رفتن به مطلب

Arash71

کاربر عضو
  • تعداد ارسال ها

    52
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

تمامی مطالب نوشته شده توسط Arash71

  1. هیتلر بهترین راهکارهارو برای جلوگیری از به وجود اومدن قحطی انجام داد که اگه هیتلر نبود ابان ادما همو زنده زنده میخوردن
  2. همیییین؟؟؟؟ همچین نوشتی رو نمایی گفتم چی شده
  3. اقا جمیعا سلام همتون من و میشناسید من آرشم متولد بهمن هفتادو یک نه مردادی مغرورم و نه آذری شرور ارشد کارگردانی سینما دارم و در حال حاضر تدوینگر شرکت تبلیغاتی هستم. دوماهه برگشتم تهران ، پس تهران سرای منست. سوال دیگه هست بپرسید پاسخگو باشم بآ تچکر
  4. Arash71

    گریه میکنم!!!!!

    می خوابم و با چشمهای نگران گریه میکنم از ترس خوابیدنت با دگران گریه می کنم سرزده امد و دید که دستم سراپا خونیست میخندید ولی من مثل مهمان گریه میکنم خبر امد به فالم که تو از من دوری بر شومی فال ته فنجان گریه می کنم بعد تو درهای اتاق را بر خودم قفل کردم با عکس تو توی این زندان گریه می کنم برای جلوگیری از هرگونه ابروریزی جلوی دوستان با لب خندان گریه می کنم قدم میزنم سیگار میشکم بغض می کنم منم مثل همه مردان گریه می کنم با انقلاب و کافه و هرچه خیابان هست حتی با جنگل سیسنگان گریه می کنم از داروخانه چند مسکن قوی میخواهم بگذار فک کنند از درد دندان گریه میکنم #آرش_سماک
  5. Arash71

    یادت هست هنوز؟؟

    راستی یادت هست هنوز؟ بوی ابریشم میان خنده ام؟ یا تکاپوی خیالم در بهار؟ ان صنوبر؟ ان شبستان؟ ان قرار؟ رد پایم پشت پایت را چطور؟ مانده یادت لحظه های انتظار؟ یاد داری قصه های قبل خواب؟ یادت اید من وَ تو غم غصه دار؟ خاطرت هست رفتنم از پیش تو؟ چشم گریان اه و ناله خاطرات مانده انسوی دالان بهار؟ چه بگویم یاد من مانده هنوز بوی پیراهن تو اغوش تو رنگ سه تار #آرش_سماک
  6. گفتم به خویش، دردِ مرا چاره می‌کند پلکی نگاه بر منِ آواره می‌کند از قاصدان سراغ گرفتم؛ گریستند! گفتند: "نامه‌های تو را پاره می‌کند" #حسین_دهلوی
  7. Arash71

    چه پریشا حالیم!!!

    پنجره ای پنهان است و من ان دسته ی فنجان توام که تو در دست داری!! سر گیسوی پریشانت را به نسیم دادی باز؟ چه پریشان حالیم من و ققنوس که تو را می پاییم از بر پنجره ای تلخ که سر گردان است.... #آرش_سماک
  8. Arash71

    تو پیش دیگر دوستان

    مگر به زور من تورا سر قرار برده ام؟ مگر شبی غریب تو را به انتظار برده ام؟ تو پیش دیگر دوستان چنان فغان میکنی که گویی من سر تو را به زیر دار برده ام.. ستاره های راه من تو را نشان می دهند ولی فقط یاد تو را ز روزگار برده ام نگاه کن به من کمی ازین جهان نهانه شو که من صداقت تو را به اضطرار برده ام اتاق بسته از سکوت صدای تو پر از من است فقط کم از شهامتت شب فرار برده ام طمع لبت برون نشد ز حال و روز این دلم فقط کم از لعل لبت چو زهر مار برده ام تو پیش دیگر دوستان چنان فغان نکن دگر که من دگر شب فرار در انتظار مرده ام #آرش_سماک
  9. Arash71

    مرد تن خسته!!!!

    من به دستان خودم دار زدم مرد تن خسته ی در اینه را #آرش_سماک
  10. Arash71

    شعری از خودم🤪

    من که جز خواب تو در یادم نیست چه کنم خواب ببینم یا تورا یاد کنم؟ درد اوارگی ات را به جانم می کشم چه کنم خانه به دوشم یا تو اباد کنم؟ درد ترکت خوش و خوشبختی از یادم برد چه کنم تا سحر اشک بریزم یا دلی شاد کنم؟ می تراود در دلم شوق رسیدن به دلت چه کنم در قفست خواب شوم یا که دل ازاد کنم؟ توکه رفتی پشت گوشت خسته و اواره دل چه کنم ساکت بشینم یا حنجره را داد کنم؟ ترک یادت سخت تر بود با قاب عکس مرده ات چه کنم خنده ی مسرور کنم یا بغض در گلو باد کنم؟ نمیدانم چه کردم و نخواهم دانست که چگونه در دلم جز عشق تو ایجاد کنم... #آرش_سماک
  11. Arash71

    وقتی سعدی حرف دلتو میزنه

    من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشان که دل اهل نظر برد که سریست خدایی پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیند تو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیبان این توانم که بیایم به محلت به گدایی عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت همه سهلست تحمل نکنم بار جدایی روز صحرا و سماعست و لب جوی و تماشا در همه شهر دلی نیست که دیگر بربایی گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزد که بدانست که دربند تو خوشتر که رهایی خلق گویند برو دل به هوای دگری ده نکنم خاصه در ایام اتابک دو هوایی
  12. Arash71

    دلخوشی

    دلخوشی بعضیا ازردن ادمهاست
  13. Arash71

    زندگی

    دقیقا جایی که تا خودمون تجربه نکنیمش به دستش نمیاریم
  14. Arash71

    ادمها

    پس بهتره کمتر به ساعتت نگاه بندازی ، چون زمان ارزشمندتر از اینه که به گذر کردنش تلف بشه
  15. Arash71

    عذرخواهی

    عذرخواهی کردن سخت ترین کار دنیاست
  16. Arash71

    عذرخواهی

    موقعی میتونیم به خودمون ببالیم که هیچوقت کسی رو نرنجونیم
  17. Arash71

    حماقت

    اما بزرگترین حماقت انسان توجه زیاد به بی توجیهای افراد
  18. Arash71

    عذرخواهی

    ولی چرا باید کاری کنیم که مجبور به عذرخواهی کردن بشیم؟؟؟؟
  19. Arash71

    عذرخواهی

    عذر خواهی کردن به جز شعور جنم هم میخواد رویا جان
  20. Arash71

    حرف هایی که میزنیم

    ولی کلمات خالی از احساسند، هیچوقت نمیتونی با نوشتن حرفات احساستو منتقل کنی
×
×
  • اضافه کردن...