حسین138 ارسال شده در 4 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین ساز دل مطربی را ، ساز ِ دل آغاز کرد با نِی بی جان ، زِ دل آواز کرد گل که گریان غم نی گشته بود از دل خود ، ناله هجران سرود از چه غم کردی ، نیِ بیچاره را بس که بر او میزنی در این سرا شبنمی از گل ، به روی نِی رسید صاحب نِی ، گریه گل را شنید مطرب نِی را بگفتا ، ساز نِی قفل دل را وا کند ، دانی تو کِی نِی چو مستانه کند ، دیوانه را بی مِی و جام و سبوی خانه را مرغکی با او بگفتا ، این چنین مطربا ، ساز دل بلبل ببین گفت: با بلبل نباشد ساز من از نگاه نِی ، به احوال چمن ساز بلبل را ، چو باشد اختیار نِی زِ لب ، هر دم نشیند انتظار 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .