Amin1720 ارسال شده در 14 اسفند، 2022 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، 2022 مثنوی چرا رفتی از سیمین بهبهانی چرا رفتی، چرا؟ من بی قرارم بیا با هم شبی آنجا سرآریم به سر، سودای آغوش تو دارم دمار از جان دوری ها برآریم نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست؟ خیالت گرچه عمری یار من بود ندیدی جانم از غم ناشکیباست؟ امیدت گرچه در پندار من بود نه هنگام گل و فصل بهارست؟ بیا امشب شرابی دیگرم ده نه عاشق در بهاران بی قرارست؟ ز مینای حقیقت ساغرم ده نگفتم با لبان بسته ی خویش دل دیوانه را دیوانه تر کن به تو راز درون خسته ی خویش؟ مرا از هر دو عالم بی خبر کن خروش از چشم من نشنید گوشت؟ بیا! دنیا دو روزی بیشتر نیست نیاورد از خروشم در خروشت؟ پی ِ فرداش فردای دگر نیست اگر جانت ز جانم آگهی داشت بیا… اما نه، خوبان خود پرستند چرا بی تابیم را سهل انگاشت؟ به بندِ مهر، کمتر پای بستند کنار خانه ی ما کوهسارست اگر یک دم شرابی می چشانند ز دیدار رقیبان برکنارست خمارآلوده عمری می نشانند چو شمع مهر خاموشی گزیند درین شهر آزمودم من بسی را شب اندر وی به آرامی نشیند ندیدم باوفا زآنان کسی را ز ماه و پرتو سیمینه ی او تو هم هر چند مهر بی غروبی حریری اوفتد بر سینه ی او به بی مهری گواهت این که خوبی نسیمش مستی انگیزست و خوشبوست گذشتم من ز سودای وصالت پر از عطر شقایق های خودروست مرا تنها رها کن با خیالت 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Elnaz ارسال شده در 14 اسفند، 2022 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، 2022 10 دقیقه قبل، Amin1720 گفته است: مثنوی چرا رفتی از سیمین بهبهانی چرا رفتی، چرا؟ من بی قرارم بیا با هم شبی آنجا سرآریم به سر، سودای آغوش تو دارم دمار از جان دوری ها برآریم نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست؟ خیالت گرچه عمری یار من بود ندیدی جانم از غم ناشکیباست؟ امیدت گرچه در پندار من بود نه هنگام گل و فصل بهارست؟ بیا امشب شرابی دیگرم ده نه عاشق در بهاران بی قرارست؟ ز مینای حقیقت ساغرم ده نگفتم با لبان بسته ی خویش دل دیوانه را دیوانه تر کن به تو راز درون خسته ی خویش؟ مرا از هر دو عالم بی خبر کن خروش از چشم من نشنید گوشت؟ بیا! دنیا دو روزی بیشتر نیست نیاورد از خروشم در خروشت؟ پی ِ فرداش فردای دگر نیست اگر جانت ز جانم آگهی داشت بیا… اما نه، خوبان خود پرستند چرا بی تابیم را سهل انگاشت؟ به بندِ مهر، کمتر پای بستند کنار خانه ی ما کوهسارست اگر یک دم شرابی می چشانند ز دیدار رقیبان برکنارست خمارآلوده عمری می نشانند چو شمع مهر خاموشی گزیند درین شهر آزمودم من بسی را شب اندر وی به آرامی نشیند ندیدم باوفا زآنان کسی را ز ماه و پرتو سیمینه ی او تو هم هر چند مهر بی غروبی حریری اوفتد بر سینه ی او به بی مهری گواهت این که خوبی نسیمش مستی انگیزست و خوشبوست گذشتم من ز سودای وصالت پر از عطر شقایق های خودروست مرا تنها رها کن با خیالت زیبا بود.. نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Amin1720 ارسال شده در 14 اسفند، 2022 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، 2022 11 دقیقه قبل، الناز۳۳ گفته است: زیبا بود.. بله ایشون تمام سروده هاشون زیباست و همچنین مرسی از وقتی که گذاشتین 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .