ШHłTΞ ШФŁŦ ارسال شده در 26 مهر، 2022 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 مهر، 2022 سنگ ها و سگ ها! سنگ ها و سگ ها! یکی از شعرا پیش رئیس دزدان رفت و شعری برای او گفت. رئیس دزدان گفت تا لباس او را از تنش دربیاورند و از روستا بیرونش کنند . مرد بیچاره برهنه در سرما رفت . سگ ها در راه از پشت او آمدند . مرد می خواست سنگی از زمین بردارد و سگ ها را از خود دور کند . زمین یخ زده بود و سنگ ها در زیر آن. پس نتوانست. گفت: این چه وضعیتی است که سگ ها را باز گذاشتند و سنگ ها یخ زده است. رئیس دزدان از جایگاهش این موضوع را دید و شنید و خندید و گفت : ای مرد دانا از من چیزی درخواست کن تا به تو بدهم . مرد در جواب گفت: لباس خود را می خواهم ،اگر لطف فرمایید. رئیس دزدان دلش به رحم آمد و لباسش را پس داد و لباسی پوستی و چند درهم پول نیز به او داد.http://photos03.wisgoon.com/media/pin/photos03/images/o/2017/6/8/17/236x236_1496928121714444.jpeg نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .