شاید از جنبه هنری بخش های "اون ورایی" این هردوتا رمان مورا کامی بدم نمی اومد ولی اگر احساس تعهد به زحمات کشیده شده توسط نویسنده نوبلی نداشتم همچین بدم هم نمی آمد که جفت پا از رو بخش های " اون ورایی" اش بپرم. بگذریم. خیلی ها عادت دارن که زیر اون خطوطی که ازشان خوششان می آید در هر بار کتاب خواندن خط بکشند. من اینکار را نمی کنم در عوض گوشه ورق را یک تای کوچولو می زنم. اما همیشه در مطالعه مجدد واقعا نمی دانم از کدام پاراگراف واقع در آن صفحه خوشم آمده و البته کشف دو باره اش برایم کمی هیجان انگیز و سر گرم کننده است. حالا یکی دو تایش را برایتان می آورم. بلکم در شاد مانی من از خوندن این کتاب شریک شدید.


"در زندگی هر کس یک جاهست که از آن بازگشتی در کارنیست. ودر موارد نادری نقطه ایست که نمیشود از آن پیش تر رفت. وقتی به این نقطه برسیم ، تنها کاری که می توانیم بکنیم این است که این نکته را در کمال آرامش بپذیریم. دلیل بقای ما همین است."


"اما من نمی خواستم بکشمش. تا حالا کسی را نکشته ام. فقط می خواستم جلوی جانی واکر را بگیرم که گربه دیگری را نکشد. ولی تنم به حرفم گوش نداد." -این یکی را صد در صد با مورا کامی موافقم. منم در بسیاری موارد وقتی به نقطه ای می رسم که بزعم خودم باید درست در همان نقطه کاری کرد، هرچقدر هم به خودم التماس بکنم که نکن بدنم گوشش بدهکار نیست و کار خودش رامی کند. وعجیب اینکه کمتر از کرده اش پشیمان می شود-


"آره، اما اگر این جوری نگاه کنی، همه مان کم و بیش خالی هستیم. قبول نداری؟ غذا میخوری، تخلیه میکنی، کار گندت را انجام می دهی تا حقوق مرده شور برده ات را بگیری و... دیگر چه می ماند؟"


"هوشینو هیچ سر در نمی آورد. نه اینکه زندگی همه معنای روشنی داشته باشد. چیزی که واقعا برای آدمها مهم است، چیزی که واقعا اعتبار دارد، چگونگی مردن آدم است. در قیاس با آن چگونگی، زندگی آدم چندان اهمیتی ندارد. با این حال چگونگی زندگی چگونگی مرگ آدم را تعیین می کند."- این یکی را هم بازم صد در صد با مورا کامی هم عقیده ام. اصلا می دانید چیه؟ آدم ها تنها آن گفته ها و رفتارهایی را در دیگران می پسندند که خودشان به همانها قائل اند. با این حساب نه پیشرفتی است و نه تغییری. عبرت و درس گرفتن در زندگی معمولا بجز موارد خیلی استثنایی،شوخی بیش نیست -.

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...