نیلوفرآبی ارسال شده در 28 خرداد، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 خرداد، 2023 پاداش خودکفایی به پسرم قولِ قرص و محکم دادهام که اگر ده بار خودش را تو دستشویی بعد از کار بزرگ بشوید، آن رُبات کنترلی پشت ویترینِ مغازههه را براش بخرم. دیشب از تو دستشویی با صدای بلند گفت: 《بابا! این پیپی چندمه؟》 پسرم چون هنوز حافظهی ترتیبیاش در اینجور مواردِ بودار قوام پیدا نکرده، لاجرم بهم اعتماد کرده و حسابِ کارکردِ پیپیهاش را سپرده دست من، و حتم دارد که من امینِ آمار هستم و دسترنجش را بالا نمیکشم. عین اینها که هرچه کار میکنند، میگذارند پیش صاحبکار به امانت بماند، تا وقتی مبلغ دندانگیری شد بگیرند و به یک زخمی بزنند. پسرم از همین حالا دارد پسانداز کردن را تمرین میکند. دیدم انصافا جنس و حجم ناچیزِ کار با میزان بالای پاداش همخوانی ندارد، اما حرف زده بودیم و جای زیر و رو کشی نبود. ربات کنترلی در ازای خودکفایی در شستنِ پیپی. با خودم فکر کردم که هشت روز تا سرِ برج مانده. پسرم تا هفتمین شماره از قرارداد ده مرحلهای را اجابت کرده بود و سه شماره بیشتر تا ادای وعده فرصت نداشتم. این شد که پنج شماره از هفتتا را بابت ضمانتِ حُسن انجام کار گرو گرفتم و جواب دادم: 《این تازه دوّمیه بابا! دوّمی... هشت تا دیگه مونده.》 . یک همسایهی پایینی هم داریم که هر روز دم غروب که غصهاش میگیرد، میرود توی توالتشان، هواکش را روشن میکند و مینشیند به سیگار کشیدن. بعد، هواکش غصههای دودآلودش را از توی داکت، بین توالتهای طبقات بالا تخس میکند. از قضا هربار غصه دود کردنِ همسایهی پایینی هم مصادف میشود با قضای حاجت پسرم. یکبار که مرد رهگذری سیگار بهدست توی پارک از کنار نیمکتِ ما میگذشت، پسرم جادرجا رو به من کرد و گفت: 《بابا! این آقاهه بوی دستشویی میداد!》 مردِ بینوا شنید و پا کُند کرد، نگاهی به پشت سرش انداخت و با تردید ایستاد و به فکر فرو رفت. من و پسرم آرام بلند شدیم، دست هم را گرفتیم و دور شدیم. رفتیم ببینیم ربات کنترلی همچنان پشت ویترین هست یا نه. دیدیم همچنان هست. 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .