AVA_2002 ارسال شده در 3 اسفند، 2022 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، 2022 همهٔ هستی من آیهٔ تاریکیست که ترا در خود تکرارکنان به سحرگاه شکفتنها و رستنهای ابدی خواهد برد من در این آیه ترا آه کشیدم، آه من در این آیه ترا به درخت و آب و آتش پیوند زدم زندگی شاید یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد زندگی شاید ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه میآویزد زندگی شاید طفلیست که از مدرسه بر میگردد زندگی شاید افروختن سیگاری باشد، در فاصلهٔ رخوتناک دو هم آغوشی یا نگاه گیج رهگذری باشد که کلاه از سر بر میدارد و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بیمعنی میگوید «صبح بخیر» زندگی شاید آن لحظهٔ مسدودیست که نگاه من، در نینی چشمان تو خود را ویران میسازد و در این حسی است که من آنرا با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت در اتاقی که به اندازهٔ یک تنهائیست دل من که به اندازهٔ یک عشقست به بهانههای سادهٔ خوشبختی خود مینگرد به زوال زیبای گلها در گلدان به نهالی که تو در باغچهٔ خانهمان کاشتهای و به آواز قناریها که به اندازهٔ یک پنجره میخوانند آه... سهم من اینست سهم من اینست سهم من، آسمانیست که آویختن پردهای آنرا از من میگیرد سهم من پائین رفتن از یک پلهٔ متروکست و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطرههاست و در اندوه صدائی جان دادن که به من میگوید: «دستهایت را «دوست میدارم» دستهایم را در باغچه میکارم سبز خواهم شد، میدانم، میدانم، میدانم و پرستوها در گودی انگشتان جوهریم تخم خواهند گذاشت گوشواری به دو گوشم میآویزم از دو گیلاس سرخ همزاد و به ناخنهایم برگ گل کوکب میچسبانم کوچهای هست که در آنجا پسرانی که به من عاشق بودند، هنوز با همان موهای درهم و گردنهای باریک و پاهای لاغر به تبسمهای معصوم دخترکی میاندیشند که یکشب او را باد با خود برد کوچهای هست که قلب من آنرا از محل کودکیم دزدیده ست سفر حجمی در خط زمان و به حجمی خط خشک زمان را آبستن کردن حجمی از تصویری آگاه که ز مهمانی یک آینه بر میگردد و بدینسانست که کسی میمیرد و کسی میماند هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی میریزد، مرواریدی صید نخواهد کرد. من پری کوچک غمگینی را میشناسم که در اقیانوسی مسکن دارد و دلش را در یک نیلبک چوبین مینوازد آرام، آرام پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه میمیرد و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد 3 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Armin_music ارسال شده در 3 اسفند، 2022 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، 2022 7 دقیقه قبل، AVA_2002 گفته است: همهٔ هستی من آیهٔ تاریکیست که ترا در خود تکرارکنان به سحرگاه شکفتنها و رستنهای ابدی خواهد برد من در این آیه ترا آه کشیدم، آه من در این آیه ترا به درخت و آب و آتش پیوند زدم زندگی شاید یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد زندگی شاید ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه میآویزد زندگی شاید طفلیست که از مدرسه بر میگردد زندگی شاید افروختن سیگاری باشد، در فاصلهٔ رخوتناک دو هم آغوشی یا نگاه گیج رهگذری باشد که کلاه از سر بر میدارد و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بیمعنی میگوید «صبح بخیر» زندگی شاید آن لحظهٔ مسدودیست که نگاه من، در نینی چشمان تو خود را ویران میسازد و در این حسی است که من آنرا با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت در اتاقی که به اندازهٔ یک تنهائیست دل من که به اندازهٔ یک عشقست به بهانههای سادهٔ خوشبختی خود مینگرد به زوال زیبای گلها در گلدان به نهالی که تو در باغچهٔ خانهمان کاشتهای و به آواز قناریها که به اندازهٔ یک پنجره میخوانند آه... سهم من اینست سهم من اینست سهم من، آسمانیست که آویختن پردهای آنرا از من میگیرد سهم من پائین رفتن از یک پلهٔ متروکست و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطرههاست و در اندوه صدائی جان دادن که به من میگوید: «دستهایت را «دوست میدارم» دستهایم را در باغچه میکارم سبز خواهم شد، میدانم، میدانم، میدانم و پرستوها در گودی انگشتان جوهریم تخم خواهند گذاشت گوشواری به دو گوشم میآویزم از دو گیلاس سرخ همزاد و به ناخنهایم برگ گل کوکب میچسبانم کوچهای هست که در آنجا پسرانی که به من عاشق بودند، هنوز با همان موهای درهم و گردنهای باریک و پاهای لاغر به تبسمهای معصوم دخترکی میاندیشند که یکشب او را باد با خود برد کوچهای هست که قلب من آنرا از محل کودکیم دزدیده ست سفر حجمی در خط زمان و به حجمی خط خشک زمان را آبستن کردن حجمی از تصویری آگاه که ز مهمانی یک آینه بر میگردد و بدینسانست که کسی میمیرد و کسی میماند هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی میریزد، مرواریدی صید نخواهد کرد. من پری کوچک غمگینی را میشناسم که در اقیانوسی مسکن دارد و دلش را در یک نیلبک چوبین مینوازد آرام، آرام پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه میمیرد و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
گندم24 ارسال شده در 4 اسفند، 2022 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اسفند، 2022 14 ساعت قبل، AVA_2002 گفته است: همهٔ هستی من آیهٔ تاریکیست که ترا در خود تکرارکنان به سحرگاه شکفتنها و رستنهای ابدی خواهد برد من در این آیه ترا آه کشیدم، آه من در این آیه ترا به درخت و آب و آتش پیوند زدم زندگی شاید یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد زندگی شاید ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه میآویزد زندگی شاید طفلیست که از مدرسه بر میگردد زندگی شاید افروختن سیگاری باشد، در فاصلهٔ رخوتناک دو هم آغوشی یا نگاه گیج رهگذری باشد که کلاه از سر بر میدارد و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بیمعنی میگوید «صبح بخیر» زندگی شاید آن لحظهٔ مسدودیست که نگاه من، در نینی چشمان تو خود را ویران میسازد و در این حسی است که من آنرا با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت در اتاقی که به اندازهٔ یک تنهائیست دل من که به اندازهٔ یک عشقست به بهانههای سادهٔ خوشبختی خود مینگرد به زوال زیبای گلها در گلدان به نهالی که تو در باغچهٔ خانهمان کاشتهای و به آواز قناریها که به اندازهٔ یک پنجره میخوانند آه... سهم من اینست سهم من اینست سهم من، آسمانیست که آویختن پردهای آنرا از من میگیرد سهم من پائین رفتن از یک پلهٔ متروکست و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطرههاست و در اندوه صدائی جان دادن که به من میگوید: «دستهایت را «دوست میدارم» دستهایم را در باغچه میکارم سبز خواهم شد، میدانم، میدانم، میدانم و پرستوها در گودی انگشتان جوهریم تخم خواهند گذاشت گوشواری به دو گوشم میآویزم از دو گیلاس سرخ همزاد و به ناخنهایم برگ گل کوکب میچسبانم کوچهای هست که در آنجا پسرانی که به من عاشق بودند، هنوز با همان موهای درهم و گردنهای باریک و پاهای لاغر به تبسمهای معصوم دخترکی میاندیشند که یکشب او را باد با خود برد کوچهای هست که قلب من آنرا از محل کودکیم دزدیده ست سفر حجمی در خط زمان و به حجمی خط خشک زمان را آبستن کردن حجمی از تصویری آگاه که ز مهمانی یک آینه بر میگردد و بدینسانست که کسی میمیرد و کسی میماند هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی میریزد، مرواریدی صید نخواهد کرد. من پری کوچک غمگینی را میشناسم که در اقیانوسی مسکن دارد و دلش را در یک نیلبک چوبین مینوازد آرام، آرام پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه میمیرد و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .