رفتن به مطلب

جان بر لب تیغ....


حسین138

ارسال های توصیه شده

روزها رفت و زمین، مرثیه خوان دل ماست

آسمان در دل شب ها نگران دل ماست

چیست راز شب و تنهایی و غم؟چیست؟بگو

راز این گریه در آغوش عدم چیست؟بگو

خنده،پنهان شدن گریه در اعماق دل است

خنده،شکل دگر گریه در آفاق دل است

وقت،یک لحظه و جان بر لبه تیغ، دوان

جاده،پر وحشت و از هر طرفی، مرگ روان

زخم می گوید از این راه،چسان باید رفت

زیر شمشیر غمش،رقص کنان باید رفت

رقص بسمل، چه غم افزاست، چه بيرحمانه ست

مثل پرپر زدن و سوختن پروانه ست

رقص بسمل، همه داغ است و دریغ است وغم است

رقص بسمل،هوس زاده شدن در عدم است 

گریه کن، گریه که خندیدن گل، غمناک است

گریه کن گریه جای من و تو در خاک است 

(دوباره از خاک)ص83

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...