MINA ارسال شده در 21 مهر، 2022 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مهر، 2022 نمیخواهم نگرانت کنم امّا هنوز زندهام و این روزها هربار حواسم را پرت کردهام در خیابان بوق اولین ماشین، عقبعقبم رانده است نمیخواهم نگرانت کنم امّا این شبها هربار ناامیدی مرا به پشت بامِ خانه رسانده است با احتیاط پلهها را یکی یکی یکی پایین آمدهام با اینکه میدانستم در من دیگر چیزی برای شکستن نمانده است این شبها روی پیشانیام جای روییدنِ شاخ میخارد و پوستم این شبها زبر و خشن شده است و تو از شکوه کرگدن شدن چه میدانی؟ و بر این سیارهء خاکی موجوداتی هستند که سرانجام فهمیدهاند بیعشق میشود زنده ماند موجودات عجیبی که بیآنکه کسی جایی نگرانشان باشد با احتیاط از خیابان عبور میکنند پلهها را دستبهنرده پایین میآیند و صبحها در پارک میدوند موجودات باشکوهی که اگر خوب به سختجانی چشمهایشان خیره شوی، میفهمی هنوز نسل دایناسورها منقرض نشده است - نمیخواهم نگرانت کنم نمیخواهم نگرانت کنم امّا امّا نداشتنت را بلد شدهام و مثل کودکی که سرانجام فهمیده است تمام آنانچه در تاریکیست همانهاست که در روشناییست، به خیانتِ دستهای تو فکر میکنم که تمام این سالها چراغها را خاموش نگه داشته بودند. "لیلا کردبچه 2 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
nevermoree ارسال شده در 21 مهر، 2022 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مهر، 2022 خیلی قشنگ بود ~ نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .