رفتن به مطلب

غزل حسرت...!


حسین138

ارسال های توصیه شده

شب توفان بلا زفت و به دریا نزدیک

زنگ خون بر افق روشن فردا نزدیم

مردگان را نفس روح خدا جان می داد

دست معلول یه دامان مسیحا نزدیم

آن چنان مشغله عقل،جنون از ما بود

که سری هم به سر پرده لیلا نزدیم

(همین زنجیر تا صبح)غ کافی 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...