حسین138 ارسال شده در 10 مهر، 2023 ارسال شده در 10 مهر، 2023 د عقل شرف جز به معانی نداد قدر به پیری و جوانی نداد سنگ شنیدم که چو گردد کهن لعل شود مختلف است این سخن هرچه کهنتر بِتَرَند این گروه هیچ نه جز بانگ چو بانوی کوه آنکه ترا دیده بود شیرخوار شیر تو زهریش بود ناگوار در کهن انصاف توان کم بود پیر هواخواه جوان کم بود گل که نو آمد همه راحت در اوست خار کهن شد که جراحت در اوست از نویی انگور بود توتیا وز کهنی مار شود اژدها عقل که شد کاسه سر جای او مغز کهن نیست پذیرای او آنکه رصد نامه اختر گرفت حکم ز تقویم کهن برگرفت پیر سگانی که چو شیر ابخرند گرگ صفت ناف غزالان درند گر کنم اندیشه ز گرگان پیر یوسفیَم بین و به من برمگیر زخم تُنُک زخمه پیران خوش است آب جوانی چه کنم کاتش است گرچه جوانی همه فرزانگی است هم نه یکی شاخ ز دیوانگی است 1 نقل قول
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .