رفتن به مطلب

قبل از شش و بيست دقيقه صبح🫂


نیلوفرآبی

ارسال های توصیه شده

🌨❄️❄️❄️❄️🌧



به ساعت نگاه كردم.
شش و بيست دقيقه صبح بود.
دوباره خوابيدم.
بعد پاشدم.
به ساعت نگاه كردم شش و بيست دقيقه صبح بود.
فكر كردم: هوا كه هنوز تاريكه حتما دفعه اول اشتباه ديده ام.
خوابيدم.
وقتي پاشدم هوا روشن بود ولي ساعت همون شش و بيست دقيقه صبح بود.
سراسيمه پاشدم.
باورم نميشد ساعت مرده باشد.
به اين كارها عادت نداشت من هم توقع نداشتم.
آدم ها هم مثل ساعت ها هستند. بعضي ها كنارمان هستند مثل ساعت، مرتب،هميشگي.
آنقدر صبور دورت ميچرخند كه چرخيدنشان را حس نميكني.
بودنشان برايت بي اهميت ميشود. همينطور بي ادعا ميچرخند.
بي آنكه بگويد باتريشان دارد تمام ميشود.
بعد يهو روشني روز خبر ميدهد كه ديگر نيست.
" قدر اين آدم ها را بدانيم
قبل از شش و بيست دقيقه صبح! "


 

ویرایش شده توسط نیلوفرآبی
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...