kambiz_landar ارسال شده در 24 اردیبهشت، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 اردیبهشت، 2023 تو ميداني از مرگ نمي ترسم فقط حيف است هزار سال بخوابم و خواب تو را نبينم... اومدی شبيه بارون دله من خسته خاكه واسه اون نم نمه چشمات ، نميدوني چه هلاكه نمي دوني ، نميدوني واسه من چقدر عزيزي شايدم مي دوني اما منو باز به هم ميريزي نمي دونم چي رازيه كه تو چشمات خونه كرده هر چي هست اونقدر قشنگه كه منو ديوونه كرده قطار مي رود....تو مي روي..... تمام ايستگاه مي رود............ و من چقدر ساده ام كه سالهاي سال ،در انتظار تو كنار اين قطار رفته ايستاده ام و همچنان به نرده هاي ايستگاه رفته تكيه داده ام!! مثل كشيدن كبريت در باد ديدنت دشوار است من كه به معجزه ي عشق ايمان دارم مي كشم آخرين دانه ي كبريتم را در باد هر چه بــــــادا بــــــــــاد! خواستن ،هميشه توانستن نيست گاهي فقط، داغ بزرگي است كه تا ابد بر دلت مي ماند يادته زير گنبد كبود تو بودي و كلي آدماي حسود؟ تقصير همون حسوداست كه حالا هستي ما شده يكي بود يكي نبود... كاش هميشه در كودكي مي مانديم تا به جاي دلهايمان سر زانوهايمان زخمي ميشد!... چه تقدير بديست ! من اينجا بي تو مي سازم و تو، آنجا با او مي سازي...!!! مرا به ذهنت نه! به دلت بسپار من ازگم شدن درجاهاي شلوغ ...ميترسم ... برگـَـــرد.. یادت راجاگذاشتی ... نمي خواهم عُــمري به اين اميد باشم كه براي بُردنَش بر مي گردي .. 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .