نیلوفرآبی ارسال شده در 6 تیر، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 تیر، 2023 از میان یادداشتهای روزانه ✍ وحید روشن آن روزِ تابستانِ دور، آرام و آهسته به اتاق دایی خزیدم و واکمن را در جیب اُوِرکتِ امریکاییاش جُستم. زیر لباسم پنهانش کردم و پاورچین، گوشهٔ امنی در حیاط یافتم. «داریوش جدید» هیچ از آهنگش خوشم نیامد، اما واکمن را دوست داشتم. در آن سالهای دههٔ شصت در روستای کوچک ما، چیز فوقالعاده لوکسی بود. یادم هست که رفقای دایی، واکمن را با کلی عجزوالتماس قرض میکردند و حالا که مجالی برایم فراهم بود، نمیخواستم فرصتِ استفاده از آن را مفت از دست بدهم. پس باز هم داریوش گوش دادم. بعدها که بزرگتر شدم، گاهی که صحبت خوانندهها میشد و از من میپرسیدند و من میگفتم «سندی» را دوست دارم و شلیکِ خنده بود که به هوا میرفت را هم به خاطر دارم. بعضیها حتی اسمش را هم نشنیده بودند. میپرسیدند: «اندی؟» میگفتم نه، «سندی!» اما همان موقع هم میدیدم که جوانهای محل، آنها که لابد دل در گروی عشقی داشتند، غرق در رؤیا و آرزو، داریوش گوش میدادند و گیریم که در خیال خود شعرهایش را برای دخترکی زمزمه میکردند و از بیوفاییهای چرخِ گردون و دنیایِ دون و دوستانِ نامرافق و بختِ نامراد و سینهٔ شرحهشرحه از فِراقِ یار و روزگارِ غَدّار و عطش دیدار و جفای روزگار شکوه سر میدادند. اصلاً آن زمان رسم بود که بپرسند: «چی گوش میدی؟» و من بارها لبخندِ رضایتی را دیده بودم که از پسِ «داریوش گوش میدم» بر لب آمده بود. یک جور تفاهمِ نانوشته و ناطلبیده بین جوانان محل بود. داریوش آن نقطهٔ مشترکی بود که همه به آهنگهایش گوش سپرده بودند و لحظهای، طپش قلبی، خاطرهای، عشقی، سیگار و تریاقی از او و ترانههایش به یادگار داشتند و دستنوشتههایی پیشپاافتاده و ناشیانه به تقلید از اشعارش برای هوسی، عشقی، دخترکی دستنیافتنی، در گوشهٔ کاغذی نوشته بودند. 2 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .