رفتن به مطلب

به وقت خنده....


Amiti18

ارسال های توصیه شده

خداوند موجودی قوی خلق کرد و نام او را مرد گذاشت …….
او پرسید آیا راضی هستی ؟؟؟!!
مرد گفت : نه ……..
خداوندپرسید چه میخواهی ؟
مرد گفت : آینه ای میخواهم که بزرگی خود را در آن ببینم

و اینجا بود که خداوند گفت این خیلی پررو شده یه موجودی بسازم دهنشو سرو*یس کنه
و اینگونه شدکه خداوند زن را آفرید

---------------------------------------------------------------------------

ساعت 3 نصف شب اومدم بالا در یخچالو باز کردم دنبال چیزی میگشتم

بابام سرشو از زیر پتو درآوورد گفت:یه لیوان شیر هم بخور

من که به کل تعجب کرده بودم که چطوره که به فکر منه

پرسیدم چرا؟؟؟

.

.

.

.

.

.

گفت:تاریخش تا امشبه

------------------------------------------------------

اومدم آرزو کنم 

خدا گفت تو یکی خفه شو

تو خودت آرزوی خیلیایی😁😅

-------------------------------------------------------

دربه دختر:پاشو دخترم یه لیوان آب واسه بابا بیار

دختر:ول کن بابا دارم تلویزیون میبینم. حال ندارم

دختر کوچیکتر:بابا ولش کن این خیلی بی تربیته پاشو برو خودت بخور

برای منم بیار

--------------------------------------------------

مرد در حال جان دادن بود که به همسرش گفت:باید چیزی را به تو بگویم

زن:لازم نیست

مرد:اما اگر نگویم نمیتوانم آسوده بمیرم و عذاب وجدان رهایم نخواهد کرد

زن:باشه بگو

مرد:من زن دوم دارم

زن با خونسردی گفت :

میدونم همین امروز فهمیدم …

حالا آروم باش تا مرگ موش کارشو بکنه…

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

35 دقیقه قبل، Amiti18 گفته است:

خداوند موجودی قوی خلق کرد و نام او را مرد گذاشت …….
او پرسید آیا راضی هستی ؟؟؟!!
مرد گفت : نه ……..
خداوندپرسید چه میخواهی ؟
مرد گفت : آینه ای میخواهم که بزرگی خود را در آن ببینم

و اینجا بود که خداوند گفت این خیلی پررو شده یه موجودی بسازم دهنشو سرو*یس کنه
و اینگونه شدکه خداوند زن را آفرید

---------------------------------------------------------------------------

ساعت 3 نصف شب اومدم بالا در یخچالو باز کردم دنبال چیزی میگشتم

بابام سرشو از زیر پتو درآوورد گفت:یه لیوان شیر هم بخور

من که به کل تعجب کرده بودم که چطوره که به فکر منه

پرسیدم چرا؟؟؟

.

.

.

.

.

.

گفت:تاریخش تا امشبه

------------------------------------------------------

اومدم آرزو کنم 

خدا گفت تو یکی خفه شو

تو خودت آرزوی خیلیایی😁😅

-------------------------------------------------------

دربه دختر:پاشو دخترم یه لیوان آب واسه بابا بیار

دختر:ول کن بابا دارم تلویزیون میبینم. حال ندارم

دختر کوچیکتر:بابا ولش کن این خیلی بی تربیته پاشو برو خودت بخور

برای منم بیار

--------------------------------------------------

مرد در حال جان دادن بود که به همسرش گفت:باید چیزی را به تو بگویم

زن:لازم نیست

مرد:اما اگر نگویم نمیتوانم آسوده بمیرم و عذاب وجدان رهایم نخواهد کرد

زن:باشه بگو

مرد:من زن دوم دارم

زن با خونسردی گفت :

میدونم همین امروز فهمیدم …

حالا آروم باش تا مرگ موش کارشو بکنه…

عالی🌹

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...