نیلوفرآبی ارسال شده در 22 آذر، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، 2023 داستان کوتاه باورش برایم سخت است! اینکه از نگاه مردم قضاوت میشوم، آنها یک حرف را در چند ثانیه میزنند و من ساعت ها جلوی آینه فقط نگاه خودم میکنم؛ دیروز بود، داشتم از خیابان رد میشدم دونفر از کنارم عبور کردند و ناخودآگاه صدایشان را شنیدم؛ یکی از آنها میگفت چقدر دماغش بزرگ است، چه قد کوتاهی دارد،اصلا کفش هایش به لباسش نمیخورد آنها رفتند ولی تا ساعت ها جملات آن دونفر بارها در ذهنم مرور شد؛ اصلا از آن لحظه به بعد اعتماد به نفسم را از دست دادم، میدانم که نباید برایم مهم باشد اما مگر دست من است؟ آن روز به هر سختی که بود سر به زیر به خانه برگشتم،دیگر یادم نمیاید آن کفش ها را پوشیده باشم! آن روز ساعت ها خودم را نگاه کردم و تمام معایبم را نوشتم. کمی با خودم حرف زدم و درد و دل کردم و خودم را قانع کردم که حرف ها و رفتار های مردم برایم مهم نباشد. فردایش به خیابان رفتم؛ لباس هایی را که دوست داشتم پوشیدم سرم را بالا گرفتم و با اعتماد به نفس راه رفتم دیگر حرف های مردم برایم اهمیتی نداشت خودم بودم،خود واقعی من! کاش یاد بگیریم که آدم ها یک حریم خصوصی دارند، کاش یاد بگیریم که درباره همه چیز نظر ندهیم، کاش برای یکدیگر احترام قائل باشیم؛ این روز ها دنیا و این جهان یک مشکل بزرگ دارد؛ و آن هم این است که آدم ها بدون فکر کردن و بدون تحقیق کردن هر حرفی را میزنند. ولی یادتان باشد ممکن است شما از روی شوخی یا حتی از روی دلسوزی حرفی را بزنید ولی همان حرف ممکن است یک آدم را به سمت تنهایی و به سمت افسردگی هدایت کند، پس مراقب حرف زدن های خودمان باشیم پس تا وقتی از ما نظر نخواستن سکوت کنیم! گاهی سکوت کردن سخت است ولی لطفا برای اینکه دلی را نشکنید سکوت کنید. 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Lotus ارسال شده در 23 آذر، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، 2023 12 ساعت قبل، نیلوفرآبی گفته است: داستان کوتاه باورش برایم سخت است! اینکه از نگاه مردم قضاوت میشوم، آنها یک حرف را در چند ثانیه میزنند و من ساعت ها جلوی آینه فقط نگاه خودم میکنم؛ دیروز بود، داشتم از خیابان رد میشدم دونفر از کنارم عبور کردند و ناخودآگاه صدایشان را شنیدم؛ یکی از آنها میگفت چقدر دماغش بزرگ است، چه قد کوتاهی دارد،اصلا کفش هایش به لباسش نمیخورد آنها رفتند ولی تا ساعت ها جملات آن دونفر بارها در ذهنم مرور شد؛ اصلا از آن لحظه به بعد اعتماد به نفسم را از دست دادم، میدانم که نباید برایم مهم باشد اما مگر دست من است؟ آن روز به هر سختی که بود سر به زیر به خانه برگشتم،دیگر یادم نمیاید آن کفش ها را پوشیده باشم! آن روز ساعت ها خودم را نگاه کردم و تمام معایبم را نوشتم. کمی با خودم حرف زدم و درد و دل کردم و خودم را قانع کردم که حرف ها و رفتار های مردم برایم مهم نباشد. فردایش به خیابان رفتم؛ لباس هایی را که دوست داشتم پوشیدم سرم را بالا گرفتم و با اعتماد به نفس راه رفتم دیگر حرف های مردم برایم اهمیتی نداشت خودم بودم،خود واقعی من! کاش یاد بگیریم که آدم ها یک حریم خصوصی دارند، کاش یاد بگیریم که درباره همه چیز نظر ندهیم، کاش برای یکدیگر احترام قائل باشیم؛ این روز ها دنیا و این جهان یک مشکل بزرگ دارد؛ و آن هم این است که آدم ها بدون فکر کردن و بدون تحقیق کردن هر حرفی را میزنند. ولی یادتان باشد ممکن است شما از روی شوخی یا حتی از روی دلسوزی حرفی را بزنید ولی همان حرف ممکن است یک آدم را به سمت تنهایی و به سمت افسردگی هدایت کند، پس مراقب حرف زدن های خودمان باشیم پس تا وقتی از ما نظر نخواستن سکوت کنیم! گاهی سکوت کردن سخت است ولی لطفا برای اینکه دلی را نشکنید سکوت کنید. 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .