-
تعداد ارسال ها
5121 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
-
روز های برد
62
تمامی مطالب نوشته شده توسط Topaz
-
پیدا کردن گوشی در حالت سایلنت در گوگلAndroid device managerرو سرچ و با اکانت گوگل که درگوشی فعاله وارد بشید گزینهRingرا انتخاب تا گوشی زنگ بخوره
- 1 پاسخ
-
- 1
-
اگر این نشانهها را دارید دچار فقر آهن هستید شناختن علائم فقر آهن اهمیت زیادی دارد که میتواند به درمان و پیشگیری به موقع از آن کمک کند. شایعترین علائم کم خونی عبارتند از: رنگپریدگی پوست، لبها و ناخنها احساس خستگی یا ضعف سرگیجه، سردرد تنگی نفس ضربان سریع قلب عدم تمرکز، خواب آلودگی و بیحوصلگی ریزش مو تغییرات خُلقی (مانند بداخلاقی) کمبود انرژی اگر علائم فوق را در خودتان مشاهده کردید، حتماً به پزشک مراجعه کنید. کمخونی فقر آهن با یک آزمایش خون ساده قابل تشخیص بوده و معمولاً با تجویز مکمل آهن درمان میشود.
-
قلعه هخامنشی که به اشکانیان و ساسانیان و حکومت های اسلامی به ارث رسید و تبدیل به شهری شد که در مسیر جاده ابریشم یکی از مراکز مهم ایران محسوب میشد و اکنون به عنوان بزرگترین بنای خشتی جهان به ما رسیده که مفتخر به وجودش هستیم ؛ ارگ بم در کرمان
-
اثرات مخرب دندان قروچه در کودکان این عارضه در کوتاه مدت میتواند باعث سایش دندانها و در درازمدت این عادت دائمی شده و روی دندانهای ثابت هم ساییدگی ایجاد میکند؛ علاوه بر این، سایش دندانها آسیب برگشتناپذیری در مفصل گیجگاهی فکی ایجاد میکند که متاسفانه درمان نمیشود.
-
دلیل اصلی سونامی سرطان تا ۲۰۰سال پیش طول عمر متوسط آدما در دنیا حدود ۳۰سال بوده. این عدد برای ما عجیبه! یعنی خیلی کمه! الان «متوسط امید به زندگی» حدود ۷۰ساله. در قدیم وجود بیماریهای مسری، مرگ نوزادان و مادران موقع زایمان و عفونتهای متعدد، اجازه زندگی طولانی رو به آدما نمیداد. تازه به جز این موارد، ملت فوج فوج بر اثر قحطی، حوادث یا جنگ و نزاعهای محلی میمردن. اینکه امروزه اکثر فوت ها از بیماریهای قلبی و سرطان هست دلایل متعددی داره، اما اصلیترینش اینه که تقریبا «بقیه راههای مرگ» توسط پزشکیِ مدرن مسدود شده. قدیما اکثر مردم قبل از اینکه فرصت کنن تا رگهای قلبشون بگیره یا دچار سرطان بشن، بر اثر تیفوس و طاعون و آنفولانزا ریق رحمت رو سر میکشیدن. احتمالا اگر در آینده بیماریهای قلبی یا سرطان رو هم درمان کنیم و طول عمر متوسط بشه ۱۵۰ سال، باز با سونامی بیماریهای جدیدی برخورد خواهیم کرد که الان نادر یا ناشناختهست. چون این بیماریها بیشتر در افراد بالای ۱۲۰سال بروز میکنه.
-
آسمان خراش منحنی جالب است بدانید اولین آسمان خراش منحنی ساخته شده در جهان بنام Big Bend به زودی در شهر نیویورک ساخته شده است. این برج باطراحی خاص طولانی ترین ساختمان دنیا بوده و حتی از برج الخلیفه دبی بلندتر است. آسانسور این برج چیزی شبیه به چرخ و فلک است..
-
کاهش مصرف اینترنت اینستاگرام اینستاگرام را باز کنید و پروفایل شخصی خود را در پایین صفحه لمس نمایید. روی دکمه سه خطی بالای صفحه کلیک کنید. از پنجره ظاهر شده Settings را انتخاب نمایید. گزینه Account را انتخاب نمایید. گزینه Cellular Data Use را لمس کنید. فعال بودن Data Saver از بارگیری خودکار ویدیوها جلوگیری می کند. روی High Resolution Media کلیک کنید. گزینه Never را انتخاب نمایید.
-
یکی از روشهای روانشناسی شناسایی خشونت در افراد WHR یا "نسبت وسعت صورت به ارتفاع صورت" است. بسیاری از قاتلان و مجرمین که خشن هستند صورت پهن و مرتفعی دارند
-
چرا زود خسته میشم؟!
Topaz پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در پزشکی و سلامت
-
اگه دو تا برادرِ دوقلوی همسان با دو تا خواهرِ دوقلوی همسان ازدواج کنند، فرزندانشون علاوه بر اینکه با هم پسرعمو/دخترعمو و پسرخاله/ دخترخاله هستند، از نظر ژنتیکی خواهر/ برادر هم محسوب میشن.
-
اخترشناسان بتازگی با استفاده از تلسکوپ جمینی در هاوایی تصویری خیرهکننده از ادغام دو کهکشان مارپیچی منتشر کردند. کهکشانهای NGC 4568 و NGC 4567 که در نبردی سخت قرار دارند ۶۰ میلیون سال نوری با زمین فاصله دارند و حدود ۵۰۰ میلیون سال دیگر یک کهکشان بیضوی کاملاً جدید را شکل میدهند این تصویر مراحل اولیه ادغام کهکشانی را به تصویر میکشد که یکی از دیدنیترین رویدادهای کیهان است و دو کهکشان را نشان میدهد که توسط میدان گرانشی متقابلشان در کنار هم قفل شدهاند.
-
ﯾﺎ ﺯﻧﮕﯽ ﺯﻧﮓ، ﯾﺎ ﺭﻭﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﯾﺎ ﺍﯾﻦﻃﺮﻓﯽ ﯾﺎ ﺁﻥﻃﺮﻓﯽ، ﺩﻝ ﺑﻪﺩﺭﯾﺎ ﺯﺩﻥ، ﺗﺮﺩﯾﺪ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﻭ ﺑﺮ ﯾﮏ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﭘﺎﺑﺮﺟﺎ ﺷﺪﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﮐﺎﺭﯼ. ﯾﺎ ﻧﺼﯿﺐ ﻭ ﯾﺎ ﻗﺴﻤﺖ ﺍﻣﯿﺪ ﻭ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻭ ﻗﺴﻤﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ. ﯾﮏ ﺁﺷﯽ ﺑﺮﺍﺕ ﺑﭙﺰﻡ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻭﺟﺐ ﺭﻭﺵ ﺭﻭﻏﻦ ﺑﺎﺷﻪ ﺧﻂ ﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ، ﺗﻬﺪﯾﺪ ﮐﺮﺩﻥ . ﯾﮏﺑﺎﺭ ﺟﺴﺘﯽ ﻣﻠﺨﮏ، ﺩﻭﺑﺎﺭ ﺟﺴﺘﯽ ﻣﻠﺨﮏ، ﺁﺧﺮ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﯽ ﻣﻠﺨﮏ ﺗﺬﮐﺮ ﻭ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﺑﻪﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﺧﻄﺮﻧﺎﮎ ﻭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﺭﺍ ﭼﻨﺪﯾﺪﻥﺑﺎﺭ ﺗﮑﺮﺍﺭﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻫﯿﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﮔﯿﺮ ﻣﯽﺍﻓﺘﺪ . ﯾﮏ ﺗﺨﺘﻪﺵ ﮐﻤﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻭ ﮐﻢ ﻋﻘﻠﻪ، ﻣﻐﺰﺵ ﻋﯿﺐ ﺩﺍﺭﻩ. ﯾﮏ ﺗﯿﺮ ﻭ ﺩﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺎ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﯾﮏ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﺩﻭ ﻫﺪﻑ ﻭ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﺭﺳﯿﺪﻥ. ﯾﮏ ﺧﻮﺑﯽ ﻣﯽﻣﻮﻧﻪ ﯾﮏ ﺑﺪﯼ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﻣﯽﮔﺬﺭﺩ ﺍﻣﺎ ﯾﺎﺩ ﻭ ﺍﺛﺮ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺧﻮﺏ ﻭ ﺑﺪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺮﺟﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ. ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﺻﺪﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻥ ﮐﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﯿﺶ ﺑﺮﺩ، ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﺩﺭﺳﺎﯾﻪ ﺍﺗﺤﺎﺩ ﻭ ﻫﻤﮑﺎﺭﯼ ﺑﺪﺳﺖ ﻣﯽﺁﯾﺪ. ﯾﮏ ﺩﻝ ﻧﻪ ﺻﺪ ﺩﻝ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﻥ ﻋﺸﻖ ﻣﻔﺮﻁ، ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﻋﺎﺷﻖ ﻭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺑﯽﺧﻮﺩ ﺷﺪﻥ. ﯾﮏ ﺩﻩ ﺁﺑﺎﺩ ﺑﻪ ﺍﺯ ﺻﺪ ﺷﻬﺮ ﺧﺮﺍﺏ ﯾﮏ ﭼﯿﺰ ﯾﺎ ﮐﺎﺭ ﺩﺭﺳﺖ ﻭ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﻭ ﮐﺎﻣﻞ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺟﻮﺭ ﻭﺍﺟﻮﺭِ ﻧﺎﻗﺺ ﻭ ﺑﺪﺭﺩ ﻧﺨﻮﺭ ﻣﯽﺑﺎﺷﺪ. ﯾﮏ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺳﻨﮕﯽ ﺑﻪ ﭼﺎﻩ ﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﮐﻪ ﺻﺪ ﻋﺎﻗﻞ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺧﺮﺍﺏ ﺷﺪﻥ ﻭ ﮔﺮﻩ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﻗﺮﺍﺩ ﻧﺎﺩﺍﻥ ﻭ ﺑﯽﻓﮑﺮ ﻭ ﮐﻢ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺩﺭﺩﺳﺮ ﺑﻘﯿﻪ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﺠﺮﺏ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺍﺻﻼﺡ ﺁﻥ ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﻨﺪ. ﯾﮏ ﺭﻭﺩﻩ ﺭﺍﺳﺖ ﺗﻮ ﺷﮑﻤﺶ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺁﺩﻡ ﺩﺭﻭﻏﮕﻮ ﻭ ﭘﺸﺖ ﻫﻢ ﺍﻧﺪﺍﺯ . ﯾﮏ ﺭﻭﺯﯼ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﯼ ﻫﻢ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ ﺩﻟﺪﺍﺭﯼﺑﻪ ﺷﮑﻮﻩﮐﻨﻨﺪﻩ ﻭ ﺍﺷﺎﺭﻩﺑﻪ ﻟﻄﻒ ﻭ ﻋﻨﺎﯾﺖ ﻭ ﺣﮑﻤﺖ ﻭ ﻣﺼﻠﺤﺖﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺩﺭ ﺩﺍﺩﻥ ﻭ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﭼﯿﺰﯼ، ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﺍﺿﯽ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻧﺸﺪ . ﯾﮏ ﺳﺮ ﺩﺍﺭﻩ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﻮﺩﺍ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﺸﻐﻠﻪ ﻭ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺩﺍﺭﺩ. ﯾﮏﺳﻮﺯﻥﺑﻪﺧﻮﺩﺕﺑﺰﻥ،ﯾﮏﺟﻮﺍﻟﺪﻭﺯﺑﻪﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻋﯿﺐﺟﻮﯾﯽ ﻭ ﺗﻮﻗﻊ ﺑﯽﺟﺎ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺁﻥﻫﺎ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻋﯿﻮﺏ ﺁﻥﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﺑﯽﺷﻤﺎﺭ ﻣﯽﺑﯿﻨﯽ ﻣﻨﺼﻒ ﺑﺎﺵ ﻭ ﮐﻤﯽ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻋﯿﻮﺏ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ
- 2 پاسخ
-
- 4
-
حکایت ضرب المثل ««مرغ همسایه غازه»»
Topaz پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در داستان های کوتاه و ضرب المثل
حکایت ضرب المثل ««مرغ همسایه غازه»» ﺩﺭﺯﻣﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺩﻭﺭﺣﺎﮐﻤﯽ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱﻣﺒﺪﻝ ﺑﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺮﮐﺸﯽﻭﺩﺭﮎ ﺍﻭﺿﺎﻉ ﺑﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﺍﺯ ﻗﻀﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺯﻣﺤﻠﯽ ﻣﯿﮕﺬﺷﺖ که ﺳﻪ ﻧﻔﺮ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﻫﻢ ﺩﺭﺣﺎﻝﮔﻔﺘﮕﻮﺑﻮﺩﻧﺪ و از آرزوهای خود می گفتند. ﺣﺎﮐﻢ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﮔﺮﻓﺖ ﺗﺎﻟﺤﻈﻪﺍﯼ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭﺷﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ.ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﮔﻔﺖ: ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩﻟﺸﮕﺮ ﮐﺸﻮﺭﻡ ﺑﺎﺷﻢ ﺩﻭﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻭﺯﯾﺮ ﺩﺍﺭﺍﺋﯽ ﮐﺸﻮﺭ ﺑﺎﺷﻢ. ﺳﻮﻣﯽ ﺁﻫﯽ ﮐﺸﯿﺪ ﻭﮔﻔﺖ: ﺷﻨﯿﺪﻩﺍﻡ ﺣﺎﮐﻢ ﻫﻤﺴﺮ ﺯﯾﺒﺎﺋﯽ ﺩﺍﺭﺩﻣﺜﻞ ﻣﺎﻩ. ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﻣﻦ ﺷﺒﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻫﻤﺴﺮ ﺣﺎﮐﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﯿﺪﻡ ﺗﺎﻣﻦ ﻫﻢ ﻣﺜﻞﺣﺎﮐﻢ ﻟﺬﺕ ﻣﯿﺒﺮﺩﻡ. ﺣﺎﮐﻢ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﭘﺲ ﺍﺯﺷﻨﯿﺪﻥ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯼ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺯ ﺟﻤﻊ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﻭ ﺑﻪﻣﺤﻞ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺭفت. ﻓﻮﺭﺍ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﺩﺭ ﻓﻼﻥﻧﻘﻄﻪ ﺳﻪ ﻧﻔﺮ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺁﻧﻬﺎﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﯿﺶ ﻣﻦ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ. ﭘﺲ ﺍﺯﺁﻭﺭﺩﻥﺁﻧﻬﺎ ﺣﺎﮐﻢ ﮔﻔﺖ: ﯾﮑﯽ ﺍﺯﻣﺎﻣﻮﺭﺍﻥ ﻣﻦ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺷﻤﺎ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺁﺭﺯﻭﯾﺘﺎﻥ ﺭﺍﺷﻨﯿﺪﻩ و ﻣﻨﻬﻢ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ انها را ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﮐﻨﻢ.ﻧﻔﺮﺍﻭﻝ ﺭﺍ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻟﺸﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﻧﻔﺮﺩﻭﻡ ﺭﺍ وزیرﺩﺍﺭﺍﯾﯽ ﻭ ﺑﻪ ﻧﻔﺮﺳﻮﻡ ﮔﻔﺖ: ﻣﺘﺎﻫﻠﯽ؟ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﺑﻠﻪ ﮔﻔﺖ: ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺭﺍ ﻓﺮﺩﺍ ﺷﺐ ﺩﺭﺍﺧﺘﯿﺎﺭت ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺁﺭﺯﻭﯾﺖ ﺑﺮﺳﯽ ﺁﻥﺷﺨﺺ ﮐﻪ ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺣﺎﮐﻢ ﮔﻔﺖ: ﻏﻠﻂ ﮐﺮﺩﻡ ﮔﻮﻩ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﻤﺴﺮ ﺩﺍﺭﻡ. ﺣﺎﮐﻢ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ؛ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﮐﻦ ﺗﺎ ﻓﺮﺩﺍﺷﺐ. بعد حاکم ﺩﺳﺘﻮﺭﺩﺍﺩ ﻫﻤﺴﺮ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﺣﺎﮐﻢ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺷﻮﻫﺮﺕ ﭼﻨﯿﻦ ﺁﺭﺯﻭﺋﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﺩﻣﺎﻥ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻪﺍﻡ ﺗﻮﺭﺍ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﺣﻤﺎﻡ ﺑﺒﺮﻧﺪ ﻟﺒﺎﺱ ﻓﺎﺧﺮ ﺑﭙﻮﺷﺎﻧﻨﺪ ﻭﺑﻪ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﻭﺟﻪ ﺁﺭﺍﯾﺶﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺷﺒﯽ ﺭﺍ ﺩﺭﮐﻨﺎﺭ ﻫﻤﺴﺮﺕ ﺑﺎﺵ ﻭﻫﺮ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺪﻩ ﻭﻟﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪﺑﺎﺵ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﮕﻮﺋﯽ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻫﺴﺘﯽ ﻭﺍﻧﻤﻮﺩ ﮐﻦ ﺯﻥ ﺣﺎﮐﻤﯽ. ﻓﺮﺩﺍﺷﺐ ﺣﺎﮐﻢ ﺁﻥ ﻣﺮﺩﺭﺍ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻭﮔﻔﺖ: ﺍﻣﺸﺐ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻧﺰﺩﺗﻮ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﻫﺮﭼﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮ. ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺗﺮﺳﯿﺪ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﮑﺸﻨﺪ. ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻃﺎﻗﯽ ﺑﺮﺩﻧﺪﮐﻪ ﺍﺯﻗﺒﻞ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭﺯﻧﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺧﻞ ﺍﻃﺎﻕ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻧﺪ ﻭﻣﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻓﺮﻁ ﺯﯾﺒﺎﺋﯽ ﺁﻥﺯﻥ ﻣﺒﻬﻮﺕﺷﺪﻩﺑﻮﺩ ﺑﺎﻭﺭﮐﺮﺩ ﺯﻥ ﺣﺎﮐﻢ ﺍﺳﺖ ﻭﻫﺮﮔﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻗﺼﺪ ﮐﺎﻣﺠﻮﺋﯽﺩﺍﺷﺖ ﺯﻧﺶ ﺩﺭﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺍﻭ ﺑﻮﺩ. ﺻﺒﺢ ﻣﺎﻣﻮﺭﺍﻥ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺰﺩﺣﺎﮐﻢ ﺑﺮﺩﻧﺪ. ﺣﺎﮐﻢ ﮔﻔﺖ: ﻫﻤﺴﺮﻡ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﻮﺩ؟ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﯾﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻗﺒﻠﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﺴﻼﻣﺖ ﺑﺎﺩ ﺧﺪﺍ ﺳﺎﯾﻪﺗﺎﻥ ﺭﺍﻣﺴﺘﺪﺍﻡ ﺑﺪﺍﺭﺩ ﺧﯿﻠﯽ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻡ ﺩﯾﺸﺐ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺭﻭﯾﺎﺋﯽ ﺑﻮﺩ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻫﻤﺴﺮﺗﺎﻥ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺩﯾﺮﯾﻨﻪﺍﻡ ﺭﺳﺎﻧﺪ.ﺣﺎﮐﻢ ﺍﺯﻗﺒﻞ ﺩﻭﺗﺎ ﺗﺨﻢﻣﺮﻍ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻩﺑﻮﺩ ﯾﮑﯽ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽﻭﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﺭﻧﮓﺁﻣﯿﺰﯼ ﮐﺮﺩﻩﺑﻮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺸﺎﻥﺩﺍﺩﻭﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺑﺎﻫﻢ ﭼﻪ ﻓﺮﻗﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻣﺮﺩﺟﻮﺍﺏ داد: ﯾﮑﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﻧﮓ ﺷﺪﻩ .سپس ﺣﺎﮐﻢ ﺗﺨﻢ ﻣﺮﻍﻫﺎ ﺭﺍﺷﮑﺴﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻻﻥ ﭼﻪ؟ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﻫﺮ ﺩﻭ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺯﺭﺩﯼ ﻭ ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﺳﻔﯿﺪﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺭﻧﮓ ﺁﻣﯿﺰﯼ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻮﺩ. ﺣﺎﮐﻢ ﮔﻔﺖ: ﺍﺣﻤﻖ ﻧﺎﺩﺍﻥ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﺸﺐ ﺩﺭﺑﺴﺘﺮ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ ﻫﻤﺎﻥ ﻫﻤﺴﺮ ﺩﺍﺋﻤﯽ ﺗﻮﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻭﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻪ ﺣﻤﺎﻡ ﺭﻓﺖ ﻭﻟﺒﺎﺱ ﻓﺎﺧﺮ ﭘﻮﺷﯿﺪ ﻭﺁﺭﺍﯾﺶ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﺗﻮﺁﻣﺪ ﺗﻮﯼ ﻧﻔﻬﻢ ﺍﮔﺮﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺕ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﻭﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺧﺮﺝ ﮐﻨﯽ ﺗﺎﺯﯾﺒﺎﺋﯽ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﻭﺯ ﺩﻫﺪ ﻭﺑﺎﻋﺸﻖ ﻭﻋﻼﻗﻪ ﺩﺭﮐﻨﺎﺭﺵ ﺑﺨﻮﺍﺑﯽ ﻫﯿﭻ ﻓﺮﻗﯽ ﺑﺎﺯﻥ ﺣﺎﮐﻢﻧﺪﺍﺭﺩ. ﻫﻤﻪ ﺯﻧﺎﻥ ﺩﺭﺧﻠﻘﺖ ﻭﺁﻓﺮﯾﻨﺶ ﯾﮑﯽﻫﺴﺘﻨﺪ ﺍﮔﺮ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺍﻧﺸﺎﻥ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻨﻨﺪ ﻫﯿﭻ ﭼﺸﻤﯽ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺯﻥ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ. -
