حسین138 ارسال شده در 11 مرداد، 2024 ارسال شده در 11 مرداد، 2024 شعری زیبا و تکان دهنده از مرحوم قیصر امین پور یاد دارم در غروبی سرد سرد می گذشت از کوچه ما دوره گرد داد می زد: کهنه قالی می خرم دست دوم، جنس عالی می خرم کوزه و ظرف سفالی می خرم گر نداری ، شیشه خالی می خرم اشک در چشمان بابا حلقه بست عاقبت آهی کشید بغض اش شکست اول ماه است و نان در سفره نیست ای خدا شکرت ولی این زندگی است؟ سوختم دیدم که بابا پیر بود بدتر از او خواهرم دلگیر بود بوی نان تازه هوش اش برده بود اتفاقا مادرم هم روزه بود صورت اش دیدم که لک برداشته دست خوش رنگ اش ترک برداشته باز هم بانگ درشت پیرمرد پرده اندیشه ام را پاره کرد دوره گردم ، کهنه قالی می خرم ، دست دوم ، جنس عالی می خرم کوزه و ظرف سفالی می خرم گر نداری ، شیشه خالی می خرم خواهرم بی روسری بیرون دوید گفت: آقا سفره خالی می خرید!؟ 1 1 نقل قول
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .