رفتن به مطلب

şâz đāhāňı

کاربر عضو
  • تعداد ارسال ها

    1
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

تمامی مطالب نوشته شده توسط şâz đāhāňı

  1. şâz đāhāňı

    توهمات و تنهایی

    چشمهام رو باز کردم مغزم هنوز بسته بود کمی فکر کردم، فهمیدم... شوکه شدم، ترسیدم، درد کردم. تو خودم داد زدم، گریه کردم. تصور تحمل یه روز دیگه از کابوس‌هایی که هر شب می‌بینم بدتره. هر بار نیمه شب که از خواب می‌پرم، سرم یقه‌م رو میگیره و شروع به حرف زدن میکنه، یادم میاره. منتظرم، یکی از این نیمه شب ها دستهام رو برای از اینجا بردنم قانع کنه.
  2. در خود فرو رفتم و بازنگشتم

×
×
  • اضافه کردن...