نکاتی جالب از داستان لیلی و مجنون
Topaz پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در داستان های کوتاه و ضرب المثل
نکاتی جالب از داستان "لیلی و مجنون" * لیلی و مجنون منظومه ای۴۷۰۰بیتی است که نظامی گنجوی در مدت چهار ماه آن را سروده است. جالب است که نظامی گفته است چون مشغولیت داشته سرودن این منظومه طول کشیده است و اگر سرش شلوغ نبود آن را در چهارده روز به اتمام می رسانیده است. * اصل قضیه لیلی و مجنون واقعیت تاریخی داشته است لیلی دختری از قبیله بنی سعد بوده و مجنون قیس بن معاذ از قبیله بنی عامر و این ماجرا در اواخرقرن اول هجری رخ داده است. * شاید برایتان جالب باشد بدانید که اولین آشنایی لیلی و مجنون در کجا اتفاق افتاده است: در مکتب خانه (معلوم میشود در طول تاریخ همیشه محل کسب علم محل تجربه عشق نیز بوده است) * لیلی هم عاشق مجنون بوده و آخر داستان بر اثر فراق یار می میرد (در حالی که بیوه جوانمرد دیگری بوده است، می گویم جوانمرد چون وقتی می بیند که لیلی در بند عشق است او را به خانه می برد ولی به او نزدیک هم نمی شود) *مرگ مجنون هم بر سر مزار لیلی رخ می دهد آنجا که از خداوند چنین طلب می کند: ای خالق هر چه آفریده است سوگندبه هرچه برگزیده است کز محنت خویش وارهانم در حضرت یار خود رسانم -
سری ﻛﺎمل ﺩﺍﺳﺘﺎﻥﻫﺎی ﺷﺎﻩﻧﺎﻣﻪ برگشتن اسفندیار
Topaz پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در داستان های کوتاه و ضرب المثل
سری ﻛﺎمل ﺩﺍﺳﺘﺎﻥﻫﺎی ﺷﺎﻩﻧﺎﻣﻪ (ﻛﻮﺗﺎﻩ، مختصر ﻭ ﺑﻪ ﻧﺜﺮ ﺳﺎﺩﻩ) برگشتن اسفندیار پس از مدتی شاه برای ترویج دین بهسوی سیستان رفت و وقتی به آنجا رسید رستم شاه نیمروز به همراه زال به استقبالش رفتند و او را به زابل بردند و او دو سال مهمان آنها بود. در هرجا شهریاران آگاه میشدند که گشتاسپ باپسرش چه کرده، از فرمان او دست میکشیدند و سپاه ایران هم از فرمان شاه دست کشید و پراکنده میشد. وقتی خبر به گوش ارجاسپ رسید، آماده حمله شد و شخصی به نام ستوه را فرستاد تا از ایران برای او خبر ببرد که سپاهیان و لشکر ایران در چه حالند. وقتی فهمید خبرها درست است بهسوی ایران حملهور شد. وقتی ارجاسپ آگاهی یافت که گشتاسپ با سپاهیانش به سیستان رفته است ، دستور داد تا پسرش کهرم با سپاهیانش به بلخ برود و آتشپرستان را بکشد و کاخ گشتاسپ را به آتش بکشد و اگر اسفندیار را دربند دید او را بکشد و گفت: من نیز از پس تو میآیم. کهرم اطاعت کرد. وقتی لهراسپ شنید که کهرم به بلخ آمده است شروع به راز و نیاز با خدا کرد و سپس خفتان جنگ پوشید و بهسوی میدان جنگ رفت. همه از او فرار میکردند. کهرم گفت: یکییکی با او نجنگید بلکه همگی باهم بر سرش بریزید. وقتی لهراسپ در میان آنها ماند، نام خدا را بر زبان آورد ، تیری به او خورد و به زمین افتاد و تنش را پارهپاره کردند . فکر میکردند او جوانی است اما وقتی کلاهخودش را برداشتند، فهمیدند که موهایش سپید است. کهرم گفت: او لهراسپ است که در بلخ به پرستش یزدان میپرداخت. سپس ترکان تمام موبدان از جمله هیربد را کشتند و آتش زردشت از خون آنها خاموش شد. گشتاسپ زن هوشمندی داشت که فوراً لباس ترکان پوشید و راه سیستان را پیش گرفت و نزد گشتاسپ رفت و ماجرای کشته شدن لهراسپ و اسیر شدن دخترانش هما و به آفرید را گفت. شاه بزرگان را فراخواند و ماجرا را بازگفت و سپاهیان را جمع کرد. رستم یک روز با او همراهی کرد و به اوگفت: ای شهریار زمین دنیا همین است نه فرزند و نه پدر هیچ کدام تا ابد نمیماند پس شاه روی رستم را بوسید و از او خداحافظی کرد. وقتی ارجاسپ شنید که سپاه گشتاسپ آمد، قوای بیشتری از توران آورد. گشتاسپ در راست فرشیدورد و در چپ نستور را قرارداد و خود در قلب قرار گرفت. ارجاسپ کندر را در راست و کهرم را در چپ قرارداد و خود در قلب قرار گرفت. جنگ سختی آغاز شد و سه روز ادامه داشت. فرشیدورد در جنگ با کهرم بهسختی مجروح شد و از ایرانیان بسیاری کشته شدند. گشتاسپ سیوهشت پسر داشت که همگی کشته شدند و او از غم مرگ آنها ناراحت بود و تاج و تخت نزدش خوار شد. سرانجام مجبور به فرار شد تا به کوهی رسید که پر از گیاه بود و درونش چشمه آب و آسیایی قرار داشت پس با گردانش وارد آن کوه شد، از راهی که فقط خودش میدانست و وقتی ارجاسپ به آنجا رسید چیزی نیافت. شاه جاماسپ را پیش خواند و خواست تا طالعش را ببیند، جاماسپ گفت: اگر بند از اسفندیار بگشایی او به تو کمک خواهد کرد. شاه گفت : همان زمان که او را اسیر کردم پشیمان شدم اما این بار اگر او را ببینم تاجوتخت را به او میبخشم. سپس پرسید: چه کسی حاضر است نزد او برود؟ جاماسپ گفت: خودم میروم. پس با لباس تورانیان به بیرون کوه رفت و از میان آنان به سوی دژ گنبدان شتافت. وقتی به اسفندیار رسید پیام پدرش را به او داد. اسفندیار گفت: ندیدی شاه با من چه کرد؟ بهراستی که گرزم فرزند اوست. این همه برایش جنگیدم و رنج بردم اما او مرا به بند کشید. جاماسپ گفت: راست میگویی اما ارجاسپ، لهراسپ را کشته است و بسیاری از موبدان از جمله هیربد را نیز سر بریده است. اسفندیار گفت: پسرش باید انتقام بگیرد. جاماسپ گفت: خواهرانت اسیر شدهاند. اسفندیار گفت: آیا تاکنون که دربند بودم آنها یادی از من کردند؟ جاماسپ گفت: پدرت در کوهی اسیر است و ترکان آنجا را محاصره کردند و سیوهشت تن از برادرانت را کشتهاند. اسفندیار پاسخ داد: این برادران هیچ کدام به شاه نگفتند که آخر اسفندیار چه گناهی کرده است؟ جاماسپ ناراحت و خشمگین گفت: فرشیدورد را که دوست داشتی و همیشه همراهت بود و همیشه گرزم را نفرین میکرد، زخمی کردهاند و در شرف مرگ است و میگوید: خدایا جان مرا نگیر تا یکبار دیگر اسفندیار را ببینم. @hekayatemasalha اسفندیار وقتی این سخن شنید، خروشید و نالان شد و سپس گفت: زود بندم را باز کنید. آهنگر آوردند و تا با سوهان و پتک بندها را بگشاید خیلی سعی کردند و طول کشید و اسفندیار بیطاقت شد و خودش بندها را درهم شکست و بعد بی توش و توان بیهوش شد. بعداز آن به گرمابه رفت و جامه نو پوشید و همراه با زره و سلاحهای جنگی سوار بر اسب بهسوی دشت نبرد رفت. شب بود و او به همراه بهمن و آذرنوش و جاماسپ و تعدادی سپاهی به راه افتاد تا به نزد فرشیدورد رسید. نالان پرسید: چه کسی این بلا را به سرت آورد ؟ برادر گفت: این کار گشتاسپ بود، اگر او تو را اسیر نمیکرد ترکان جرات حمله به ما را نداشتند. به هرحال من مردنی هستم و تو ناراحت مباش. این جراحت کار کهرم است. این سخن را گفت و جان سپرد. اسفندیار قسم خورد که انتقام او را به سختی بگیرد . هرچه جلوتر میرفت جسد کشتگان ایرانی بیشتر میشد و در میان کشتگان جسد گرزم را هم دید پس به او گفت: نگه کن که دانای ایران چه گفت بدانگه که بگشاد راز از نهفت که دشمن که دانا بود به ز دوست ابا دشمن دوست دانش نکوست بالاخره اسفندیار به کوهی که گشتاسپ آنجا بود ، رفت و وقتی پدر را دید به او کرنش کرد و گشتاسپ او را بوسید و از او پوزش خواست. وقتی لشکریان فهمیدند که اسفندیار آمد همه بهسوی او روی آوردند و شاد شدند. اسفندیار دستور داد تا مهیای جنگ شوند. همان شب خبر به ارجاسپ رسید که اسفندیار برگشته است پس ناراحت شد و به کهرم گفت : از ترکان کسی همتای او نیست بهتر است با اموالی که غارت کردهایم به سوی توران برگردیم. گرگسار نزد ارجاسپ رفت و گفت: به خاطر یک نفر نباید عقبنشینی کرد چون سپاهیان اسفندیار همه خسته و مجروح هستند و ما آنها را شکست میدهیم. ارجاسپ گفت: اگر چنین کنی از خرگاه تا دریای چین و گنج ایران را به تو میبخشم . اسفندیار لشکری انبوه آماده کرد و در راست سپاه نستور را قرارداد و خود در پیش سپاه قرار گرفت و گشتاسپ نیز در قلب بود و گرگوی جنگی هم در چپ قرار داشت . از آنسو ارجاسپ در قلب لشکر قرار گرفت و راست را به کهرم داد و در چپ نیز شاه چگل را قرارداد . وقتی ارجاسپ سپاه ایران را دید از زیادی آن وحشت کرد و گفت : ما نمیتوانیم از پس آنها برآییم. جنگ شروع شد و اسفندیار در همان ابتدا با گرز گاو سارش سیصدتن را کشت و بعد گفت: به کینه فرشیدورد امروز دمار از روزگارتان درمیآورم پس بهسوی راست سپاه حمله برد و صدوشصت تن را کشت و کهرم پا به فرار گذاشت. اسفندیار گفت : این به انتقام خون لهراسپ و بعدبه چپ سپاه رفت و صدوشصت تن را کشت و گفت : این به انتقام خون برادرانم . ارجاسپ به گرگسار گفت : چرا خاموش ماندهای؟ گرگسار به جلوی صف آمد و تیری به سینه اسفندیار زد . اسفندیار خود را از زین جدا کرد تا گرگسار خیال کند او مجروح شده است و وقتی گرگسار خواست تا سرش را ببرد، او کمندی بر گردن گرگسار انداخت و کشانکشان او را به لشکرگاه برد و پیام داد فعلاً او را نکشند. ارجاسپ به دنبال کهرم و کندر میگشت اما آنها را نیافت پس فرار کرد. وقتی ترکان شنیدند که ارجاسپ فرار کرده است آنها که میتوانستند فرار کردند و بقیه هم امان خواستند و اسفندیار هم آنها را بخشید . گشتاسپ یک هفته به سپاس خداوند پرداخت. روز هشتم گرگسار را نزد اسفندیار آوردند و گرگسار به پوزش خواهی پرداخت . اسفندیار گفت تا دست و پا بسته همچنان او را نگهدارند. گشتاسپ به اسفندیار گفت : تو شاد هستی اما خواهرانت دربند اسیرند و این برای ما ننگ است. اگر آنها را بیاوری تاجوتخت را به تو میدهم . اسفندیار گفت : من چشم به تاج و تخت ندارم و به توران میروم تا انتقام آنها را بگیرم پس با سپاهیان فراوان بهسوی توران رهسپار شد و گرگسار را هم دستوپاب سته با خود برد . پشوتن نیز بهعنوان وزیر با او همراه شد . دوباره در زمان خداحافظی پدر او را در برگرفت و بوسید و قول داد اگر بازگردد و خواهرانش را بیاورد تاجوتخت را به او میدهد . اسفندیار بهسوی ایوان کاخ مادرش رفت و با او خداحافظی کرد . -
پرتاب کردنهایی که از روی خشم و عصبانیت رخ میدهد
Topaz پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در روانشناسی کودک و نوجوان
پرتاب کردنهایی که از روی خشم و عصبانیت رخ میدهد را نادیده بگیرید، چرا که اگر کودک بفهمد به وسیله این رفتار میتواند نظر شما را جلب کند آن را بارها و بارها تکرار خواهد کرد. در عوض به او بگویید «اگر عصبانی هستی بهتره حرف بزنی، اینجوری من بهتر میفهمم مشکلت چیه.» به روشهای مختلف او را به استفاده از کلمات و بیان احساساتش تشویق کنید. اگر کودک شما با پرتاب کردن مثلا یک مکعب چوبی در حال آسیب رساندن به کودک دیگری است، با همان آرامش او را منع کرده و بگویید «این کار خطرناکه» و به طور موقت از روش محرومیت استفاده کنید که بسته به سن کودک از ۳۰ ثانیه تا چند دقیقه میتواند باشد. مراقب تن صدایتان باشید، هیچ اشکالی ندارد اگر با تن صدا و لحنتان به کودک بفهمانید که از این کار او ناراحت شدید اما هرگز عصبانیت را در صدایتان نشان ندهید. -
انگیزشی «آنتونی رابینز» انتظاراتتان را با شکرگزاری تعویض کنید... کل زندگی تان در آن لحظه تغییر می کند... این گونه است که به رنج پایان میدهید... شما به رنج بردن با هر کدام از این ۳ روش پایان میدهید... با قدر دانی _ با شکر گذاری _ با عشق هنگامی که در حال رنج بردن هستید؛چیزی را برای شکر گزاری پیدا کنید...
-
چگونگی پاک کردن لکه عطر برای همه ما پیش اومده که گاهی افشانه عطر رو روی نقطه اشتباهی هدف بگیریم و همین موضوع باعث ایجاد لکه بر روی لباسمون بشه برای پاک کردن لکه عطر راههای متفاوتی وجود داره روش_اول : صابون رو کمی با آب مرطوب کنین و به آرامی بر روی لکه عطر بکشین و بعد از چند دقیقه با آب ولرم آبکشیکنین روش_دوم: با ترکیب مقداری پودر لباسشویی تاپ و آب، خمیری نسبتا سفت درست کنین و به مدت ۳۰ دقیقه بر روی لکه قرار بدین و به آرامی با برسی نرم و تمیز بر روی لکه بکشین، سپس لباستون رو با آب بشورین روش_سوم: مقداری از مایع شوینده متناسب با نوع پارچهتون مثل مایع لباسشویی جنرال تاپ رو بر روی لکه عطر بریزین و به مدت ۳۰ دقیقه صبر کنین سپس لباس رو با آب بشورین روش_چهارم: محلول رقیقی از سرکه سفید و آب درست کنین با کمک یک پارچهی تمیز مقداری از محلول رو بر روی لکه قرار بدین سپس لباستون رو با شوینده مناسب و آب بشورین ⚠در صورتی که لباستون از پارچه یا الیاف حساس و آسیبپذیره به شما توصیه میکنیم حتما از خشکشوییهای معتبر کمک بگیرین⚠
-
دمنوش سيب و دارچين ️اين دمنوش خوشمزه و مفيد رو اينجوري درست كنيد: يدونه سيب خرد شده+چند تكه كوچك چوب دارچين+دو تا هل با پوست(هل رو بشكنيد كه عطرش خوب خارج بشه)+سه يا چهار ليوان آب :همه رو داخل قوري ريخته روي شعله ملايم بذاريد تا به جوش بياد بعد از روي شعله برداريد و نيم ساعت روي بخار كتري بذاريد تا خوب دم بكشه.وقتي دَم كشيد،با كمي عسل شيرين كنيد و ميل بفرماييد.
-
چرا آرایش روی صورتم ماندگاری نداره؟؟!! این امر به مقدار زیادی به رطوبت روی پوست بستگی دارد. اگر پوست صورت شما خشک هست، در این صورت پوست تان از هر چیزی برای گرفتن رطوبت بهرهگیری میکند، حتی آرایش روی صورتتان. اما موضوع برای افرادی که پوست روغنی دارند، فرق میکند. روغن آرایش را از بین میبرد. در هر صورت برای ماندگاری آرایش از کرمهاي مرطوب کننده بهرهگیری کنید تا هم بعنوان آبرسان عمل کند و هم مانعی میان پوست و آرایشتان باشد.
-
کیک قهوه با سس قهوه مواد لازم: تخم مرغ سه عدد آرد دو پیمانه شکر یک پیمانه روغن یک پیمانه شیر نصف پیمانه بکینگ پودر یک قاشق غذاخوری وانیل یک قاشق مربا خوری پودر قهوه پنج تا ش قاشق غذاخوری(بنا بر میل میتوان کمتر یا بیشترش کرد) آب نصف پیمانه مواد کرم قهوه: نشاسته ذرت دو قاشق غذاخوری شیر یک پیمانه شکرنصف پیمانه پودر قهوه دو قاشق غذاخوری خامه سه قاشق غذاخوری شکلات تخته ای پنجاه گرم درصورت نداشتن خامه و شکلات تخته ای میتونید حذفشون کنید طرزتهیه: ابتدا تخم مرغ ها را در ظرفی شکسته و وانیل و شکر را به آن اضافه میکنیم و حدود یک دقیقه با همزن برقی خوب میزنیم بعد هم به ترتیب شیر و روغن و پنج قاشق قهوه رو در آب ولرم که حل کردیم به مخلوطمان اضافه میکنیم و هم میزنیم و بعد هم آرد و بکینگ پودر را که در سه بار حل کردیم در سه مرحله به موادمون اضافه میکنیم و میره تو قالب چرب شده و میزاریم تو فر که از قبل گرم شده به مدت یک ساعت. طرز تهیه کرم روی کیک ده دقیقه مونده به پخت نهایی کیک کرمش رو درست کنید که سفت نشه همه مواد رو با هم مخلوط کرده و روی شعله ملایم میگذارید تا به غلظت برسه و میگذارید کمی خنک سود و بعد روی کیک خنک شده میریزید.
- 1 پاسخ
-
- 2
-
از اتاق ملکه در داخل هرم بزرگ، تا خزانه آترئوس در یونان، تا خاور نزدیک باستان، هند و آمریکای جنوبی (Iñaq Uyu در سواحل دریاچه مقدس Titicaca)، بسیاری از سازههای مگالیتیک در سراسر قارهها یک درب ورودی با ظاهری یکسان دارند. همان الگوی دقیق را می توان در آمریکای شمالی و نقاشی های باستانی بومیان آمریکا و همچنین در هیروگلیف های مصری یافت. معتبرترین نظریه این است که این نماد نشان دهنده راه پله ای به آسمان است و به همین دلیل است که عمدتاً در مقبره ها یافت میشود. چگونه ممکن است که فرهنگهای مختلف به دور از هم بتوانند مفهوم یکسانی داشته باشند، روش یکسانی که این نمادها را در طراحی و هم در معماری گنجانده است ما را به تعجب وا می دارد که آیا آنها واقعاً پیشینه مشترکی دارند که منجر به بیان زیبایی شناختی یکسان شده است.
-
كوه حضرت آدم در سريلانكا ! بنابه باور محلی، وقتی آدم از بهشت رانده شد برفراز این کوه قرار گرفت و جای پاى موجود به او تعلق دارد. اما بودایی ها باور دارند که جای پا به الهه شیوا تعلق دارد !
-
چرا فریدون پس از شکست ضحاک وی را نکشت و در سیاهچالی به بند و زنجیر کشید؟
Topaz پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در تاریخ ایران
چرا فریدون پس از شکست ضحاک وی را نکشت و در سیاهچالی به بند و زنجیر کشید؟ به گزارش شاهنامه فردوسی پس از نبرد فریدون و ضحاک و شکست و اسیر شدن ضحاک، فریدون ضحاک را نمیکشد و وی را به سیاهچاله ای در کوه دماوند منتقل کرده و در آنجا ضحاک را تا ابد به بند میکشد : بیاورد ضحاک را چون نَوَند به کوه دماوند کردش به بَند به کوه اندرون تنگ جایش گزید نگه کرد غاری بنش ناپدید اما چرا فریدون ضحاک را نمیکشد؟ در پاسخ باید گفت: با توجه به آنکه علت عدم کشتن ضحاک توسط فریدون در شاهنامه فردوسی نیامده است اما با نگاهی به کتاب نهم دینکرد و نسخه پهلوی "شایست و ناشایست" که بر اساس آنها چون فریدون سه ضربه ی شمشیر بر تن ضحاک می زند از پیکر او بس گونه خرفستر ( عقرب و مار و مور گزنده و.... ) پدید می آید ازین رو اهورامزدا به فریدون می گوید : " او را مشکاف که ضحاک است ، زیرا اگر وی را بشکافی ، ضحاک این جهان را پر می کند از مور گزنده، کژدم و چلپاسه و مار و وزغ و غیره.... " -
رانندگی طولانی در پیش دارید؟ موز بخورید موز حاوی ترکیب موثری به نام تیروزین است که قدرت تمرکز را بالا میبرد و باعث هشیاری بیشتر مغز و افزایش سرعت عمل فرد میشود.