رفتن به مطلب

داریوش


Secret

ارسال های توصیه شده

به دنبال كدامین قصه و افسانه می‌گردی

در این بیغوله رد پایی از یاران نمی‌یابی

چراغ شیخ شد خاموش و این افسانه روشن شد

كه در شهر ددان میراثی از انسان نمی‌یابی

در دو روز عمر كوته سخت جانی كردم

با همه نامهربانان مهربانی كردم

همدلی هم آشیانی هم زبانی كردم

بعد از این بر چرخ بازیگر امیدم نیست نیست

آن سرانجامی كه بخشاید نویدم نیست نیست

هدیه از ایام جز موی سپیدم نیست نیست

من نه هرگز شكوه‌ای از روزگاران كرده‌ام

نه شكایت از دورنگی‌های یاران كرده‌ام

گرچه شكوه بر زبانم می‌فشارد استخوانم

من كه با این برگریزان روز و شب سركرده‌ام

صد گل امید را در سینه پرپر كرده‌ام

دست تقدیر این زمانم كرده همرنگ خزانم

پشت سر پلها شكسته پیش رو نقش سرابی

هوشیار افتاده مستی در خرابات خــــرابی

مهربانی كیمیا شد مردمی دیریـست مرده

سرفرازی را چه داند سر به زیری سرسپرده

می‌روم دل‌مردگی‌ها را ز سر بیرون كنم

گر فلك با من نسازد چرخ را وارون كنم

بر كلام ناهمــاهنگ جدایی خط كشم

در سرود آفرینش نغمه‌ای موزون كنم

در دو روز عمر خود بسیار هرمان دیده‌ام

بس ملامتها كز این نامردمان بشنیده‌ام

سر دهد در گوش جانم موی همرنگ شبانم

من كه عمر رفته بر خاكستر غم چیده‌ام

زین سبب گردی ز خاكستر به خود پاشیده‌ام

گر بمانم یا نمانم بند‌ه پیر زمانم

 

گر بمانم یا نمانم بند‌ه پیر زمانم

 

ترانه آهنگ سرود آفرینش از داریوش 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

9 ساعت قبل، Secret گفته است:

به دنبال كدامین قصه و افسانه می‌گردی

در این بیغوله رد پایی از یاران نمی‌یابی

چراغ شیخ شد خاموش و این افسانه روشن شد

كه در شهر ددان میراثی از انسان نمی‌یابی

در دو روز عمر كوته سخت جانی كردم

با همه نامهربانان مهربانی كردم

همدلی هم آشیانی هم زبانی كردم

بعد از این بر چرخ بازیگر امیدم نیست نیست

آن سرانجامی كه بخشاید نویدم نیست نیست

هدیه از ایام جز موی سپیدم نیست نیست

من نه هرگز شكوه‌ای از روزگاران كرده‌ام

نه شكایت از دورنگی‌های یاران كرده‌ام

گرچه شكوه بر زبانم می‌فشارد استخوانم

من كه با این برگریزان روز و شب سركرده‌ام

صد گل امید را در سینه پرپر كرده‌ام

دست تقدیر این زمانم كرده همرنگ خزانم

پشت سر پلها شكسته پیش رو نقش سرابی

هوشیار افتاده مستی در خرابات خــــرابی

مهربانی كیمیا شد مردمی دیریـست مرده

سرفرازی را چه داند سر به زیری سرسپرده

می‌روم دل‌مردگی‌ها را ز سر بیرون كنم

گر فلك با من نسازد چرخ را وارون كنم

بر كلام ناهمــاهنگ جدایی خط كشم

در سرود آفرینش نغمه‌ای موزون كنم

در دو روز عمر خود بسیار هرمان دیده‌ام

بس ملامتها كز این نامردمان بشنیده‌ام

سر دهد در گوش جانم موی همرنگ شبانم

من كه عمر رفته بر خاكستر غم چیده‌ام

زین سبب گردی ز خاكستر به خود پاشیده‌ام

گر بمانم یا نمانم بند‌ه پیر زمانم

 

گر بمانم یا نمانم بند‌ه پیر زمانم

 

ترانه آهنگ سرود آفرینش از داریوش 

تو چشمات نشینه شبنم!!! 👀💧

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...