رفتن به مطلب

خاطرات خنده دار


kambiz_landar

ارسال های توصیه شده

آغا من یه دوست قدیمی داشتم چند وقتی بود ازش بی خبر بودم...
تا اینکه تو دفترچه قدیمیم شمارشو پیدا کردم...
منم که با معرفت....گفتم یه زنگی بهش بزنم....
یه آقایی برداشت گفتم حتما باید باباش باشه...
من:سلام ببخشید میتونم با محیا صحبت کنم؟؟؟
باباش:شما؟؟؟؟
من:از دوستشم.....
دیدم باباش یهو صداش رفت بالا...نمیشناسمتون...
من:از دوستای قدیمیشم...
باباش:چند لحظه گوشی...
یهو دیدم صدای یه پسره از پشت گوشی میاد...بله؟؟؟
من:ببخشید با محیا کار داشتم...
پسره:بفرمایید خودمم
من دیگه الفرار...بعد فهمیدم پسره اسمش مهیار نه محیا....
بیچاره دلم براش میسوزه حالا باید بره جواب باباشو بده...
خب تقصیر منه؟؟این شانس من دارم؟؟؟
تفصیر محیاس که خونشونو به یه مهیار فروختن



168
در آرایشگاه :
+ خب آقا مجتبی چقدر تقدیم کنم
- قابل نداره ، همون ده تومن .
( یک ماه بعد )
+ خب آقا مجتبی چقدر تقدیم کنم
- قابل نداره ، همون دوازده تومن .
( یک ماه بعد )
+ خب آقا مجتبی چقدر تقدیم کنم
- قابل نداره ، همون پونزده تومن .
و همچنان این داستان ادامه دارد !!



16
عاغا من یه رفیق دارم اسکل که خوبه دیونس!دیشب میگف:
از سه شنبه دوهفته قبل فهمیده زن همسایه تو بالکن خونه میخوابه عاغا اینم کرم درونم شرو به حرکت کرد!
میگف جمه بودو خیابونم شلوغ (اخه خونشون کنار خیابون اصلیه و تا ساعت 1,2 شب ماشین میاد میره )
یه کپسول که ا 4شتبه سوری پارسال براش مونده بودو میگیره و اتیشش میزنه میندازه کنار بالکن و خدشو میزنه
به خواب اغا میگف یک صدایی اومد عجیب!
بعدش میگف زنه از ترس اینه نکنه دزد مزد چیزی باشه و اینا زیر پتو قایم شده بود که شوهره و پسرش اومدن
دیدن بلهه مادره از ترس...حالا میگف تا یه ساعت براش اب قن میاوردن^.^
این اعا رفیق ماهم برا خالی نبودن عریضه کله رو انداخ بیرونو شرو به فحش دادن کرده به اونی که کپسولو
انداخته جالبش اینجاس که همشم به خودش فحش میداده!
نه عاخه من از شما میپرسم رفیقه من دارم عایا؟؟
ایا این از نشانه های سادیس حاد و خود درگیری مزمن نی عایا؟؟
زنه(
رفیفم^.^
من)))))
والا بااین نوناشون!




وقتی شیش سالم بود شب ی فیلم نشون داد دوتا پیرمرد داشتن حرف میزدن
رفتم تو حیاط نشستم گریه کردم مامانم اومد پرسید چرا گریه میکنی؟
گفتم اگه ی روز تو بابا پیر شین من چیکار کنم ؟
اما حالا چی...




سلام
دیروز داشتم ازجلوی ی نمایشگاه ماشین رد میشدم ی sunata بدجور توجه مو به خودش جلب کرد منم که عشق ماشین لوکس گفتم ی قیمتی کنیم ببینیم چنده
-آغا ببخشید sunata چن؟
-120 تومن
منم اینو شنیدم خرکیف شدم دستمو انداختم تو جیبم ی هزاری درآوردم گفتم بقیشم شیرنیت!! اونم پول وداد بخودم گف برو بچه جون این ماشینا به تیپت نمیخوره!
شما بگین ریاضی من مشکل داره یا آغای فروشنده اعصاب معصاب نداش؟؟؟




*********aba*****
یـه ﺷـﺐ تـو ﺗـﺎﺭﯾـﮑـﯽ قـلـیـون ﻣـﯿـﮑـﺸـﯿـﺪﻡ ﯾـﻪ جـن دیـدم
ﺑـﺴـﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﮔﻔـﺘـﻢ . . .
ﺩﯾــﺪﻡ ﻧـﮕـﺎﻩ ﻣـﯿـﮑـﻨـﻪ ﻭ ﻧـﺮفـﺖ
ﺑـﻠـﻨـﺪ ﺗـﺮ گـﻔـﺘﻢ بـﺴــــم ﺍﻟﻠﻪ ، ﺑﺎﺯﻡ ﻧـﺮﻓـﺖ
یـهـو ﮔـﻔـﺖ : بـبـیـن ﺍﮔـﻪ ﮐـﻞ ﻗـﺮﺁﻧـﻢ ﺑـﺨـﻮﻧﯽ ﻓـﺎیـﺪﻩ ﻧــﺪﺍﺭﻩ ، ﻣـﻦ ﺟـﻦ ﻧـﯿـﺴـﺘـﻢ
ﺑـﺎﺑـﺎﺗـﻢ تـﻮﻟـﻪ سـگ !!! :v



16
دیروز تو خونه حرف سر عکس گرفتن بود از اونورم داشتم با دوستم اس میدادیم و حرف سر بی شوهری بود، اومدم یه چشمه شوخی کنم یهو قاط زدم به دوستم اس دادم ما اگه بتونیم عکس بگیریم بایدسجده ی شکر بجا بیاریم
دوستم: چی؟؟؟؟؟؟ 0_0
من: هیچی ^_^
مدیونید فکر کنید منظورم از عکس گرفتن شوهر کردن بوده


////

دیشب اب دماغم راه افتاده بود خیلیم خوابم میومد
ابجیم کنار جعبه دستمال کاغذی نشسته بود سریع رفتم سمتش جای اینکه دستمال و از تو جعبه بکشم موهای این بدبختو کشیدم خوب شد جیغ زد هوشیار شدم وگرنه دماغمو با موهاش پاک میکردم!!



16
"بخدا من مسافرکش نیستم "
من با دوستم داشتیم تو جاده میرفتیم..
ی آقایی با خانومش کنار راه بودن سوارشون کردم
سکوت فضای ماشین رو گرفته بود
داشتم پیش خودم فکر میکردم ک باید از یارو چند کرایه بگیرم (خوشحالم بودما)
چند کیلومتر ک رفتیم یدفه ی صدا شنیدم
یارو: بفرمایید آقا..........
من:بدون اینکه ب عقب نگاه کنم گفتم: قابل نداره آقا، بخدا قابل نداره....
دیدم دوستم ترکید...
برگشتم عقب دیدم یارو داره شکلات تعارف میکنه...
"شانس آوردم چپ نکردیم"




عاغا تو دوران راهنمایی یه روز زنگ ورزش معلممون نیومده بود .
اومدن سر کلاس بهمون گفتن اجازه میدیم برین تو حیاط ولی 

شیطونی نکنید .
ماهم رفتیم تو حیاط ...
منم که استاد دراوردن صدای گوسفند....اصن تو مدرسه همه منو از صدای گوسفند میشناختن...
یهو تو حیاط از ته دلم گفتم بععععععععععععععععع بععععععععععععععععععععع
که یهو دیدم دست یکی رو شونمه...برگشتم نگاش کردم
یا خدا دیدم ناظممونه با لبخند وایساده داره منو نگاه میکنه...(به حق چیزای ندیده)
منم که دس پاچه یهو ناظممون گفت : خوشم میاد هنوز زبون مادریتو فراموش نکردی...
ناظممون )))))))))
من (((((((
زبان مادریم
بچه هایی کلاسمون
و ااااااااااااااافق....



16
(این خاطره رو بابام تعریف میکرد)

بابام میگفت قبلنا یکی از دوستاش موتور داشته نشسته بوده رو صندلی کناره خیابون موتورشم اونجا پارک کرده بوده که سوییچم روش بوده حالا یه نفر داشته از اونجا رد میشده که مکالمه شون:
یارو: اقا موتورتو میدزدنا
دوست بابام: نه بابا چجوری میخان بدزدن خودم اینجا نشستم مواضبم
یارو: ببین اقا اول میان اینجوری میشینن رو موتور (نشسته رو موتور) بعد سوییچو میچرخونن (سوییچو چرخونده) بعد میذزدنش (دزدیدتش) !!
خیلیم شیک و مجلسی ^_^



1
واسه يكي ازمسابقه هاي پيامكيoff فرستادم كه قطع شه واسم پيام فرستاده:دوست عزيزم ازاينكه ازمسابقه ي بوووووووووووق خارج ميشوي برات متاسفم!!!!!!...........
من0-o
عمه هاشون((((((((((((((((((((((((((((
الان ميخوام ازشون عذرخواهي كنم،كسي آدرسي تلفني چيزي ازشون نداره؟؟؟؟؟؟


16
تو سالن دانشگاه نشستم بچه ها دارن انتخاب واحد می کنن(بله دانشگاه وای فای داره مشکلی هست؟!)
دانشجو۱ به دوستاش:کسی این استاد جدیده که امده رو میشناسه (فامیلی من گفت)
دانشجو۲:اینم لابد یه خر عقده ای مثل اونای دیگه!!!!!
دانشجو۳:خرم نباشه خرش می کنیم
من:من فکر کنم بشناسمش( پلید هم خودتونید به روح هم اعتقاد ندارم)
اونا همه باهام:واقعااااا؟!!
من:اره استاد استاده فرق نداره که بخونی نمره میده نخونی نمیده
دانشجو۳:نه بابا همه یه مشت بی سوادن آمار این از دوستام تو دانشگاه قبلی گرفتم میگن دختر ترشیده است(۲۵سالمه هنوز به خدا!!!)از اون نامردهای گیرم هست
من:لابد حق با شماست 😉 😉
فقط منتظرم ترم شروع بشه برم سرکلاس قیافه هاشون ببینم
فقط خدا سر کافر نیاره نامردها من که حضور غیاب هم ندارم



1
آقا چند وقت پیش ما یه همکار خانم مجرد طرحی داشتیم.(طرح که دوستان میدونند چیه.یه دوره ای هست که رشته های پیراپزشکی بعد از تمام شدن درسشون باید بگذرونند.)قبل از اینکه طرحش تموم بشه همش می گفت یه کاری کنید من اینجا بمونم یا استخدام بشم.خلاصه یه بار زنگ زده بود به کارگزینی (مسئول کارگزینی هم یه پسر مجرد کمرو و خجالتیه) و با عصبانیت گفته آقای رضایی شما چرا من رو نمیگیرید؟بدبخت آقای رضایی کلی رنگ وارنگ شده بود و میز و تلفن گاز زده بود بعدا فهمید منظورش این بوده که چرا استخدامش نمیکنند.
فرستنده : پاتریک



دبیرستان که بودم بخاری نفتی کلاسمون نشتی پیدا کرده بود اون روزام یه نفر از کلاس مسولیت بخاری رو داشت اقا مدیرمون خیلی عصبی بود و تند حرف میزد اومد تو کلاس گفت مسول بخاری طرف بلند شد همین که بلند شد همچنان گرفتش زیر لگد و مشت که بیچاره دیگه نفسش بند اومده بود هر چی میگفت چرا میزنی میگفت بی شعور تو مگه مسول بخاری نیستی داد میزد میگفت ن بخدا من مسعود مختاریم تو تند گفتی من نفهمیدم.
مسعود مختاری=مسول بخاری
فکر کنم طرف رفت اسمشو عوض کرد بعد اون جریان )))



 
 
خدامراببخش
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...