حسین138 ارسال شده در 30 خرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 30 خرداد مرا دیشب درون روشنی بود که از پروین اشکم دامنی بود غرور و آرزوی و دل شکستند نمی دانی چه بشکن بشکنی بود دلم بیرون شد از این دوزخستان که عمری در هوای گلشنی بود به روی دیده دل می نهادم اگر زان یوسفم پیراهنی بود چنان از دوستان خون در دلم شد که رفت از خاطرم هر دشمنی بود مرا بیم خزان دادی، خوشم باد که من اردیبهشم، بهمنی بود مزن بر تار بیش از این چنگ که هر لحنی بر آمد، شیونی بود تاک تشنه ص74 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .