[غار نمکی جزیره قشم!]

16 ساعت قبل، Topaz گفته است:

Cheqad qashange¡)

[سلام]

1 ساعت قبل، حسین138 گفته است:

ی وقت زندان بودم ؛زندان نوجوانان امور تربیتی

خلاصه ی روز تو کلیدور نشسته بودیم 7_8نفری بودیم هر کسی ی حرفی میزد یکی میگفت اینطور دزدی کردم.یکی میگفت اینطور لوات کردم .یکی از دعوا میگفت ....

خلاصه آخر کار هم شاکی بودن که ما بی گناه افتادیم داخل

بلند شدم گفتم بچه ها اینجا فقط من خراب عالمم که امدم داخل بقیه همه پاک هستید&

[سلام]

2 ساعت قبل، فریحا گفته است:

چرا نمیشه وارد میهن چت بشیم

Mnm nmitunm vared shm ta chnd rooz pish hng bud alan kolln nmiare ;/

[دیالوگ های ماندگار ؛]

شمالیا وقتی می خوان ماهی درست کنن میگن مواظب باش زاله (زهره کیسه صفرا) نترکه چون اگه بترکه ماهی تلخ میشه دیگه قابل خوردن نیست...
توو زندگی به این نتیجه رسیدم
آدم هام زاله دارن، اگه یه روزی یه جایی دلشون بترکه تلخ میشن اونقدر تلخ که دیگه به درد زندگی کردن نمیخورن......

[دیالوگ های ماندگار ؛]

من هستم؛
هستم تا توی بُردهات تشویقت کنم.
که تو شکستات دستتو محکمتر بگیرم.
تو هیچوقت منو روبه‌روی خودت نمی‌بینی.
من همیشه همینجام، کنارت.
هرجایی از زندگیت که ایستاده باشی،
تو پستی یا بلندیش،
تو روشن ترین یا تاریک ترین قسمتش،
تو تنها نیستی من کنارتم.
 

[دیالوگ های ماندگار ؛]

او خسته شده بود از ریا کار های اطرافش ،فرار میکرد لیکن جایی واسه رفتن نداشت ،خواب نداشت ،اشکی دیگر نمانده بود برایش ،او دلتنگ بود،تنها بود،در عین حال امیدوار،ولی دیگر راهی برای خوب شدن نمانده بود، ادامه میداد تا نهایت خود را ببیند گرچه از عاقبت خود آگاه بود لیکن چاره ای نداشت

[دیالوگ های ماندگار ؛]

«‏ما از یه جایی به بعد دیگه هرچی گریه کردیم سبک نشدیم؛ فقط انگار جا باز شد واسه غمِ بعدی..»

[دیالوگ های ماندگار ؛]

روزایه سختم که تموم بشه ؛ من میمونمو یه مشت ادم از چش افتاده.

[دیالوگ های ماندگار ؛]

اینجا
خاورمیانه است
سرزمین صلح‌های موقت
بین جنگ های پیاپی.
 

[دیالوگ های ماندگار ؛]

آهسته مرا ببوس،
انگار که زخمی را می‌دوزی...

[دیالوگ های ماندگار ؛]

تموم حرف دلم رو معین دهاز میزنه که میگه:
«بهار کاش
چیز بیشتری از رنگِ باغچه ها
را عوض میکرد کاش،
یکبار هم ما شکوفه می دادیم
ما که این همه هَرَس شدیم.»

[دیالوگ های ماندگار ؛]

بی حاشیه بودن هنریه که آدمای عقده ای ندارن!
‌

[دیالوگ های ماندگار ؛]

.


از آدمایی که تو موقعیت‌های غیردلخواهشون
هم با زندگی می‌سازن ، خوشم میاد ...
 

[دیالوگ های ماندگار ؛]

.


زمان کوتاه تر از اون چیزیه که فکرشو میکنیم . بجای حرص و جوشو‌ سردرد ، یکم به خودت برس و زندگی کن . یکم عزیزاتو بغل کن و کنارشون باش .
با کوچیکترین چیزا ، حال خودتو خوب نگه دار و از تک تک لحظه های زندگیت ، بهترینو بساز و لذت ببر ...

 

[دیالوگ های ماندگار ؛]

قوی به نظر می‌رسید و شکایتی هم به هیچ چیز نداشت، اما از همه بی‌پناه‌تر بود...

