رفتن به مطلب

Seda

کاربر فعال
  • تعداد ارسال ها

    367
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    1

تمامی مطالب نوشته شده توسط Seda

  1. Seda

    تو

    گر چه از فاصله ماه ز من دور تری ولی انگار همینجا و همین دور بری ماه می تابد و انگار تویی میخندی باد می آید انگار تویی می گذری
  2. Seda

    دلتنگی

    هر چه دادم به او حلالش باد جز دل غیر از آن دل که مفت بخشیدم دل دل من کودکی سبکسر بود خود ندانم چگونه رامش کرد او او که می گفت دوستت دارم پس چرا زهر غم به جامش کرد
  3. Seda

    دلتنگی

    دلتنگ که باشی هیچ چیز آرامت نمی‌کند دلت یک پای رفتن می‌خواهد و یک دنیا راه
  4. Seda

    اخوان ثالث 2

    عشق ها می‌میرند رنگها رنگ دگر می‌گیرند و فقط خاطره ها ست که چه شیرین و چه تلخ دست ناخورده به جا می ماند
  5. Seda

    اخوان ثالث

    تو چه دانی که پس هر نگه ساده من ... چه جنونی چه نیازی چه غمی ست
  6. Seda

    من همینجام!!!

    Ki morkhse
  7. Seda

    من همینجام!!!

    منم خیلی مظلوممم
  8. Seda

    من همینجام!!!

    مظلومه خدایی
  9. Seda

    من همینجام!!!

    نیلوفر اگه خواستی اذیت کنی بهم زنگ بزن
  10. Seda

    من همینجام!!!

    خدا نکنه بیا با هم بریم سکرتو اذیت کنیم
  11. Seda

    من همینجام!!!

    من طرفتم ولی منم ببر
  12. Seda

    من همینجام!!!

    دوس دارم بدونم علیرضا کجاست لول
  13. Seda

    من همینجام!!!

    منم شاهدددمم
  14. Seda

    من همینجام!!!

    قول میدم یه گوشه بشینم
  15. Seda

    من همینجام!!!

    میشه منم ببری
  16. Seda

    ​ 😎 ​​ 😎 ​

  17. Seda

    ​ 😎 ​​ 😎 ​

    Zhon baba vase sahbe post hm dod kon
  18. Seda

    ​ 😎 ​​ 😎 ​

    واسه منم دود کن:m9:
  19. Seda

    ​ 😎 ​​ 😎 ​

    جدی که نمیگی؟
  20. Seda

    ​ 😎 ​​ 😎 ​

    عضله *
  21. Seda

    ​ 😎 ​​ 😎 ​

    منم خیلی چشم میزنند:):( ماشالله سلطان عظله
  22. Seda

    چراغ

    نابینایی در شب چراغ به دست و سبو بر دوش بر راهی می رفت . یکی او را گفت : تو که چیزی نمیبینی چراه به چه کارت آید گفت: چراغ از بهر کور دلان تاریک اندیش است تا به من تنه نزنند و سبوی مرا نشکنند ((جامی))
  23. Seda

    پدر و پسر دزد

    دزدی پیراهنی را دزیده و آن را به پسرش داد .که به بازار ببرد و بفروشد پسر پیراهن را به بازار برد و وقتی به خانه برگشت پدرش پرسید:پیراهن را به چه قیمت فروختی پسر جواب داد به همان قیمتی که تو خریدی
  24. Seda

    الیاس علوی۲

×
×
  • اضافه کردن...