رفتن به مطلب

MINA

کاربر عضو
  • تعداد ارسال ها

    63
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

تمامی مطالب نوشته شده توسط MINA

  1. MINA

    اینفوگرافیک ماربوگ

    آشنایی با بیماری ماربورگ ویروس ماربورگ در میان انسان‌ها از طریق مایعات بدن و تماس با رختخواب و لباس و سوزن آلوده منتشر می‌شود. خون و ترشحات جنسی افراد بیمار حتی بعد از بهبودی نیز می‌تواند تا ماه‌ها بعد دیگران را مبتلا کند. خوب است بدانید که در هفته‌ی گذشته دو مورد از این بیماری در کشور غنا دیده شده است.
  2. MINA

    سه شعر از فاضل نظری...

    [URL=https://uupload.ir/view/mohsen_chavoshi_-_khodahafezi_talkh_(iromusic)_t7an.mp3/][IMG]https://s6.uupload.ir/css/images/udl6.png[/IMG][/URL]
  3. برای کاشت سبزی، کافی است یک پنجره آفتاب گیر داشته باشید. خیلی آسان تر از آن چه که فکرش را می کنید، می توانید جلوی پنجره تان سبزی ها را پرورش دهید. با توجه به این که می خواهید در یکی از اتاق های منزل تان باغچه راه بیندازید، بهتر است حواس تان به زیبایی کار هم باشد. پس سعی کنید گلدان های پلاستیکی سبک و تمیز بخرید و گلدان ها را هم با سلیقه خودتان تزئین کنید. اگر پنجره قدی دارید و نور سرتاسری به اتاق می رسد، می توانید گلدان های سبزی را روی زمین بچینید اما اگر پنجره های کوتاهی دارید، بهتر است یک میز زیر پنجره بگذارید تا قد گلدان ها به پنجره برسد و سبزی ها مجبور نباشند دنبال نور بگردند. اگر به سبزی ها نور کمی برسد، لاغر و دراز می شوند و به خوبی رشد نمی کنند. با نحوه کاشت بذر سبزیجات آشنا شوید حالا که جای مناسب برای کاشت سبزی ها را پیدا کردید، موقع کاشتن بذرهاست. باید صبر داشته باشید و بدانید که همین طوری نمی شود بذر را زیر خاک گذاشت و از آن انتظار داشت که سبز شود. باید چندین مرحله طی شود که سبزی ها درست و حسابی رشد کنند. اول باید بذر مناسب بخرید. قبل از این که بذرها را در خاک بگذارید، بهتر است مدتی در آب باشند. شما باید صبر کنید تا بذرها لعاب بیندازند و کمی بزرگ شوند البته آنقدر نباید در آب بمانند که گندیده شوند. برای این کار، حداکثر 2 روز کافی است. حواس تان به کیفیت خاک هم باشد خاک مناسب برای سبزیکاری بهتر است ترکیبی از خاک شنی و خاک پیت موس (متشکل از نوعی خزه) باشد. اولی راحت آب را از خودش عبور می دهد و دومی خاکی خیلی قوی است که باعث می شود سبزی ها خیلی خوب رشد کنند. خاک باغچه معمولی را هم می توانید بردارید و الک کنید تا یکدست شود و در گلدان بریزید اما باید آن را با کود تقویت کنید. گلدان تان را تا 2 یا 3 بند انگشت مانده به لبه گلدان، پر از خاک کنید و بذرهای خیس خورده را روی خاک بریزید. خیلی وسواس به خرج ندهید که منظم باشند، همین که به صورت متناسب پراکنده شوند کافی است. بعد روی آن ها یک لایه نازک یک یا 2 میلی متری خاک بپاشید. گلدان های سبزی تان را هر روز آبیاری کنید برای این که موقع آبیاری، خاک روی بذرها شسته نشود باید یک پارچه یا یک تکه روزنامه باطله نم دار روی خاک بگذارید و از روی آن به بذر ها آب بدهید تا زمانی که بذرها جوانه بزنند. بهتر است تا چند روز جای بذرها را گرم نگه دارید. بذرها که جوانه زدند و حدود 15 روز از کاشتن آن ها گذشت، خوب است که کود طبیعی روی خاک بریزید. بهتر است کودهای طبیعی مثل خاک برگ، کود های حیوانی یا کمپوست تهیه کنید. توجه داشته باشید که آبیاری روزانه هم یادتان نرود. برای چیدن سبزی ها عجله نکنید بعد از 15 روز تقریبا سبزی ها سبز می شوند، برگ می دهند و موقع برداشت آن ها می رسد اما فوری به سراغ چیدن و خوردن سبزی ها نروید. یک یا 2 هفته دیگر به آن ها فرصت دهید که خوب و کامل شوند و برگ های بیشتری بدهند. بهتر است در این مدت سر برگ های آن ها را بچینید تا ریشه شان محکم تر شود. نکته ای درباره سبزی های خوشبو ولی بدقلق نعناع و پونه 2 سبزی پرطرفدار هستند. بذر این ۲ سبزی، خیلی راحت قابل کاشت و برداشت نیست پس بهتر است وقتی نعناع یا پونه می خرید، یک یا 2 ساقه از آن ها را داخل آب بگذارید تا ریشه دهند و بعد آن را بکارید. این طوری هم گلدان زیباتری دارید و هم سبزی تان بهتر رشد می کند.
  4. سلام اگه ایرادی نباشه ..بخش ادبیات چند زیر مجموعه بشه بد نیست حداقل تفکیک میشه زندگینامه مشاهیر و نویسندگان مجموعه اشعار کلاسیک مجموعه اشعار نو دلنوشته ها و زیر مجموعه پزشکی من ندیدم روانشناسی داشته باشه اگه اونم باز تونستید روانشناسی تفکیک کنید روانشناسی کودک ونوجوان روانشناسی فردی(موفقیت) تست های روانشناسی
  5. MINA

    سه شعر از فاضل نظری...

    آیینه هرچه آیینه به توصیف تو جان کند نشد آه، تصویر تو هرگز به تو مانند نشد گفتم از قصه عشقت گرهى باز کنم به پریشانى گیسوى تو سوگند، نشد خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندند تا فراموش شود یاد تو، هرچند نشد من دهان باز نکردم که نرنجی از من مثل زخمى که لبش باز به لبخند، نشد دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند بلکه چون برده مرا هم بفروشند، نشد. "فاضل نظری" --------------------------------------- ۲بیقرار بیقرار توام و در دل تنگم گله هاست آه !بیتاب شدن عادت کم حوصله هاست مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب دردلم هستی و بین من و تو فاصله هاست آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست باز می پرسمت از مسئله ی دوری و عشق و سکوت تو جواب همه ی مسئله هاست ___________________________________ ۳_به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر هیچ کس، هیچ کس اینجا به تو مانند نشد هر کسی در دل من جای خودش را دارد جانشین تو در این سینه خداوند نشد خواستند از تو بگویند شبی شاعرها عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد موزیک زیبای به خداحافظی تلخ تو سوگند با صدای زیبای آقای چاووشی ترکیب این اشعار زیبای اقاز فاضل نظری هست... من بلد نبودم لینک دانلود بزارم خودتون دوست داشتید سرچ کنید گوش کنید ولی احتمالا شنیدید ... ا
  6. MINA

    نمی خواهم نگرانت کنم...

    نمی‌خواهم نگرانت کنم امّا هنوز زنده‌ام و این روزها هربار حواسم را پرت کرده‌ام در خیابان بوق اولین ماشین، عقب‌عقبم رانده است نمی‌خواهم نگرانت کنم امّا این شب‌ها هربار ناامیدی مرا به پشت بامِ خانه رسانده است با احتیاط پله‌ها را یکی یکی یکی پایین آمده‌ام با اینکه می‌دانستم در من دیگر چیزی برای شکستن نمانده است این شب‌ها روی پیشانی‌ام جای روییدنِ شاخ می‌خارد و پوستم این شب‌ها زبر و خشن شده است و تو از شکوه کرگدن شدن چه می‌دانی؟ و بر این سیارهء خاکی موجوداتی هستند که سرانجام فهمیده‌اند بی‌عشق می‌شود زنده ماند موجودات عجیبی که بی‌آنکه کسی جایی نگرانشان باشد با احتیاط از خیابان عبور می‌کنند پله‌ها را دست‌به‌نرده پایین می‌آیند و صبح‌ها در پارک می‌دوند موجودات باشکوهی که اگر خوب به سخت‌جانی چشم‌هایشان خیره شوی، می‌فهمی هنوز نسل دایناسورها منقرض نشده است - نمی‌خواهم نگرانت کنم نمی‌خواهم نگرانت کنم امّا امّا نداشتنت را بلد شده‌ام و مثل کودکی که سرانجام فهمیده است تمام آنانچه در تاریکی‌ست همان‌هاست که در روشنایی‌ست، به خیانتِ دست‌های تو فکر می‌کنم که تمام این سال‌ها چراغ‌ها را خاموش نگه داشته بودند. "لیلا کردبچه
  7. MINA

    کسی هست

    ... اینجا هنوز کسی‌ است که به‌اندازه ی هزاران ‌نفر نیست و جایش روی تمام صندلی‌ها خالی‌ست کسی‌ که هر پاییز پای تمام درختان شهر «شد خزانِ» تازه‌ای خواهد کاشت. و کسی ‌که تو را دیده باشد پاییزهای سختی خواهد داشت . "لیلا کردبچه"
  8. MINA

    اگه شناختین صداشو در نیارین

    همون نیست ک‌ماسک زده رو صورتش ...یا پوشنده ...فقط چشاشه یکی از مدیران فعاال چت رومه خخخ
  9. MINA

    کجای جهان

    تو از کجای جهانم مرا صدا کردی؟ که شرق و غرب و جنوب و شمال من شده ای! چه کار خوب , برای که , در کجا کردم ؟ که بین این همه بدبخت مال من شده ای ! [که بین این همه بدبخت مال من شده ای ...?!!!] اگر چه جمله ی بالا نهایت رویاست ولی به رغم غم و بغض و اشک معتقدم خدای فاصله ها هم تهِ دلش با ماست ! شمال خاطره هایم , و شرق امیدم جنوب خواهش من , مغرب بهار آور جهات اربعه ام باش , ای عسل بانو ! جهات اربعه ام باش , ای غزل دختر ! بگیر دست خودت سرنوشت نحسم را مرا از این منِ بدبخت , خوب خالی کن مرا بگیر و ببند و مرا بریز و بپاش مرا به آنچه که هستم دوباره حالی کن! نبودنت به گواه هواشناسی شهر شروع بارش بی وقفه ی مسلسل هاست و حکم تیر , برای کسی که نذرت شد ولی به طرز عجیبی هنوز هم تنهاست ! چرا نگاه نکردی؟ چگونه دور شدی؟ _سوال پنجره وقتی که نیستی این است_ حضور خوب تو آغاز فلسفیدن هاست چگونگی و چرایی و چیستی این است ! چقدر ، آب ندادی گل دلم را تا به مریمانه ترین حالت خودش پژمرد! چقدر ناله شدم از دهان اشعارم ! چقدر شاعرِ تو در نبودنت افسرد ! چقدر غیبت تو پشت میز پیدا بود ! جذام حسرت تو جان لاغرم را خورد! منی که این طرفِ میزِ شام بیدارم تویی که آن طرفِ میز شام خوابت برد! همیشه اول قصه یکی خودش را باخت و نقش اول قصه همیشه آخر مرد ! تمام آنچه که خواندی مرور عشقت بود چه می شد از ته قصه به خانه برگردی ؟! من از کجای جهانت به بعد گم شده ام؟ تو از کجای جهانم مرا صدا کردی ؟! بنیامین پورحسن
  10. MINA

    وهم سبز

    تمام روز را در آئینه گریه میکردم بهار پنجره‌ام را به وهم سبز درختان سپرده بود تنم به پیلهٔ تنهائیم نمیگنجید و بوی تاج کاغذیم فضای آن قلمرو بی آفتاب را آلوده کرده بود نمیتوانستم، دیگر نمی‌توانستم صدای کوچه، صدای پرندها صدای گمشدن توپ‌های ماهوتی و هایهوی گریزان کودکان و رقص بادکنک‌ها که چون حباب‌های کف صابون در انتهای ساقه‌ای از نخ صعود میکردند و باد، باد که گوئی در عمق گودترین لحظه‌های تیرهٔ همخوابگی نفس میزد حصار قلعهٔ خاموش اعتماد مرا فشار می‌دادند و از شکافهای کهنه، دلم را بنام می‌خواندند تمام روز نگاه من به چشمهای زندگیم خیره گشته بود به آن دو چشم مضطرب ترسان که از نگاه ثابت من می‌گریختند و چون دروغگویان به انزوای بی‌خطر پناه میآورند * * کدام قلّه کدام اوج؟ مگر تمامی این راههای پیچاپیچ در آن دهان سرد مکنده به نقطهٔ تلاقی و پایان نمیرسند؟ به من چه دادید، ای واژه‌های ساده فریب و ای ریاضت اندامها و خواهش‌ها؟ اگر گلی به گیسوی خود می‌زدم از این تقلب، از این تاج کاغذین که بر فراز سرم بو گرفته است ، فریبنده‌تر نبود؟ چگونه روح بیابان مرا گرفت و سحر ماه ز ایمان گله دورم کرد چگونه ناتمامی قلبم بزرگ شد و هیچ نیمه‌ای این نیمه را تمام نکرد چگونه ایستادم و دیدم زمین به زیر دو پایم ز تکیه‌گاه تهی میشود و گرمی تن جفتم به انتظار پوچ تنم ره نمیبرد کدام قلّه کدام اوج؟ مرا پناه دهید ای چراغ‌های مشوش ای خانه‌های روشن شکاک که جامه‌های شسته در آغوش دودهای معطر بر بامهای آفتابیتان تاب می‌خورند مرا پناه دهید ای زنان سادهٔ کامل که از ورای پوست، سر انگشت‌های نازکتان مسیر جنبش کیف آور جنینی را دنبال می‌کند و در شکاف گریبانتان همیشه هوا به بوی شیر تازه میآمیزد کدام قلّه کدام اوج؟ مرا پناه دهید ای اجاقهای پر آتش — ای نعل‌های خوشبختی — و ای سرود ظرفهای مسین در سیاهکاری مطبخ و ای ترنم دلگیر چرخ خیاطی و ای جدال روز و شب فرشها و جاروها مرا پناه دهید ای تمام عشق‌های حریصی که میل دردناک بقا بستر تصرفتان را به آب جادو و قطره‌های خون تازه میآراید تمام روز تمام روز رها شده، رها شده، چون لاشه‌ای بر آب به سوی سهمناک‌ترین صخره پیش می‌رفتم به سوی ژرف‌ترین غارهای دریائی و گوشتخوارترین ماهیان و مهره‌های نازک پشتم از حس مرگ تیر کشیدند نمی‌توانستم دیگر نمیتوانستم صدای پایم از انکار راه بر میخاست و یأسم از صبوری روحم وسیعتر شده بود و آن بهار، و آن وهم سبز رنگ که بر دریچه گذر داشت، با دلم می‌گفت «نگاه کن «تو هیچگاه پیش نرفتی «تو فرو رفتی»
  11. MINA

    کدوم کراشن ؟

    تولو خداااا من شووور دوج دالم دیگه دارم ....هلاک میشم از بی شووری قول میدی زود بگیریش واسم
  12. MINA

    کاش

    تاثیر بعضیا توی زندگی آدم بیش‌تر از یه اسمه، بیش‌تر از مدت حضورشونه. انقدر زیاد که یه روز به خودت میای و می‌بینی همه‌ی فکر و ذکرت شده یه نفر شاید اون یه نفر، هیچ‌وقت نفهمه که باعث چه تناقضی توی زندگیت شده، اما تو می‌دونی که اون، تنها دلیل تنهاییت بوده و تو، توی همه‌ی تنهاییات به اون پناه بردی. آرزو دادی... خاطره گرفتی آدما، با آرزوهاشون به دنیا میان، با خاطره‌هاشون می‌میرن. کاش، آخرین خاطره‌ای که قبل از مرگ به یاد میارم، تو باشی....
  13. ۷ عاملی که شما را فراموش‌نشدنی می‌کند الگوی ثابتی از ویژگی‌های شخصیتی وجود دارد که باعث می‌شود افرادی فراموش‌نشدنی و بسیار موفق شوند. نگاهی مختصر به این ویژگی‌ها بیندازیم: ۱. خوش‌بینی مغز انسانی برای منفی‌بافی طراحی شده است. ما تهدید‌ها را پیش‌گویی می‌کنیم. درباره آن‌ها اغراق می‌کنیم. تهدید‌هایی را می‌بینیم که واقعاً وجود ندارند. این کار از ما در برابر تهدید‌ها محافظت می‌کند، اما درعینِ‌حال آزاردهنده و سنگین نیز هست. ما افرادِ شاد و پرانرژی را به ذهن می‌سپاریم. می‌دانید آن‌ها چه‌طور آدم‌هایی هستند: نیمه پر لیوان را می‌بینند، درحالیکه بقیه نیمه خالی را می‌بینیم. خوش‌بینی آن‌ها می‌تواند مسری باشد. وقتی در کنارشان هستیم حسِ خوبی داریم. برخلافِ بدبین‌ها، خوش‌بین‌ها چراغی پرنور در تاریکی هستند. خوش‌بین‌ها ممکن است ما را گیج و گمراه کنند، اما فراموش نمی‌شوند. ۲. قابلِ اطمینان‌بودن، صداقت داشتن و مسئولیتِ رفتار‌های خود را پذیرفتن غم‌انگیز است که حرف و عمل بسیاری از مردم با هم در تضاد است. آن‌ها قول‌هایی می‌دهند، اما بعد برای عملی نکردنِ این قول‌ها بهانه می‌آورند. این افراد وقتی خطایی می‌کنند، انرژی بسیار زیادی را صرف می‌کنند تا مسئولیتِ این خطا را برعهده نگیرند. این حرف‌ها برای‌تان آشناست؟ اما، اقلیتی از آدم‌ها هستند که دقیقاً آنچه که درباره‌اش حرف می‌زنند را در عمل نمایش می‌دهند. آن‌ها همان کاری را انجام می‌دهند که می‌گویند می‌خواهند انجام دهند. آن‌ها مسئولیت کارها، به‌خصوص مسئولیتِ خطاهای‌شان را برعهده می‌گیرند. آن‌ها به‌جای سرپوش گذاشتن بر اشتباهات‌شان، خودشان نخستین افرادی هستند که این اشتباهات را رو می‌کنند و شجاعانه به این اشتباهات اشاره می‌کنند. این‌گونه است که آن‌ها اعتماد و ستایش ما را جذب می‌کنند. آن‌ها هوش از سرمان می‌برند. آن‌ها فراموش‌نشدنی هستند. ۳. پشتکار پشتکار، پافشاری، ممارست و مصر بودن در به‌انجام‌رساندنِ کار‌ها و امور بهترین پیش‌بینی کنندۀ موفقیت در بسیاری از موقعیت‌های ما در زندگی است که به تلاش نیاز دارند. موفقیت در ورزش، تجارت و حتی تحصیلات عالی به ممارست وابسته است. داستان‌های آدم‌های معروف را شنیده‌اید که پشت‌سرهم شکست خوردند، اما پافشار کردند و بالاخره از دلِ آن ناکامی‌ها به موفقیت رسیدند. آن‌ها حتی در برخی موارد توانستند جهان را تغییر دهند. یکی از رؤسای جمهور آمریکا، کالوین کولدیج، زمانی گفته است که پشتکار در مقایسه با استعداد، نبوغ و تحصیلات قادرِ مطلق محسوب می‌شود. اما پافشاری فقط به برنده شدن و موفقیت منجر نمی‌شود. فرقی نمی‌کند که آدم‌های باپشتکار شکست بخورند یا پیروز شوند، ما آن‌ها را واسطه تلاش و کوشش‌شان به ذهن می‌سپاریم. بهترین فیلمی که درباره یک گلف‌باز ساخته شده است، فیلمی با عنوانِ «جام» است که کوین کاستنر در آن در نقشِ یک گلف‌باز به نام گری مک‌کُرد، ظاهر شده است. گری مک‌کرد در آخرین مسابقه بزرگی که دارد، از هدف‌های آسان و امن می‌گذرد و به‌جای‌آن، به دفعات هدف‌های خود را سخت‌تر می‌کند. متأسفانه او در این مسابقه می‌بازد، اما چه چیزی باعث شده که از یک گلف‌باز بازنده فیلم ساخته شود؟ او به دلیلِ پشتکار و ممارستش است که در ذهن‌ها ثبت شده و فیلم‌سازان را مجاب کرده تا درباره‌اش فیلم بسازند. عملکردِ مک‌کرد است که او را به‌یاد‌ماندنی کرده است. ۴. اعتماد‌به‌نفس ما آدم‌های با‌اعتماد‌به‌نفس را به یاد می‌آوریم. اعتماد‌به‌نفس، آهنرباست. ما جذب آدم‌هایی می‌شویم که اعتمادبه‌نفس از وجودشان تراوش می‌کند. ما دوست داریم آن‌ها را دوست بداریم؛ شاید امیدواریم که قدری از اعتماد‌به‌نفس آن‌هابه ما نیز سرایت کند. تحقیقاتی که طی دهه‌ها انجام شده، نشان می‌دهد که اعتماد‌به‌نفس، خودشکوفایی و خودشکوفایی شادی و موفقیت را در زندگی پیش‌بینی می‌کنند. اعتماد‌به‌نفس ما را فراموش‌نشدنی می‌کند. ۵. احترام‌گذاری جورج سانتایا یک‌بار گفت کسانی که به گذشته احترام نمی‌گذارند محکوم به تکرار شدنِ تاریخ‌اند. غم‌انگیز است، اما آنقدر مطالباتی که از ما وجود دارد زیاد است که بسیاری از ما فقط برای احترام گذاشتن به خودمان و به لحظه اکنون و اینجا وقت داریم. به‌نظر می‌رسد که در مدارس به موضوعِ تاریخ کم‌تر اهمیت داده می‌شود و موضوعاتِ درسی دیگر الویت دارند. اما این کوته‌نظری است. من مثال‌هایی از همکارانِ جوانم دیده‌ام که مدعی شده‌اند «پیشرفتِ قابل‌توجهی» در رشته خود ثبت کرده‌اند، اما مشخص شده است که این پیشرفت با همین مشخصات ۳۰ سال قبل رخ داده است. استاد دانشگاه هاروراد، ویلیام جیمز، یکبار گفت که عمیق‌ترین ماهیتِ انسان تمایلِ او به مورد احترام و ستایش واقع شدن است. وقت بگذارید، تاریخ را از زوایای مختلف بخوانید و به دیگران و خدماتی که عرضه داشته‌اند توجه کنید. اگر به دیگران احترام بگذاریم، آن‌ها نیز به ما احترام می‌گذارند؛ و از نظر آن‌ها فراموش‌نشدنی خواهیم بود. ۶. برقراریِ پیوندِ بین‌فردی عمیق و حمایت از دیگران تحقیقات ما با نشان می‌دهند که انزوا به اندازه سیگار کشیدن برای قلب ضرر دارد. تحقیقات هم‌چنین نشان می‌دهند که حمایت بین‌فردی بهترین پیش‌بینی‌کننده تاب‌آوری و مقاومتِ انسان‌هاست؛ که یعنی هر چه فرد از حمایتِ بیش‌تری برخوردار باشد، تاب‌آوری او در مقابل سختی‌ها بیش‌تر می‌شود. ما به این امید زندگی می‌کنیم که کسی را پیدا کنیم که بدانیم در سختی‌های زندگی پشت‌مان خواهد بود. وقتی آن‌ها را پیدا می‌کنیم، آن‌ها فراموش‌نشدنی می‌شوند. حال اگر از دیگران در زمانی که به ما نیاز داریم حمایت کنیم و درقبالِ این حمایت از آن‌ها درخواستی نداشته باشیم، و فقط به فکرِ کمک‌کردن به آن‌ها باشیم، آن‌وقت این ما هستیم که فراموش‌نشدنی و بی‌اندازه ارزشمند می‌شویم. ۷. تاب‌آوری تاب‌آوری خصلتی به این معناست که شما بعد از هر سانحه، رخ‌داد یا موقعیتِ سخت دوباره از جا برمی‌خیزید و به زندگی ادامه می‌دهید. ققنوس، مخلوقِ افسانه‌ای، از خاکستر برخاست؛ بنابراین، ما هم می‌توانیم از سختی‌ها و ناملایمات دوباره برخیزیم. بااین‌کار ما فراموش‌نشدنی می‌شویم. محققان دانشگاه جانز هاپکینز مقاومت را نیز نوع دیگری از تاب‌آوری می‌دانند. آن‌ها مقاومت را نوعی ایمنیِ روانی می‌شناسند. تاب‌آوری و بازگشت به زندگی ما را فراموش‌نشدنی می‌کند و ایمنیِ روانی ما را شکست‌ناپذیر می‌سازد.
  14. MINA

    کدوم کراشن ؟

    پارسا همیشه کراش بوده و هست انگار کلا خاص بودنش تمام نشدنیه بشخصه دوستش دارم البته یه مدت سایتها ب نقاشی هاش گیر میدادن...
  15. MINA

    ما تقصیر نداشتیم

    ما تقصیر نداشتیم ما فقط کمی زیادی دوستشان داشتیم آنقدر بزرگشان کردیم که روز به روز کوچکتر شدیم آنقدر مهربانی کردیم که دلشان را زدیم آنقدر محبت کردیم که وظیفه امان شد به همین راحتی عادی شدیم و از ما گذشتند به سرعت برق جایمان را به کسی دادند بلاک شدیم تا دوستت دارم هایمان را نشنوند پشت سرمان حرف زدند تا شاید کوچکتر از این شویم ما دیگر کوچک نمی شویم ما دوست هایمان را داشته ایم بخشش هایمان را کرده ایم ولی فراموش نکرده ایم هنوز می سوزیم از رفتن آنکه رفته یا از عشقی که به پای نا اهلش سوزانده ایم فرقی نمی کند، ما دیگر نه دلی داریم برای او نه جای خالی بر صندلی روبرو در کافه همیشگی تنها می رویم قهوه امان را میخوریم سیگارمان را می کشیم و می رویم پی زندگی مان آریا نوری
  16. عادت های ساده ای که به احساس خوب در ما کمک می کند همیشه برای تغییر باید از ساده ترین راه ها و روش ها شروع کنیم . هیچ لزومی ندارد، مسیر تغییر و احساس خوب را سخت بگیریم و کاری خارق العاده انجام دهیم. با قدم به قدم و با تکرار می توان تغییر ایجاد کرد و طریق کسب عادت های جدید و سازنده احساس خوب را هر چه بیشتر در خود پرورش داد. برخی این عادت های ساده عبارت اند از: انتخاب های خود را شناسایی کنید. در حالی که نمی توانید از بسیاری از مشکلاتی که در زندگی با آن ها مواجه خواهید شد جلوگیری کنید، می توانید نحوه واکنش خود را به آن ها کنترل کنید. و مسئول واکنش و رفتار های خود باشید. زمانی که شادی و حس خوب را به‌عنوان یک انتخاب تلقی کنید. رضایت بیشتری از خود و زندگی خواهید داشت. قدردانی از دیگران و شکرگزاری را تمرین کنید. حتی در سخت ترین تجربیات زندگی، اغلب چیزهایی وجود دارد که باید بابت آنها سپاسگزار بود. تصدیق آنچه در زندگی شما خوب است یک گام اساسی در یادگیری نحوه زندگی همراه با احساس خوب است. بخشش و بخشندگی تمرین کنید. عصبانیت نسبت به خود، نسبت به چیزهایی که در زندگی شما اتفاق افتاده است، یا عصبانیت نسبت به دیگران می تواند بار مهمی از کنیه و اندوه را بر دوش شما بگذارد و قلب شما نسبت به دریافت شادی و محبت ببند. و ما را از اطرافیان دور کند. زمانی که بتوانید بخشید و گذر کنید، از موضوعاتی و کسانی که باعث رنجش شما شده اند و فاصله خود را با آن ها حفظ کنید و یا با ببخش آن ها را رها کنید احساس سبکی می کنید. و قلب و ذهن خود را برای اتفاقات شاد تر، احساس خوب و خوشبختی نسبت به زندگی باز می کنید. و یاد می گیرد که در زندگی از بسیاری از مسائل باید گذشت تا زندگی حال و در لحظه را شادتر زیست و احساس خوب واقعی را تجربه کرد. خود آگاهی (ذهن آگاه) از نقشی که افکارتان در کیفیت زندگی روزمره شما ایفا می کنند آگاه شوید. تمرکز بر چیزهای بد و احساسات منفی می تواند مخرب باشد. زمانی می توانید یاد بگیرید که شادتر باشید و به جنبه های منفی فکر نکنید و روی جنبه های مثبت تر چیزها تمرکز کنید. انتخاب دوستان مثبت و سازنده احساس حضور در جمع دوستان مثبت و کسانی که ارزش ها و تفکرات مشترک با ما دارند و از ما حمایت می کنند، می تواند بخش مهمی از زندگی شادتر باشد. و باعث ایجاد احساس خوب در زندگی شود. بدون عشق و همراهی دوستان، تنهایی ممکن است؛ به عاملی تبدیل شود که می تواند سلامتی، حس خوشبختی و رفاه کلی در ما کاهش دهد. تغذیه و ورزش تغذیه سالم، ورزش و فعالیت جسمی می تواند به سلامت ذهن و فیزیک ما کمک کند. وقتی عادات غذایی سالم را برای خود انتخاب می کنیم، و تصمیم می گیریم که برای سلامتی خود حداقل وقت لازم را بگذاریم، و به آن رسیدگی کنیم. احساس خوب را نصیب به خود می کیم . طبق تحقیقات دو دهه اخیر فعالیت جسمی و پیش گرفتن تغذیه سالم از بروز بسیاری از بیماری های روحی و جسمی پیشگیری و جلوگیری می کند. از جمله افسردگی، آلزایمر، انواع سرطان ها و سکته های مغزی تمیزی و پاکیزگی تمیز نگه داشتن محل کار و خانه و عاری از هرج و مرج ممکن است؛ به بهبود خلق و خوی شما کمک کند. به عنوان مثال، برخی از افراد زمانی که اتاق خواب، محل زندگی خود را مرتب می کنند و یک روز را صرف تمیز کردن کمد می کنند، خوشحال تر می شوند. و احساس بهتری نسبت به محیط اطراف خود دارد. شلختگی و نا پاکیزگی باعث می شود ذهن ما هم آشفته شود. اگر در فضای خود احساس شلوغی می کنید، سعی کنید کمی تمیزکاری و سازماندهی کنید
  17. احساس خوب نسبت به زندگی ممکن است؛ برای هر کسی متفاوت به نظر برسد. با این حال منظور از این احساس های خوب و خوشاید در زندگی احساس های است که از عادت ها و اتفاقات خوش زندگی که پایدار هستند سرچشمه می گیرند. این عواطف و بر روان ما تاثیرات مثبت دارند و خصوصیاتی چون اعتماد به نفس، عزت نفس، موفقیت و سلامتی عمومی ما افزایش می دهند. برای این که احساس خوب نسبت به زندگی داشته باشیم، لازم نیست حتما قوانین خاصی را که همه دنبال می کنند ما هم از آن ها پیروی کنیم. ما می توانیم با شناخت از خود (خودشناسی)، شناسایی نقاط قوت و ضعف خود و آشنایی با روش هایی که به ما احساس مثبت و پایدار می دهد و سلامتی ما را تضمین می کند احساس خوب را در خود ایجاد کنیم وقتی احساس خوب نسبت خود داشته باشیم به موازات آن احساس خوب نسبت به زندگی فیزیکی و واقعیت برونی داریم خوشبختی واقعی از درون سرچشمه می گیرد. احساس یک واقعه درونی می باشد تغییر از درون ایجاد و جاری می شود. این که شما احساس منفی یا مثبتی نسبت یک واقعه دارید به دیدگاه شما بستگی دارد که هر موضوعی را از چه جنبه و زاویه ای آن را ببینید و تحلیل کنید. البته وجود ما فقط در برگیرنده احساسات خوب در تمام لحظات نیست. احساسات منفی چون: غم، ناامیدی، ترس، خشم، افسردگی و یا سرخوردگی هم احساساتی انسانی هستند که در تمام ما انسان ها مشترک است. و هیچ اشکالی ندارد که ما گاهی اوقات غمگین، ناراحت و یا خشمگین شویم ما باید در هر موقعیت احساسات خود را شناسایی کنیم و از درون خود نظاره گر آن ها باشیم. و با بررسی درونی به این آگاهی برسیم که راز احساس خوب در زندگی در دست ها ی ماست. کسی سرنوشت ما را تعیین نمی کند. این ما هستیم به دنبال خوشبختی و احساس خوب باید برویم و با خلاقیت خود و تکیه بر توانایی های خود راه خود و جایگاه مان را در این دنیا فیزیکی سه بعدی پیدا کنیم و فراتر از برویم. برگزیدن احساس خوب یک انتخاب است، که به اراده ما نیز بستگی دارد. شما با یادگیری خودتان و محیط اطرافتان می توانند با تغییرات هر چند کوچک قدم به سوی خوشبختی و موفقیت بردارید. احساس خوب صرفا رسیدن به هدف نیست. بلکه لذت بردن از مسیر است، که احساس خوب و رضایت را برای ما به ارمغان می آورد. و این تغییرات کوچک در زندگی ما باعث می شود تا عادت های مثبت را در خود پرورش دهیم و شاید این طور بتوانیم لحظاتی هر چند گذرا و کوچک احساس خوب نسبت به زندگی در لحظه داشته باشیم چرا که زندگی واقعی در همین لحظه است نه در گذشته و یا آینده. “خوشبختی زندگی از کمک های کوچک یک بوسه یا لبخند، یک نگاه مهربان، یک تعریف صمیمانه تشکیل شده است.” ساموئل تیلور کولریج
  18. MINA

    اشعار فروغ فرخ زاد

    معشوق من معشوق من با آن تن برهنهٔ بی‌شرم بر ساقهای نیرومندش چون مرگ ایستاد خط‌های بیقرار مورب اندامهای عاصی او را در طرح استوارش دنبال میکنند معشوق من گوئی ز نسل‌های فراموش گشته است گوئی که تاتاری در انتهای چشمانش پیوسته در کمین سواریست گوئی که بربری در برق پر طراوت دندانهایش مجذوب خون گرم شکاریست معشوق من همچون طبیعت مفهوم ناگزیر صریحی دارد او با شکست من قانون صادقانهٔ قدرت را تأیید میکند او وحشیانه آزادست مانند یک غریزهٔ سالم در عمق یک جزیرهٔ نامسکون او پاک میکند با پاره‌های خیمهٔ مجنون از کفش خود، غبار خیابان را معشوق من همچون خداوندی، در معبد نپال گوئی از ابتدای وجودش بیگانه بوده است او مردیست از قرون گذشته یادآور اصالت زیبائی او در فضای خود چون بوی کودکی پیوسته خاطرات معصومی را بیدار میکند او مثل یک سرود خوش عامیانه است سرشار از خشونت و احساس او با خلوص دوست میدارد ذرات زندگی را ذرات خاک را غمهای آدمی را غمهای پاک را او با خلوص دوست میدارد یک کوچه باغ دهکده را یک درخت را یک ظرف بستنی را یک بند رخت را معشوق من انسان ساده‌ایست انسان ساده‌ای که من او را در سرزمین شوم عجایب چون آخرین نشانهٔ یک مذهب شگفت در لابلای بوتهٔ پستانهایم پنهان نموده‌ام
  19. MINA

    اشعار فروغ فرخ زاد

    بر او ببخشایید بر او ببخشایید بر او که گاه گاه پیوند دردناک وجودش را با آب‌های راکد و حفره‌های خالی از یاد می‌برد و ابلهانه می‌پندارد که حق زیستن دارد بر او ببخشایید بر خشم بی‌تفاوت یک تصویر که آرزوی دوردست تحرک در دیدگان کاغذی‌اش آب می‌شود بر او ببخشایید بر او که در سراسر تابوتش جریان سرخ ماه گذر دارد و عطرهای منقلب شب خواب هزارسالۀ اندامش را آشفته می‌کند بر او ببخشایید بر او که ازدرون متلاشیست اما هنوز پوست چشمانش از تصور ذرات نور می‌سوزد و گیسوان بیهده‌اش نومیدوار از نفوذ نفس‌های عشق می‌لرزد ای ساکنان سرزمین سادۀ خوشبختی ای همدمان پنجره‌های گشوده در باران بر او ببخشایید بر او ببخشایید زیرا که مسحور است زیرا که ریشه‌های هستی بارآور شما در خاک‌های غربت او نقب می‌زنند و قلب زود باور او را با ضربه‌های موذی حسرت در کنج سینه‌اش متورم می‌سازند
  20. MINA

    اشعار فروغ فرخ زاد

    تولدی دیگر همهٔ هستی من آیهٔ تاریکیست که ترا در خود تکرارکنان به سحرگاه شکفتن‌ها و رستن‌های ابدی خواهد برد من در این آیه ترا آه کشیدم، آه من در این آیه ترا به درخت و آب و آتش پیوند زدم زندگی شاید یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد زندگی شاید ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه میآویزد زندگی شاید طفلیست که از مدرسه بر میگردد زندگی شاید افروختن سیگاری باشد، در فاصلهٔ رخوتناک دو همآغوشی یا نگاه گیج رهگذری باشد که کلاه از سر بر میدارد و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی‌معنی میگوید «صبح بخیر» زندگی شاید آن لحظهٔ مسدودیست که نگاه من، در نی‌نی چشمان تو خود را ویران میسازد و در این حسی است که من آنرا با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت در اتاقی که به اندازهٔ یک تنهائیست دل من که به اندازهٔ یک عشقست به بهانه‌های سادهٔ خوشبختی خود مینگرد به زوال زیبای گل‌ها در گلدان به نهالی که تو در باغچهٔ خانه‌مان کاشته‌ای و به آواز قناری‌ها که به اندازهٔ یک پنجره میخوانند آه... سهم من اینست سهم من اینست سهم من، آسمانیست که آویختن پرده‌ای آنرا از من میگیرد سهم من پائین رفتن از یک پلهٔ متروکست و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره‌هاست و در اندوه صدائی جان دادن که به من میگوید: «دستهایت را «دوست میدارم» دستهایم را در باغچه میکارم سبز خواهم شد، میدانم، میدانم، میدانم و پرستوها در گودی انگشتان جوهریم تخم خواهند گذاشت گوشواری به دو گوشم میآویزم از دو گیلاس سرخ همزاد و به ناخن‌هایم برگ گل کوکب میچسبانم کوچه‌ای هست که در آنجا پسرانی که به من عاشق بودند، هنوز با همان موهای درهم و گردن‌های باریک و پاهای لاغر به تبسم‌های معصوم دخترکی میاندیشند که یکشب او را باد با خود برد کوچه‌ای هست که قلب من آنرا از محل کودکیم دزدیده ست سفر حجمی در خط زمان و به حجمی خط خشک زمان را آبستن کردن حجمی از تصویری آگاه که ز مهمانی یک آینه بر میگردد و بدینسانست که کسی میمیرد و کسی میماند هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی میریزد، مرواریدی صید نخواهد کرد. من پری کوچک غمگینی را میشناسم که در اقیانوسی مسکن دارد و دلش را در یک نی‌لبک چوبین مینوازد آرام، آرام پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه میمیرد و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد
  21. MINA

    اشعار فروغ فرخ زاد

    نام اصلی: فروغ الزمان فرخ زاد زادروز: ۸ دی ۱۳۱۳ ( ۲۹ دسامبر ۱۹۳۴ در تهران ) پدر و مادر: محمد فرخزاد و توران وزیری تبار مرگ ۲۴ بهمن ۱۳۴۵ ( ۱۳ فوریهٔ ۱۹۶۷ (۳۲ سال) در تهران ) ملیت: ایرانی محل زندگی: تهران علت مرگ: سانحهٔ رانندگی در جادهٔ دَروس - قلهک جایگاه خاکسپاری: گورستان ظهیرالدوله فروغ فرخزاد ۱۳۳۱ – اسیر، شامل ۴۳ شعر ۱۳۳۵ – دیوار، شامل ۲۵ قطعه شعر ۱۳۳۶ – عصیان، شامل ۱۷ شعر ۱۳۴۱ – تولدی دیگر، شامل ۳۵ شعر ۱۳۴۲ – ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، شامل ۷ شعر
  22. MINA

    گم کرده ام

    من تمام خنده های جهان را گم کرده ام، پر شده ام از این همه تاریکی... حالا تو هی از باران و کوچه های خیس شعر به من بگو از سیب و هوس، و من پشت می کنم به هر چه لبخند است به هر چه آفتاب... رو می کنم به شب، به تمام بغضی که راه نفسم را بند می آورد... من هوا کم می آورم... عشق من، چیزی نگو؛ فقط بیا...
  23. MINA

    دیوار خالی

    دیواری خالی بودم آمدی پیراهنت را آویختی بر من و بخشی از تنهایی ام پوشانده شد عکست را آویختی بر من و خاطره ای به دنیا آمد غمت را شادی ات را ... بمان تا درد نکشد دلم درد نکشد دیوارِ آویخته از میخ. "محسن حسینخانی"
×
×
  • اضافه کردن...