[دیالوگ های ماندگار ؛]

دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین؟
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آنکه می گفت ؛منم بهر تو غمخوارترین!
چه دل آزار ترین شد.چه دل آزارترین

[دیالوگ های ماندگار ؛]

خدایا...𑁍
چه زیان تورا که من هم برسم به آرزویی؟

[دیالوگ های ماندگار ؛]

همه اگه بدونن آخرش خوبه تا تهش هستن.
آدم باید یکیو داشته باشه که ندونه آخرش چی میشه و بازم تا تهش باهات بمونه.
‌‌
‌‌

[دیالوگ های ماندگار ؛]

سه جا هیچ‌وقت بهش پیام نده:

ـ زمانی که تظاهر می‌کنه سرش شلوغه، در حالی که وقتشو با دیگران می‌گذرونه.
ـ زمانی که باهات سرد برخورد می‌کنه، در حالی که با بقیه اصلا این‌طور نیست.
ـ زمانی که برای جواب دادن به یه پیام ساده ساعت‌ها یا حتی روزها معطلت می‌کنه، ولی جواب دیگرانو خیلی سریع میده.

[دیالوگ های ماندگار ؛]

فک میکردم آدمابعد عذرخواهی واقعا تغییر میکنن

[دیالوگ های ماندگار ؛]

هیچ وقت با کسی بیشتر از جنبه اش
رفاقت نکن
درد دل نکن
شوخی نکن
حرمت ها شکسته می شود.
هیچ وقت به کسی بیشتر از جنبه اش
خوبی نکن
محبت نكن
لطف نكن
تبدیل به وظیفه می شود.
هیچ وقت از کسی بیشتر از جنبه اش
خوبی نخواه
کمک نگیر
انتظار نداشته باش
تبدیل به منت می شود.

[دیالوگ های ماندگار ؛]

الان اينجوريم كه از نظر بقيه يه آدم مغرور و بي تفاوت به نظر ميام،ولي در اصل دلم يه بغل ميخواد كه تا صبح فقط توش گريه كنم و اون بوسم كنه…
هیچی نگه فقط!
‌

[دیالوگ های ماندگار ؛]

.


ولی دلتنگی هم مقوله عجیبیه‌ها ، فکر کن نشستی وسط خونه داری سریال میبینی ، غذا میخوری ، با خواهر برادرت بحث میکنی ، یا رفتی بیرون داری خوش میگذرونی ، ولی تو همه این موقعیت‌ها ، قلبت پیش خودت نیست ، یا حس می‌کنی یه وزنه ده کیلویی رو گذاشتن رو قلبت و تو داری حملش میکنی ، انگار همه چیز خوبه ، همه چیز در لحظه داره قشنگ پیش میره ، خوش میگذره ، ولی تو خوشحال نیستی . دلت میخواد همه این خوشی ها برن به درک و تو پیش اون آدم خاص زندگیت باشی ، یا به عبارت دیگه قشنگ گند میزنه تو تموم لحظه های خوب زندگیت ...
امان از این دلتنگی ...!

[دیالوگ های ماندگار ؛]

بعد از یک سری آسیب‌ها، دیگر شبیه به قبل نمی‌شوی، شبیه به قبل بی‌پروا عمل نمی‌کنی و شبیه به قبل شجاع نیستی!
اگر جای سوختگی چندسال قبلت را برحسب اتفاق مقابل آتش بگیری، هم بیشتر از حالت معمول می‌سوزی، هم افراطی‌تر از همیشه، می‌ترسی و پا پس می‌کشی. یک سری ضربه‌ها و یک سری جای زخم‌ها، زنگ‌های هشداری‌اند تا تو با چشمانی باز تصمیم بگیری و محتاط‌تر عمل کنی.
خوب است که می‌ترسی و خوب است که جای زخم‌هایت خوب نشده و خوب است که پوست اعتمادت نازک مانده و حتی کوچکترین آسیب‌ را قبل از وقوع، حس می‌کنی...

[دیالوگ های ماندگار ؛]

او میداند باید
بجنگد.
با اینکه از
جنگیدن
خسته شده است
اما چاره ای
ندارد.
این قصه باید
پایان خوشی داشته باشد.