رفتن به مطلب

حکایت کور و دامپزشک


ارسال های توصیه شده



حکایت کور و دامپزشک !

مردکی از درد چشمانش رنج می برد.
پس نزد دامپزشک رفت تا چشمان او را مداوا کند.
دامپزشک از آنچه که در چشم خَرها می ریخت در چشم او ریخت و مردک بیچاره کور شد.
مردک شکایت نزد قاضی برد و گفت: این دامپزشک مرا خر فرض کرد و داروی خرها را در چشم من فرو ریخت و کور شدم...
قاضی گفت:  دامپزشک هیچ گناهی ندارد، اگر تو خر نبودی با حضور پزشکان حاذق پیش دامپزشک نمیرفتی...

آری دوستان ...
کار را باید به کاردان سپرد
و هر کسی شایسته مشورت و نظرخواهی نیست
...!

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...