Seda
-
تعداد ارسال ها
367 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
-
روز های برد
1
پست ها ارسال شده توسط Seda
-
-
هر چه دادم به او حلالش باد
جز دل
غیر از آن دل که مفت بخشیدم
دل
دل من کودکی سبکسر بود
خود ندانم چگونه رامش کرد
او
او که می گفت دوستت دارم
پس چرا زهر غم به جامش کرد
- 2
-
دلتنگ که باشی
هیچ چیز آرامت نمیکند
دلت یک پای رفتن میخواهد
و
یک دنیا راه
- 2
- 1
-
عشق ها میمیرند رنگها رنگ دگر میگیرند
و فقط خاطره ها ست که چه شیرین و چه تلخ
دست ناخورده به جا می ماند
- 3
- 1
-
تو چه دانی که پس هر نگه ساده من ...
چه جنونی
چه نیازی
چه غمی ست
-
هم اکنون، Niloofar گفته است:
همه مرخصیا از زیر دست ایشون رد میشه که ما چیکاره ایم
Ki morkhse
- 1
-
1 دقیقه قبل، Secret گفته است:
فقط الهی آخرش
منم خیلی مظلوممم
- 1
-
2 دقیقه قبل، Niloofar گفته است:
نه سلطان شما مظلومترینی الهی
مظلومه خدایی
- 1
-
هم اکنون، Secret گفته است:
نیلوفر اگه خواستی اذیت کنی بهم زنگ بزن
- 1
-
هم اکنون، Niloofar گفته است:
قربونت برمبا شاهد بودنت❤
خدا نکنه بیا با هم بریم سکرتو اذیت کنیم
- 1
-
هم اکنون، Secret گفته است:
الان تو طرفه منی؟
جایی نمیرم ک
من طرفتم ولی منم ببر
- 1
-
هم اکنون، Seda گفته است:
منم شاهدددمم
دوس دارم بدونم علیرضا کجاست لول
- 1
- 1
-
9 دقیقه قبل، Secret گفته است:
خدا شاهده اگه جایی برم
منم شاهدددمم
- 1
-
هم اکنون، Seda گفته است:
میشه منم ببری
قول میدم یه گوشه بشینم
- 1
-
هم اکنون، Secret گفته است:
میشه منم ببری
- 1
-
1 دقیقه قبل، Secret گفته است:
واسه منم دود کنین واستون دود کنم
- 1
-
هم اکنون، Niloofar گفته است:
واسه تو رو میگم دیگه خودم دود میکنم
Zhon baba vase sahbe post hm dod kon
- 1
-
هم اکنون، Niloofar گفته است:
جدییه جدی
واسه منم دود کن:m9:
- 1
-
هم اکنون، Niloofar گفته است:
من برای تو خودم اسپند دود میکنم نفس
جدی که نمیگی؟
- 1
-
هم اکنون، Seda گفته است:
منم خیلی چشم میزنند:):(
ماشالله سلطان عظله
عضله *
- 1
-
9 دقیقه قبل، Secret گفته است:
ممنون
منم خیلی چشم میزنند:):(
ماشالله سلطان عظله
- 1
-
5 ساعت قبل، Niloofar گفته است:
زیبا بود عشقم هزاران لایک❤❤
- 1
-
نابینایی در شب چراغ به دست و سبو بر دوش بر راهی می رفت .
یکی او را گفت : تو که چیزی نمیبینی چراه به چه کارت آید
گفت: چراغ از بهر کور دلان تاریک اندیش است
تا به من تنه نزنند و سبوی مرا نشکنند
((جامی))
- 2
- 2
-
دزدی پیراهنی را دزیده و آن را به پسرش داد .که به بازار ببرد و بفروشد
پسر پیراهن را به بازار برد و وقتی به خانه برگشت پدرش پرسید:پیراهن را به چه قیمت فروختی
پسر جواب داد به همان قیمتی که تو خریدی
- 1
- 1
-
7 ساعت قبل، Niloofar گفته است:
عالی بود عزیز دلم❤❤❤
- 1
تو
در اشعار نویسندگان
ارسال شده در
گر چه از فاصله ماه ز من دور تری
ولی انگار همینجا و همین دور بری
ماه می تابد و انگار تویی میخندی
باد می آید انگار تویی می گذری