Royaye shab

همیشه با ادما خوب نباشین. همیشه در برابر کارای بدشون سکوت نکنین. وقتی توسطشون ضربه دیدین، طوری رفتار نکنین که انگار چیزی نشده و ناراحت نیستین. به این‌ نمیگن قوی بودن ! به این میگن یه ادم ضعیف بودن. بعد از چندبار خیلی راحت بهتون ضربه میزنن و براشون میشه عادت و انتظار دارن شما مثل همیشه چیزی نگید. بهشون بدی هاشون رو یاداوری کنین چون ادما پست فطرت تر از چیزی هستن که فکرش رو میکنین.

رفته انگار

عالی بود

می دونی قدرت یعنی چی؟ اینکه دنیا علیه‌ تو باشه و تو قدم کج نکنی! اینکه همه بگن نمی تونی ولی تو خم به ابرو نیاری! اینکه زخم بخوری و لبخند بزنی... بشکنی ولی خرد نشی! بلند شی! بسازی! بشی همونی که می خوای!... نه اونی که بقیه می‌خواستن! وقتی شدی خودت... تازه اون موقعست که قدرت داری! تو هر زمینه‌ای که فکرش رو بکنی! پس خودت باش.... خودت قوی‌تره!

ما که جوانی نکردیم! یعنی وقت و حوصله اش را نداشتیم. ما سرمان شلوغ بود، خیلی شلوغ! به قدری فکر و مشغله روی سرمان سنگینی می کرد, که درک درستی از سن و سال نداشتیم ... ما حتی کودکی هم نکردیم, چشم باز کردیم و پیر بودیم ... ما قربانیان بدترین برهه‌ی تاریخ بودیم. نسل جوانی‌های بر باد رفته، نسل بحران و بلا تکلیفی، نسلی که بدون فریاد، در دل آتش زمانه سوخت. ما کم سن و سال ترین سالمندان تاریخ بودیم... مهر1401

سلام عزیزم .. تا بوده همین بوده مهم خودتی قوی باش الناز جانم .. ما همیشه منتظرتیم زود زود برگرد گلم

آموزنده بود

لایک

همه ساعت ها را عقب بکش... جز ساعت دلت را چه زیباست هر روز یک ساعت بیشتر یکدیگر را دوست بداریم ﻣﻬـــﺮ ﮐﻪ ﻣﯿﺎﺩ ﺗﻮ ﺩﻝ ِ ﻫﻤﻪ ﻣﻬـــﺮ ﻣﯿﺸﯿﻨﻪ ﻫﻮﺍ، ﻫﻮﺍﯼ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﻓﻘﻂ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﻡ ﻣﻬـــﺮ ِ ﺍﻭﻧﯽ ﺑﯿﻔﺘﻪ ﺗﻮ ﺩﻟﺘﻮﻥ ﮐﻪ ﻣـﻬﺮ ِ ﺷﻤﺎ ﻫـﻢ ﺑﻪ ﺩﻝﺍﻭﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﺎﺷﻪ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺣﺎﻝ ﻭ ﻫﻮﺍﯼ ﺩلها ﭘﺎﯾﯿﺰﯼ ﭘﺎﯾﯿـﺰﯼ ﻣﯿﺸﻪ مـهرتـون افـزون پاییزتـون طلایی و مـبارک

چقدر جذاب

سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود #حضرت حافظ

خوش اومدی عزیزکم

چه کسی میفهمد در دلم رازی هست! میسپارم آن را به خیال شب و تنهایی خود… #سهراب_سپهری

بعضی از نشانه های زندگیتونو بذارین به حساب اینکه اگه میشد خیلی بد میشد پس خدایا شکرت واسه « هر چی که شد و نشد »

اگه یه زمانی قلب کسی رو شکستید، بعدش جوری رفتار نکنید که انگار بینتون هیچ اتفاقی نیفتاده! برای بخشیده شدن تلاش کنید؛ نشون بدید که پشیمونید تا شاید طرف مقابلتون بتونه شما رو ببخشه... همونطوری که مرحوم افشین یداللهی گفته: «با حسِ ویرانی بیا تا بشکند دیوارِ من... »

یاد اون حرف جناب‌خان تو خندوانه افتادم که میگفت: "رامبد این دل کجای آدمه؟ مثلا گردن آدم دیدی یه موقع میگیره؟ یه دیفلوفناکی، یه پیروکسیکامی یه‌چیزی میزنی ول میکنه! یا مثلا سرت تیر میکشه، مثلا ژلوفن میخوری آروم میگیره! این دل کجاس که بعضی وقتا یجوری میگیره که نه ژلوفن، نه پیروکسیکام، نه نوافن، نه رانیتیدین نمیتونه خوبش کنه؟:)" این‌دلِ‌لعنتی‌کجاست...

باید بگم چه دخترا و چه پسرای هم نسل ما با بقیه فرق میکنن؛ دخترای این نسل شاید آشپزیشون مثل ماماناشون خوب نباشه؛ اما خیلیاشون اندازه باباشون کار میکنن و دمشون گرم که چشم و امیدشون به خودشونه! و پسرامون هم مرد شدنشون مصادف شد با ۵۰۰میلیونی شدن ماشین ۱۰ تومنی ‏۳۰هزار شدن دلار ۳هزار تومنی ‏۵میلیارد شدن خونه ۵۰۰میلیونی ‏خریدحلقه های ۲۰/۳۰میلیونی ‏سرویس طلاهای ۲۰۰/۳۰۰میلیونی ‏اونم فقط توی ۵/۶سال ‏خلاصه که اگه دختری یا پسر ایشالله هرچی میخوایی برات بشه ولی تو خیلی قوی بودی که توی این شرایط کم نیاوردی:)

فرض کن در آینده میشد همه غذاهارو از اینترنت دانلود کرد... خیلی کیف می داد!!!! زیاد کیف نکن ما ایرانیا به دلیل سرعت اینترنت فقط میتونستیم نون خشك دانلود کنیم!

من که سفره‌ی دلمو جمع کردم پرتش کردم یجا که دیگه جلوی هیچ آدمی باز نشه، این از من توام دلم گرفت دراز بکش با آسمون درد و دل کن همینجوری ستاره بریز تو دلت روشن‌تر شی. وگرنه زیاد حرف زدن با آدما، یروز بهمن میشه میاد تا دو متر بالای سرتو میپوشونه، اونجاست که دیگه نفست بالا نمیاد و تو تاریکیش تموم میشی... بدون مخاطب

شهریور چه عاشقانه روزهایش را ورق می‌زند تا برسد به پاییز مجالی نیست باید رنگ ها را مهمان برگ ها کرد پاییز می آید و باز شهریور می ماند و عاشقانه هایش

چیزی نمانده ‌‌... به آوازهای بی قرارِ باد و رقصِ دلبرانه ی برگ ، به دل کندن چنار ها از برگ های پهنِ پنج پری... به هزار رنگ شدن روزگار و تجلی دوباره ی بهار‌‌‌... به عطر و بویِ به های لبِ طاقچه و دانه های قرمز انار به قدم زدن های عاشقانه و خش خش برگ به خلق شاعرانه های قشنگ ... چیزی نمانده است تا ظهور عشق، تا حضور حضرت پاییز...