Mehrdad_winch ارسال شده در 16 مهر، 2022 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، 2022 دوش بی روی تو آتش به سرم بر میشد و آبی از دیده میآمد که زمین تر میشد تا به افسوس به پایان نرود عمر عزیز همه شب ذکر تو میرفت و مکرر میشد چون شب آمد همه را دیده بیارامد و من گفتی اندر بن مویم سر نشتر میشد آن نه می بود که دور از نظرت میخوردم خون دل بود که از دیده به ساغر میشد از خیال تو به هر سو که نظر میکردم پیش چشمم در و دیوار مصور میشد چشم مجنون چو بخفتی همه لیلی دیدی مدعی بود اگرش خواب میسر میشد هوش میآمد و میرفت و نه دیدار تو را میبدیدم نه خیالم ز برابر میشد گاه چون عود بر آتش دل تنگم میسوخت گاه چون مجمرهام دود به سر بر میشد گویی آن صبح کجا رفت که شبهای دگر نفسی میزد و آفاق منور میشد سعدیا عقد ثریا مگر امشب بگسیخت ور نه هر شب به گریبان افق بر می 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .