Amiti18 ارسال شده در 17 بهمن، 2022 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 بهمن، 2022 خداوند موجودی قوی خلق کرد و نام او را مرد گذاشت ……. او پرسید آیا راضی هستی ؟؟؟!! مرد گفت : نه …….. خداوندپرسید چه میخواهی ؟ مرد گفت : آینه ای میخواهم که بزرگی خود را در آن ببینم و اینجا بود که خداوند گفت این خیلی پررو شده یه موجودی بسازم دهنشو سرو*یس کنه و اینگونه شدکه خداوند زن را آفرید --------------------------------------------------------------------------- ساعت 3 نصف شب اومدم بالا در یخچالو باز کردم دنبال چیزی میگشتم بابام سرشو از زیر پتو درآوورد گفت:یه لیوان شیر هم بخور من که به کل تعجب کرده بودم که چطوره که به فکر منه پرسیدم چرا؟؟؟ . . . . . . گفت:تاریخش تا امشبه ------------------------------------------------------ اومدم آرزو کنم خدا گفت تو یکی خفه شو تو خودت آرزوی خیلیایی ------------------------------------------------------- دربه دختر:پاشو دخترم یه لیوان آب واسه بابا بیار دختر:ول کن بابا دارم تلویزیون میبینم. حال ندارم دختر کوچیکتر:بابا ولش کن این خیلی بی تربیته پاشو برو خودت بخور برای منم بیار -------------------------------------------------- مرد در حال جان دادن بود که به همسرش گفت:باید چیزی را به تو بگویم زن:لازم نیست مرد:اما اگر نگویم نمیتوانم آسوده بمیرم و عذاب وجدان رهایم نخواهد کرد زن:باشه بگو مرد:من زن دوم دارم زن با خونسردی گفت : میدونم همین امروز فهمیدم … حالا آروم باش تا مرگ موش کارشو بکنه… 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
نیلوفرآبی ارسال شده در 17 بهمن، 2022 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 بهمن، 2022 35 دقیقه قبل، Amiti18 گفته است: خداوند موجودی قوی خلق کرد و نام او را مرد گذاشت ……. او پرسید آیا راضی هستی ؟؟؟!! مرد گفت : نه …….. خداوندپرسید چه میخواهی ؟ مرد گفت : آینه ای میخواهم که بزرگی خود را در آن ببینم و اینجا بود که خداوند گفت این خیلی پررو شده یه موجودی بسازم دهنشو سرو*یس کنه و اینگونه شدکه خداوند زن را آفرید --------------------------------------------------------------------------- ساعت 3 نصف شب اومدم بالا در یخچالو باز کردم دنبال چیزی میگشتم بابام سرشو از زیر پتو درآوورد گفت:یه لیوان شیر هم بخور من که به کل تعجب کرده بودم که چطوره که به فکر منه پرسیدم چرا؟؟؟ . . . . . . گفت:تاریخش تا امشبه ------------------------------------------------------ اومدم آرزو کنم خدا گفت تو یکی خفه شو تو خودت آرزوی خیلیایی ------------------------------------------------------- دربه دختر:پاشو دخترم یه لیوان آب واسه بابا بیار دختر:ول کن بابا دارم تلویزیون میبینم. حال ندارم دختر کوچیکتر:بابا ولش کن این خیلی بی تربیته پاشو برو خودت بخور برای منم بیار -------------------------------------------------- مرد در حال جان دادن بود که به همسرش گفت:باید چیزی را به تو بگویم زن:لازم نیست مرد:اما اگر نگویم نمیتوانم آسوده بمیرم و عذاب وجدان رهایم نخواهد کرد زن:باشه بگو مرد:من زن دوم دارم زن با خونسردی گفت : میدونم همین امروز فهمیدم … حالا آروم باش تا مرگ موش کارشو بکنه… عالی نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Amiti18 ارسال شده در 17 بهمن، 2022 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 بهمن، 2022 ۱ ساعت قبل، نیلوفرآبی گفته است: عالی قربان شما 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .