ШHłTΞ ШФŁŦ ارسال شده در 10 آبان، 2022 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 آبان، 2022 "گل بو مادران" مادری چوپان بود. روزها دختر کوچولویش را به پشتش میبست و به دنبال گوسفندها به دشت و کوه میرفت. یک روز گرگ به گوسفندان حمله میکند و یکی از بره ها را با خود میبرد! چوپان، دختر کوچکش را از پشتش باز می کند و روی سنگی میگذارد و با چوب دستی دنبال گرگ میدود. از کوه بالا میرود تا در کوه گم میشود. دیگر چوپانِ مادر را کسی نمیبیند. دختر کوچک را چوپانهای دیگری پیدا میکنند، دخترک بزرگ میشود، در کوه و دشت به دنبال مادر میگردد، تا اثری از او پیدا کند. روی زمین گلهای ریز و زردی را میبیند که از جای پاهای مادر روییده، آن ها را میچیند و بو میکند. گل ها بوی مادرش را میدهند، دلش را به بوی مادر خوش میکند... آن ها را میچیند و خشک میکند و به بازار میبرد و به عطارها میفروشد. عطارها آن ها را به بیماران میدهند، بیماران میخورند و خوب میشوند. روزی عطاری از او میپرسد: "دختر جان ،اسم این گلها چیست؟" دختر بدون این که فکر کند، میگوید: "گل بو مادران" نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .