حسین138 ارسال شده در 22 آذر، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، 2023 اندکی تامل پیرمردی روی نیمکت پارکی نشسته بود دختری گریه کنان و با ناراحتی بسیار آمد و روی همان نیمکت نشست. پیرمرد از دختر پرسید : چرا گریه می کنی؟ -دختر گفت: دوستانم مرا دوست ندارند . همه می گویند من زشت هستم. پیرمرد گفت: ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم . -دخترک با شادمانی گفت: راست می گوئی ؟ پیرمرد با لبخند پاسخ داد:آری... دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد شاد چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کیفش را باز کرد ؛ عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت... خداوند مهربان، چشم را برای دیدن زشتی ها و مسخره کردن انسانها نیافریده است.چه خوب است همه زیبائی های یک انسان را با چشم دل ببینیم.... 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .