رفتن به مطلب

تـحـت تـعقـیـب•••🖍📘


ارسال های توصیه شده

تحت تعقیب

از روزی که برای کشتنِ او جایزه تعیین کردند، تمام تابلوهای اعلانات و دیوارهای شهر پر از آگهی شده بود. خبرنامه‌ی محلی عکس او را هر روز کنار تیتر اول چاپ می‌کرد. دور تا دورِ شهر قُرُق شده بود. گماشته‌ها همه‌جا را به دنبال ردی از او وارسی می‌کردند. جماعتی از اهالی مسلح، سوراخ به سوراخ شهر را به طمع کشتن او و تصاحب جایزه زیر پا گذاشتند.
یک هفته بعد از اعلان، جنازه‌ی کبود و بو گرفته‌ی او را غرق در خونِ ماسیده با جمجمه‌ی سوراخ، در مخروبه‌ای بیرون شهر پیدا کردند؛ تپانچه‌ای میان دستش بود و کاغذی کنار جنازه:
《خودم زحمت‌تان را کم کردم. آن جایزه را به یک خیریه بدهید.》 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...