رفتن به مطلب

رویا...


حسین138

ارسال های توصیه شده

در شب سردی که دریا راهی مرداب بود 

و نگاه ساکت مرداب هم بی تاب بود

قلب ساحل،در طنین گام هایت می تپید

دست های بی نصیبش، بی قرار آب بود

دیدم از آن سوی فردا،از خدا می آمدی 

در نگاهت،  شعله ای عریان تر از مهتاب بود

کوه یخ را هرم جادوی تو وقتی آب کرد

در سقوط چشم های،  وحشت سرداب بود

پشت سر، دریا از شب،روبه رو،توفان قطب

در نگاهت گردباد و در دلت گرداب بود

چشم هایت محو شد،چیزی تو را در خود کشید

آه!رویا بود، رویایی شبیه خواب بود

دوباره از خاک (سعید یوسفی نیا)

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...