رفتن به مطلب

کاش میشد برگردیم عقب...⌛️


Takdokhtar

ارسال های توصیه شده

دقیقا همان‌جا که مامان نشسته‌بود برنج پاک می‌کرد و ما داشتیم

لای رختخواب‌ها پشتک وارو می‌زدیم. همان‌جا

که سرمان را پایین می‌انداختیم و با یک پیاله

⑅ میرفتیم خانه‌ی همسایه تخم مرغ قرضی 🐓

میگرفتیم همان‌جا که توی راه رسیدن به مدرسه

مسابقه می‌گذاشتیم که هرکس زودتر رسید بُرده

و می‌دویدیم و آخرش هم زمین می‌خوردیم و تا

خودِ مدرسه گریه می‌کردیم. همان‌جا که دیر

می‌رسیدیم کلاس، در را باز می‌کردیم و همه در

⑅ سکوتی وهم‌انگیز، نگاهمان می‌کردند، انگشت

اشاره‌مان را می‌گرفتیم بالا، می‌رفتیم مینشستیم

سرجامان که آقا اجازه؛ ساعتمان خراب شده‌بود

خواب ماندیم.همان‌جا که ما سرکلاس بودیم و

بچه‌هایی که ورزش داشتند و بیرون بودند 🤸‍♀

خوشبخت‌ترین انسان‌های روی زمین بودند و

شایسته‌ی غبطه خوردن و حسد ورزیدن.همان‌

جا که برف می‌بارید و تعطیل می‌شدیم و با

⑅ بچه‌های محله می‌رفتیم روی برف‌ها سر ❄️

میخوردیم و آدم‌برفی می‌ساختیم. همان‌جا که

آخر سال، دفتر خاطرات برای هم پر می‌کردیم

که گل سرخ و سفید و ارغوانی، فراموشم نکن

تا می‌توانی.همان‌جا که نه توقعمان زیاد بود و

نه زیاد از ما توقع داشتند، مدرسه‌ای می‌رفتیم

و شیطنتی می‌کردیم و هرچه که بود، حالمان

⑅ خوب بود.همان‌جا که داغ بودیم و نمیفهمیدیم

💜✨ نرگس صرافیان طوفان

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در ۱۴۰۱/۱۰/۸ در 19:08، Takdokhtar گفته است:

دقیقا همان‌جا که مامان نشسته‌بود برنج پاک می‌کرد و ما داشتیم

لای رختخواب‌ها پشتک وارو می‌زدیم. همان‌جا

که سرمان را پایین می‌انداختیم و با یک پیاله

⑅ میرفتیم خانه‌ی همسایه تخم مرغ قرضی 🐓

میگرفتیم همان‌جا که توی راه رسیدن به مدرسه

مسابقه می‌گذاشتیم که هرکس زودتر رسید بُرده

و می‌دویدیم و آخرش هم زمین می‌خوردیم و تا

خودِ مدرسه گریه می‌کردیم. همان‌جا که دیر

می‌رسیدیم کلاس، در را باز می‌کردیم و همه در

⑅ سکوتی وهم‌انگیز، نگاهمان می‌کردند، انگشت

اشاره‌مان را می‌گرفتیم بالا، می‌رفتیم مینشستیم

سرجامان که آقا اجازه؛ ساعتمان خراب شده‌بود

خواب ماندیم.همان‌جا که ما سرکلاس بودیم و

بچه‌هایی که ورزش داشتند و بیرون بودند 🤸‍♀

خوشبخت‌ترین انسان‌های روی زمین بودند و

شایسته‌ی غبطه خوردن و حسد ورزیدن.همان‌

جا که برف می‌بارید و تعطیل می‌شدیم و با

⑅ بچه‌های محله می‌رفتیم روی برف‌ها سر ❄️

میخوردیم و آدم‌برفی می‌ساختیم. همان‌جا که

آخر سال، دفتر خاطرات برای هم پر می‌کردیم

که گل سرخ و سفید و ارغوانی، فراموشم نکن

تا می‌توانی.همان‌جا که نه توقعمان زیاد بود و

نه زیاد از ما توقع داشتند، مدرسه‌ای می‌رفتیم

و شیطنتی می‌کردیم و هرچه که بود، حالمان

⑅ خوب بود.همان‌جا که داغ بودیم و نمیفهمیدیم

💜✨ نرگس صرافیان طوفان

زیبا و دلنشین 👍 👌 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...