نیلوفرآبی ارسال شده در 28 دی، 2022 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 دی، 2022 (ویرایش شده) خب من از شیطونیا ت چت بگم که ی بار با یکی از دوسـتای صمـیمیم حـوصـله امون سر رفت بود، رفتیم فیـک اومدیم فکر کنم اسم آیدیمون پسـرونه بود. بعد تمام بچـه های چت بوس میکـردیم مخـصوصـا پسـرا رو بعـد یــا جـشن میـگرفتیم ت اتاق های چت دیـگه مثل شعر دعـوا میشـد دسـتور مـوت و کـیک ما رو مـیـدادن چقدر میخندیدیم یـــادش بـخـیــر کــلا من حـوصــله ام ســر بــر شیـطون مـیشم ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ ت دنـیای واقـعی هم یــادم ی بار با یکی از دوستـام که ت سفرای دانشجویی آشـنا شد بودم رفتم بیـرون یـهـو بهم گفت که پسـری که دو روز باهاش آشنا شد اونم از طریق تلفن قــرار بیـاد دنبالش بـا مـاشـین برن حـرف بزنن که منم بـاهاش بـرم که اتـفاقی نیفـت واسش. هـنوز فــازمو درک نمــی کنــم که چــرا رفتــم بــاهاش ســوار مــاشیـن پسـر شـدیــم. خــدا رحــم کــرد بــهمــون ویرایش شده 28 دی، 2022 توسط نیلوفرآبی 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
نیلوفرآبی ارسال شده در 28 دی، 2022 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 دی، 2022 هم اکنون، Niloofar گفته است: نگم نگم بـــگو راحت باش عـزیـزم 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
نیلوفرآبی ارسال شده در 28 دی، 2022 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 دی، 2022 14 دقیقه قبل، نیلوفرآبی گفته است: خب من از شیطونیا ت چت بگم که ی بار با یکی از دوسـتای صمـیمیم حـوصـله امون سر رفت بود، رفتیم فیـک اومدیم فکر کنم اسم آیدیمون پسـرونه بود. بعد تمام بچـه های چت بوس میکـردیم مخـصوصـا پسـرا رو بعـد یــا جـشن میـگرفتیم ت اتاق های چت دیـگه مثل شعر دعـوا میشـد دسـتور مـوت و کـیک ما رو مـیـدادن چقدر میخندیدیم یـــادش بـخـیــر کــلا من حـوصــله ام ســر بــر شیـطون مـیشم ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ ت دنـیای واقـعی هم یــادم ی بار با یکی از دوستـام که ت سفرای دانشجویی آشـنا شد بودم رفتم بیـرون یـهـو بهم گفت که پسـری که دو روز باهاش آشنا شد اونم از طریق تلفن قــرار بیـاد دنبالش بـا مـاشـین برن حـرف بزنن که منم بـاهاش بـرم که اتـفاقی نیفـت واسش. هـنوز فــازمو درک نمــی کنــم که چــرا رفتــم بــاهاش ســوار مــاشیـن پسـر شـدیــم. خــدا رحــم کــرد بــهمــون خب از دوســــتان عــزیز دعــوت مــی کنم بیـان ت چــالش شــرکــت کنن شــاد باشــیم رو کنیــد دسته گل به آب دادناتونو 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
نیلوفرآبی ارسال شده در 28 دی، 2022 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 دی، 2022 1 دقیقه قبل، Niloofar گفته است: قربونت برم اینا لو نمیدن بــچه مثبت بازی در میــارن 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
نیلوفرآبی ارسال شده در 28 دی، 2022 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 دی، 2022 هم اکنون، Niloofar گفته است: چقدرم کهمثبتن ارهدیگه هرکی ی شیطنت کوچیک دار ت کارنامه اش 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
zhiiina ارسال شده در 28 دی، 2022 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 دی، 2022 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Hastiii ارسال شده در 28 دی، 2022 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 دی، 2022 6 ساعت قبل، Niloofar گفته است: قربونت برم اینا لو نمیدن اصلاح کنم جملمو : آقایون محترم انجمن لو نمیدن باید فکر کنم خیلی دسته گل ب آب دادم کدومو بگم آخه 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Takdokhtar ارسال شده در 30 دی، 2022 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 دی، 2022 من کلا شیطون بودم یادمه با دوستم رفته بودیم تو شهر حوصلمون سررفته بود گفتیم زنگ خونه رو بزنیم در ریمخلاصه ۴،۵تا زنگو زدیم فرار بعدی یهو تا انگشت رفت رو زنگ طرف پایین بود یهو درو باز کرد گفت بله کاری داشتینمنم نمیدونستم چی بگم گفتم سلام خوبین میخاستم ببینم شما اقای اصغری میشناسیناونم گفت بله ۱کوچه بالاترینی شانس اوردم نگفت خودممهیجی دیگ رفتیم در خونه های کوچه بالایی هم زدیم و فرار 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
نیلوفرآبی ارسال شده در 30 دی، 2022 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 دی، 2022 44 دقیقه قبل، Takdokhtar گفته است: من کلا شیطون بودم یادمه با دوستم رفته بودیم تو شهر حوصلمون سررفته بود گفتیم زنگ خونه رو بزنیم در ریمخلاصه ۴،۵تا زنگو زدیم فرار بعدی یهو تا انگشت رفت رو زنگ طرف پایین بود یهو درو باز کرد گفت بله کاری داشتینمنم نمیدونستم چی بگم گفتم سلام خوبین میخاستم ببینم شما اقای اصغری میشناسیناونم گفت بله ۱کوچه بالاترینی شانس اوردم نگفت خودممهیجی دیگ رفتیم در خونه های کوچه بالایی هم زدیم و فرار اوووف تو فقط شیـطونی کن 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .