فریحا ارسال شده در 17 مرداد، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، 2023 دلم برای خودم سوخت وقتی به سقف اتاقم خیره بودم و تمام شب دنبال کلماتم بودم تا پیدایشان کنم تا بتوانم«خسته ام»را طوری بنویسم که دردی که درونش نهفته است آشکار شود.که حتی وقتی نوشته ام خسته ام اشک هایم دیده شوند،اشک هایم که سُر میخورند روی گونه هایم،دلم برای خودم سوخت وقتی تمام روز تا شب را منتظر یک توجه کوچک از تو بودم که حتی بگویی سلام یا اصلا صدایم کنی،که حتی شده با خودم بگویم مهم بوده ام که صدایم کرده.من دلم برای خودم سوخت وقتی فهمیدم که در خواب هم تو را فراموش نخواهم کرد،که در تمامی لحظاتم حضورت را حس میکردم،دلم برای خودم سوخت وقتی با عکس هایت حرف میزدم از دور تو را نوازش میکردم از دور تو را میبوسیدم.من دلم برای خودم سوخت آن موقع که در خیابان ها دست هایت را نداشتم ، گرمای حضورت را نداشتم، من دلم برای خودم سوخت وقتی که پشت گوشی صدای نفس هایت را هم در ذهنم ضبط میکردم ، که وقتی صدایم میکردی و میخندیدی دوست داشتم لبخند هایت راهم لمس کنم که وقتی صدایم میکردی دوست داشتم لب هایت را هم لمس کنم! «من دلم برای خودم سوخت وقتی فهمیدم هیچ جزئی از زندگی تو نبودم وقتی که تمام زندگی اَم بودی.بهم ميگی تحمل كن، درست میشه! درست شدن تا يه جايی ارزش داره، تا ي جايی لبخند رضايت رو لبت مياره... از يه جايی به بعد حتی اگه همه چيز درست بشه هم ارزشی نداره، تورو خوشحال نمیكنه، تورو راضی نمیكنه... چيزی كه توی پنج سالگی تو ويترين مغازه ديدی و خواستی، وقتی توی بیست سالگی بهت بدن ديگه خوشحالت نمیكنه، غذایی كه يكشنبه هوس كردی وقتی جمعه بهت بدن ديگه راضيت نمیكنه، حرفی كه امروز بايد آرومت كنه رو چند روز بعد بشنوی ديگه خاصيت نداره. همينه! همیشه همین بوده... زندگی همه چيزش يا خيلی زوده يا خيلی ديره. سرِ موقعهاش هم اونقدر كمه كه خاطراتِ به ياد موندنیمون میشه...» 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Miss nedaa ارسال شده در 17 مرداد، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، 2023 2 دقیقه قبل، فریحا گفته است: دلم برای خودم سوخت وقتی به سقف اتاقم خیره بودم و تمام شب دنبال کلماتم بودم تا پیدایشان کنم تا بتوانم«خسته ام»را طوری بنویسم که دردی که درونش نهفته است آشکار شود.که حتی وقتی نوشته ام خسته ام اشک هایم دیده شوند،اشک هایم که سُر میخورند روی گونه هایم،دلم برای خودم سوخت وقتی تمام روز تا شب را منتظر یک توجه کوچک از تو بودم که حتی بگویی سلام یا اصلا صدایم کنی،که حتی شده با خودم بگویم مهم بوده ام که صدایم کرده.من دلم برای خودم سوخت وقتی فهمیدم که در خواب هم تو را فراموش نخواهم کرد،که در تمامی لحظاتم حضورت را حس میکردم،دلم برای خودم سوخت وقتی با عکس هایت حرف میزدم از دور تو را نوازش میکردم از دور تو را میبوسیدم.من دلم برای خودم سوخت آن موقع که در خیابان ها دست هایت را نداشتم ، گرمای حضورت را نداشتم، من دلم برای خودم سوخت وقتی که پشت گوشی صدای نفس هایت را هم در ذهنم ضبط میکردم ، که وقتی صدایم میکردی و میخندیدی دوست داشتم لبخند هایت راهم لمس کنم که وقتی صدایم میکردی دوست داشتم لب هایت را هم لمس کنم! «من دلم برای خودم سوخت وقتی فهمیدم هیچ جزئی از زندگی تو نبودم وقتی که تمام زندگی اَم بودی.بهم ميگی تحمل كن، درست میشه! درست شدن تا يه جايی ارزش داره، تا ي جايی لبخند رضايت رو لبت مياره... از يه جايی به بعد حتی اگه همه چيز درست بشه هم ارزشی نداره، تورو خوشحال نمیكنه، تورو راضی نمیكنه... چيزی كه توی پنج سالگی تو ويترين مغازه ديدی و خواستی، وقتی توی بیست سالگی بهت بدن ديگه خوشحالت نمیكنه، غذایی كه يكشنبه هوس كردی وقتی جمعه بهت بدن ديگه راضيت نمیكنه، حرفی كه امروز بايد آرومت كنه رو چند روز بعد بشنوی ديگه خاصيت نداره. همينه! همیشه همین بوده... زندگی همه چيزش يا خيلی زوده يا خيلی ديره. سرِ موقعهاش هم اونقدر كمه كه خاطراتِ به ياد موندنیمون میشه...» 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
فریحا ارسال شده در 17 مرداد، 2023 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، 2023 2 دقیقه قبل، Miss nedaa گفته است: نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
دل آرام ارسال شده در 1 شهریور، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 شهریور، 2023 در ۱۴۰۲/۲/۲۷ در 13:34، فریحا گفته است: دلم برای خودم سوخت وقتی به سقف اتاقم خیره بودم و تمام شب دنبال کلماتم بودم تا پیدایشان کنم تا بتوانم«خسته ام»را طوری بنویسم که دردی که درونش نهفته است آشکار شود.که حتی وقتی نوشته ام خسته ام اشک هایم دیده شوند،اشک هایم که سُر میخورند روی گونه هایم،دلم برای خودم سوخت وقتی تمام روز تا شب را منتظر یک توجه کوچک از تو بودم که حتی بگویی سلام یا اصلا صدایم کنی،که حتی شده با خودم بگویم مهم بوده ام که صدایم کرده.من دلم برای خودم سوخت وقتی فهمیدم که در خواب هم تو را فراموش نخواهم کرد،که در تمامی لحظاتم حضورت را حس میکردم،دلم برای خودم سوخت وقتی با عکس هایت حرف میزدم از دور تو را نوازش میکردم از دور تو را میبوسیدم.من دلم برای خودم سوخت آن موقع که در خیابان ها دست هایت را نداشتم ، گرمای حضورت را نداشتم، من دلم برای خودم سوخت وقتی که پشت گوشی صدای نفس هایت را هم در ذهنم ضبط میکردم ، که وقتی صدایم میکردی و میخندیدی دوست داشتم لبخند هایت راهم لمس کنم که وقتی صدایم میکردی دوست داشتم لب هایت را هم لمس کنم! «من دلم برای خودم سوخت وقتی فهمیدم هیچ جزئی از زندگی تو نبودم وقتی که تمام زندگی اَم بودی.بهم ميگی تحمل كن، درست میشه! درست شدن تا يه جايی ارزش داره، تا ي جايی لبخند رضايت رو لبت مياره... از يه جايی به بعد حتی اگه همه چيز درست بشه هم ارزشی نداره، تورو خوشحال نمیكنه، تورو راضی نمیكنه... چيزی كه توی پنج سالگی تو ويترين مغازه ديدی و خواستی، وقتی توی بیست سالگی بهت بدن ديگه خوشحالت نمیكنه، غذایی كه يكشنبه هوس كردی وقتی جمعه بهت بدن ديگه راضيت نمیكنه، حرفی كه امروز بايد آرومت كنه رو چند روز بعد بشنوی ديگه خاصيت نداره. همينه! همیشه همین بوده... زندگی همه چيزش يا خيلی زوده يا خيلی ديره. سرِ موقعهاش هم اونقدر كمه كه خاطراتِ به ياد موندنیمون میشه...» 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
فریحا ارسال شده در 1 شهریور، 2023 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 شهریور، 2023 2 دقیقه قبل، دل آرام گفته است: نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .