رفتن به مطلب

Anii_tsb

کاربر فعال
  • تعداد ارسال ها

    401
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

پست ها ارسال شده توسط Anii_tsb

  1. 1- بیشتر از چند بار جیب بابامو زدم

    2- امضای بابامو زیر ورقه ریاضیم جعل کردم

    3- از سوسک و عنکبوت و ... خیلی میترسم

    4-  از 10 سالگی زدم تو کار سوپر 

    5- وقتی 8 سالم بود با پول جعل یه عالمه چیز میز خریدم بعد فرار کردم 

    6- یه بار موقع توپ بازی زدم گلدون مورد علاقه بابامو شکستم بعد بابام منو از وسط نصف کرد 

    7- از خود 6 سالگی میدونستم بچه از شکم مادر به دنیا میاد ولی طرز تهیش رو از 10 سالگی فهمیدم 

    8- هر وقت که شب میشه ترس من از تابلو ها و عکسا و مجسمه های توی خونمون شروع میشه 

    9- از موز و شیر و خرما و کره و خیار و لبو قرمز و پشمک بدم میاد 

    10- من هیچ وقت نتونستم بستنی میوه ای / هر چیزی به جز شکلاتی رو با لذت بخورم تموم کنم چون واقعا بدم میاد

    11- وقتی بچه بودم و مهد کودکم داشت تموم میشد، من میرفتم آینه های بچه ها رو از کیفشون برمیداشتم میزاشتم تو کیف خودم ( خودمم نمیدونم چرا ) 

    12- من وقتی بچه بودم از پسرا بدم میومد نمیدونم چرا ولی دید بدی نسبت بهشون داشتم 

    13- چند سال پیش سعی میکردم خودمو تحریک کنم ( +18 ) ولی هر کاری میکردم نمیشدم /: خلاصه بعد چن دقیقه بیخیال شدم

    14- از همون دوران بلوغ به بعدم بایسکشوال شدم، هر دختری تو اتوبوس میبینم در صدم ثانیه روشون کراش میزنم

    15- مامانم مرده و اصلا هم ناراحت نیستم 

    16- قیافه و صدای مامان و بابابزرگ ( پدریم ) که مردن رو یادم نمیاد 

    17- از سن 8 سالگی تا 10 سالگی از پسرای ایرانی/مردای ایرانی خوشم نمیومد، نمیدونم چرا 

    18- یه بار وقتی بچه بودم سعی کردم دامن مجسممونو بالا بکشم تا بتونم دیدش بزنم 

     

     

    کافیه یا بازم بگم ؟ /::

    • Like 1
    • Haha 2
    • Confused 1
  2. Chacun de nous perd quelque chose qui lui était précieux. Des moments perdus, des sentiments que nous ne pourrons jamais retrouver. Cela fait partie de ce que signifie être en vie. Mais à l'intérieur de notre tête se trouve une petite pièce où nous gardons ces souvenirs. Une pièce semblable aux étagères de cette bibliothèque.

     
    هر کدام از ما چیزی را از دست می دهیم که برایمان ارزشمند بوده است. لحظه های از دست رفته، احساساتی که دیگر هرگز نمی توانیم پیدا کنیم. این بخشی از معنای زنده بودن است. اما داخل سر ما اتاق کوچکی است که این خاطرات را در آن نگه می داریم. اتاقی شبیه به قفسه های این کتابخانه..!🫀📚
     
     
     
     
    از کارهایی که یه زمانی با انجامش،
    • Like 2
    • Thanks 1
  3. <" همیشه فکر میکردم اگر..">

    همیشه‌فکر‌میکردم‌اگ‌‌ی‌روز‌قلبم‌بشکنه‌اونوخ‌منم‌میتونم‌تیکه‌هاشو‌به‌هم‌وصل‌کنم‌و‌ی‌قلب‌جدید‌بسازم...اما‌فک‌‌نکنم‌مثله‌قبل‌بشه...درواقع‌هیچ‌چیز‌مثله‌قبل‌نمیشه...
    چون‌تلاش‌میکنی‌ک‌خوب‌بمونیو‌از‌احساساتت‌مراقبت‌کنی‌بجای‌اینکه‌بریزیشون‌دور...<:💜 
     
     
     
     
    𝑺𝒕𝒊𝒍𝒍 𝒘𝒊𝒕𝒉 𝒚𝒐𝒖
    • Like 1
    • Thanks 1
×
×
  • اضافه کردن...