رفتن به مطلب

نیلوفرآبی

مدیر سایت و انجمن
  • تعداد ارسال ها

    6914
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    94

تمامی مطالب نوشته شده توسط نیلوفرآبی

  1. عبابافی عکس متعلق به کارگاه عبابافی اهواز نیست. در پوشش سنتی مردان اهواز، عبا نقش بسیار مهمی دارد. این لباس به افراد وقار و بزرگی می‌دهد. باید گفت قدمت ساخت این سوغات اهواز به بیش از پنج قرن می‌رسد. به جز اهواز دزفول، سوسنگرد، بهبهان و شوش نیز از پایگاه‌های این صنایع دستی هستند. باتوجه به هوای گرم اهواز نیز عبای تابستانی از نخ‌های نازک‌تری بافته می‌شود. در نتیجه گردش هوا راحت‌تر انجام می‌گیرد و شخص اذیت نمی‌گردد. در زمستان که قدری هوا سردتر می‌شود، مردان عبای زمستانی با تاروپودی ضخیم‌تر استفاده می‌کنند. در رنگ‌آمیزی این صنایع دستی اهواز رنگ‌های مشکی، قهوه‌ای خرمایی، خاکستری و شیری به کار می‌رود
  2. داستان کوتاه مسافر تاکسى آهسته روى شونه‌ى راننده زد. چون ميخواست ازش يه سوال بپرسه. راننده داد زد، کنترل ماشين رو از دست داد، نزديک بود که بزنه به يه اتوبوس، از جدول کنار خيابون رفت بالا، نزديک بود که چپ کنه، اما کنار يه مغازه توى پياده رو، متوقف شد. براى چندين ثانيه، هيچ حرفى بين راننده و مسافر رد و بدل نشد. تا اين که راننده رو به مسافر کرد و گفت: هى مرد! ديگه هيچ وقت، اين کار رو تکرار نکن، من رو تا سر حد مرگ ترسوندى! مسافر عذرخواهى کرد و گفت: من نميدونستم که يه ضربه‌ى کوچولو، آنقدر تو رو ميترسونه. راننده جواب داد: واقعآ تقصير تو نيست، امروز اولين روزيه که به عنوان يه راننده‌ى تاکسى، دارم کار ميكنم‌، آخه من ۲۵ سال، راننده‌ ماشين نعش کش بودم… گاه آنچنان به تکرارهاى زندگى عادت ميکنيم که فراموش ميکنيم جور ديگر هم ميتوان بود
  3. سباستین به درخواست نامزد آمریکایی خود پدر ایتالیایی و سنتی اش را به دورهمی آخرهفته خانواده ثروتمند و غیرعادی او می برد. طولی نمی کشد که این دورهمی تبدیل به تقابل فرهنگ ها می شود و این پدر و پسر به ... جـهـت دانـلـود فیلم کـلیک کـنیـــد
  4. سندروم شیشه خیارشور یه سندرومی وجود ‌داره به نام سندروم «شیشه خیارشور». میگه وقتی می‌بینیم یه نفر داره زور می‌زنه تا درب شیشه خیارشور رو باز کنه، یه چیزی ته دلمون میخواد شیشه رو ازش بگیریم، چون فکر می‌کنیم ما توان باز کردنش رو‌ داریم. بعد که گرفتیم، یه عالمه زور می‌زنیم و‌ تازه می‌بینیم ما هم نمی‌تونیم. سندروم شیشۀ خیارشور چیست؟ اگر سرمایۀ اون رو داشتم، تا الان ۱۰ برابرش کرده بودم اگر خودمون این تبلیغ رو انجام می‌دادیم، بهتر از آب درمیومد انقدر بی عاطفه هست که پدر یا مادرش رو گذاشته خانه سالمندان و ... این سندروم اشاره جالبیه به مواقعی که از فاصله به مشکلات دیگران نگاه می‌کنیم. گرفتاری‌های اون‌ شخص از دوردست ممکنه خیلی ساده و قابل حل به نظر بیان! اما اگر خودمون هم در موقعیت اون فرد بودیم، میدیدیمه همون مشکلات به ظاهر ساده، چقدر پیچیده، لاینحل و چاره ناپذیرن همۀ ما سندروم شیشۀ خیارشور را داریم و در ورژن‌های مختلف خود را نشان می‌دهد. شاید بتوان گفت این سندروم را می‌توان معادل جملۀ معروف پدران یا مادران بدانیم، وقتی که می‌گویند: "این همه درس خوندی، یه در خیارشور رو هم نمی‌تونی باز کنی!" اصولاً مشکلات دیگران از بیرون ساده و قابل حل دیده می‌شوند؛ بنابراین به‌راحتی قضاوت می‌کنیم یا دربارۀ آن‌ها نظر می‌دهیم. اما هنگامی که خود در آن موقعیت‌ها قرار می‌گیریم، آن‌ها را سخت و پیچیده می‌یابیم. برای اینکه دچار سندروم خیارشور نشویم، فقط یک راه وجود دارد: باید خود را به‌جای طرف مقابل و در آن موقعیت قرار دهیم و احساسات و مشکلاتی را که با آن‌ها دست‌وپنجه نرم می‌کند، درک کنیم. در این صورت، به دیگران برچسب ناتوانی نمی‌زنیم، آن‌ها را سرزنش نمی‌کنیم و رفتارهای عجولانه از خود نشان نمی‌دهیم. پ‌ن: چقدر خوبه همدردی کردن و دلداری دادن ولی یه جاهایی فقط باید گوش شنوا باشیم تا اونی که دوستش داریم فقط حرف بزنه و حرف بزنه تا یکم از رنج هاش کم بشه، قرار نیست ما خودمون رو جای اون بزاریم و راه حل ارائه بدیم، یه وقتایی سکوت ما بهترین کمک به اونیه که دوستش داریم. شما به این سندروم دچار شدین؟
  5. کاروان آمد و دلخواه به همراهش نیست با دل این قصه نگویم که به دلخواهش نیست کاروان آمد و از یوسف من نیست خبر این چه راهیست که بیرون شدن از چاهش نیست ماه من نیست در این قافله راهش ندهید کاروان بار نبندد شب اگر ماهش نیست ما هم از آه دل سوختگان بی خبر است مگر آئینه شوق و دل آگاهش نیست تخت سلطان هنر بر افق چشم و دل است خسرو خاوری این خیمه و خرگاهش نیست خواهم اندر عقبش رفت و بیاران عزیز باری این مژده که چاهی بسر راهش نیست شهریارا عقب قافله کوی امید گو کسی رو که چو من طالع گمراهش نیست
  6. محبوب و دل جانم ! ای مظهر ایمانم! پشت دلم ار خم شد پیمان تو نشکستم
  7. روزی خبر رسید که به زودی جزیره به زیر آب خواهد رفت. همه ساکنین جزیره قایق هایشان را آماده و جزیره را ترک کردند. اما عشـــق می خواست تا آخرین لحظه بماند، چون او عاشق جزیره بود. وقتی جزیره به زیر آب فرو می رفت، عشق از ثروت که با قایقی باشکوه جزیره را ترک می کرد کمک خواست و به او گفت:« آیا می توانم با تو همسفر شوم؟» ثروت گفت:« نه، من مقدار زیادی طلا و نقره داخل قایقم هست و دیگر جایی برای تو وجود ندارد.» پس عشق از غرور که با یک کرجی زیبا راهی مکان امنی بود، کمک خواست. غرور گفت:« نه، نمی توانم تو را با خود ببرم چون تمام بدنت خیس و کثیف شده و قایق زیبای مرا کثیف خواهی کرد.» غم در نزدیکی عشق بود. پس عشق به او گفت:« اجازه بده تا من باتو بیایم.» غم با صدای حزن آلود گفت:« آه، عشق، من خیلی ناراحتم و احتیاج دارم تا تنها باشم.» عشق این بار سراغ شادی رفت و او را صدا زد. اما او آن قدر غرق شادی و هیجان بود که حتی صدای عشق را هم نشنید. آب هر لحظه بالا و بالاتر می آمد و عشق دیگر ناامید شده بود که ناگهان صدایی سالخورده گفت:« بیا عشق، من تو را خواهم برد.» عشق آن قدر خوشحال شده بود که حتی فراموش کرد نام پیرمرد را بپرسد و سریع خود را داخل قایق انداخت و جزیره را ترک کرد. وقتی به خشکی رسیدند، پیرمرد به راه خود رفت و عشق تازه متوجه شد کسی که جانش را نجات داده بود، چقدر بر گردنش حق دارد. عشق نزد علم که مشغول حل مساله ای روی شن های ساحل بود، رفت و از او پرسید: « آن پیرمرد که بود؟» علم پاسخ داد: « زمان» عشق با تعجب گفت:« زمان؟! اما او چرا به من کمک کرد؟» علم لبخندی خردمندانه زد و گفت: « زیرا تنها زمان قادر به درک عظمت عشق است.»
  8. چینی بی پایان!!! اگر جمعیت چین شروع به راهپیمایی از کنار شما کند، این آرایش هرگز به پایان نخواهد رسید، زیرا در حالی که یک چینی از کنار شما عبور می کند، دو چینی جدید متولد می شوند
  9. بر خلاف باور مردم ، پنگوئن ها زانو دارند! زانوها و پاهای پایینی آن ها در زیر پرهایشان مخفی است.
  10. عجیبه بدونید کنسرو عقرب از پر طرفدار ترین غذا هایی هست که در برخی کشور های خارجی تولید میشود
  11. این عکاس بعد از ۶ سال و ۷۲۰ هزار شات، توانست عکس مورد نظرش را ثبت کند
  12. رفت و آمد پلیسها با گاومیش تو جزیره‌ی «مارجو برزیل» برای حفظ فرهنگ سنتی از خیلی وقت پیش انجام میگرفته ولی جدیدا با درایت مسولین جزیره تبدیل به جاذبه گردشگری شده. گاومیش برای تعقیب مجرمین در زمین های گل آلود مناسبه.مجرم هم اگه ببینه یه موجود ۱.۵ تنی دنبالشه سریعتر تسلیم میشه.
  13. وقتی ساموئل مورس، برای کشیدن نقاشی از شهر بیرون رفته بود، همسرش ناگهان براثر بیماری از دنیا رفت. او که از دیر مطلع شدن دلشکسته بود، حرفه نقاشی را کنار گذاشت و دستگاه تلگراف را اختراع کرد.
  14. پل میلو در جنوب فرانسه با ۱.۱۲۵ فوت بزرگترین پل کابلی جهان است که به رانندگان احساس پرواز می‌دهد
  15. چین یک‌ قدم به تولید تسلیحات لیزری با فعالیت نامحدود نزدیک‌تر شد ارتش چین مدعی دستیابی به هدفی بزرگ در حوزه‌ی تسلیحات انرژی‌محور شده است. نمایندگان دانشگاه ملی فناوری دفاعی چین از تولید نوعی سیستم خنک‌کننده‌ی فوق‌پیشرفته خبر داده‌اند که به لیزرهای پرانرژی امکان می‌دهد به‌صورت نامحدود و بدون داغیِ بیش‌ازحد، فعالیت کنند. دهه‌ها از ساخت لیزرهای پرانرژی می‌گذرد، اما این نوع لیزرها گرمای بسیار زیادی تولید می‌کنند و در اغلب مواقع پس از مدتی کوتاه بلااستفاده می‌شوند. ارتش‌های مختلف در سراسر دنیا چند بار تلاش کرده‌اند اسلحه‌ی لیزری بسازند، اما پروژه‌هایشان ناموفق بوده است. بر اساس گزارش خبرگزاری South China Morning Post، در سیستم خنک‌کننده‌ی جدید چین نوعی گاز از داخل اسلحه عبور می‌کند تا گرمای اضافی از بین برود و اسلحه بتواند برای مدت‌زمان نامحدود، پرتورهای لیزری را با دقت بسیار بالا و بدون از دست دادن قدرت اولیه شلیک کند.
  16. عجیب ترین کوه دنیا را می توان کوه باستانی پردیس دانست با مغناطیس فوق العاده قوی کوه در جهان زبانزد است و خاصیت درمانی فراوان دارد. مغناطیس فوق العاده قوی کوه در جهان زبانزد است و اگر در فاصله ۵۰ تا ۱۰۰ متری کوه یعنی تقریبا انتهایی ترین نقطه مشخص آسفالت با ماشین توقف کنید و ترمز دستی را بخوابانید، ماشین به جای سر پائینی به نرمی به سمت کوه کشیده می شود. این کوه باستانی پردیس در حومه شهرستان جم استان بوشهر واقع شده. ‌‌‌‌‌‎‌‎‌
  17. جیسون پاجت مردی است ک بدلیل ضربه بر سرش در یک خفتگیری تبدیل به نابغه ریاضیات شده وی تا قبل از این هیچ سررشته ای از ریاضیات نداشت و در حال حاضر پیچیده ترین مسائلریاضیات را تحلیل میکند
  18. مرد عجیب فک آهنی پاکستانی او می تواند روی ناخن هایش باایستد، با فک خود یک مینی بوس پر از مسافر را بکشد و با پلک پایین چشمانش وزنه بلند کند.
  19. در قرن 19باغ‌وحش‌ انسانی رایج بود که رنگین پوستان یا انسانهای ناقص الخلقه را به نمایش میگذاشتند! اولین کسی که این نمایشها را ممنوع کرد هیتلر بود. آخرین باغ وحش انسانی در 1958بسته شد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
  20. درحالی که قطعات فولادین برج ایفل تا به امروز 12 بار تعویض شده است! بافت خشتی یزد 800 سال باد و باران‌ را پشت سرگذاشته و همچنان عظمت خود را به رخ میکشاند!
  21. متن آهنگ بی رحم حمید عسکری دو سه روزه رفتی و دیگه انگیزه ندارم که تو این دنیا واسه هیچی بجنگم تو مثل بت بودی واسه قلبی که یه عمری عاشقت بود من مقابل تو نیستم با تو که جنگی ندارم بی رحم نرو وقتی قلب من گیره به دل تو قفل و زنجیره وقتی که واست میمیره ... بی رحم توی گوشیم هنوز عکساته قبله من دو تا چشماته نذار این گوشه بمیره .
  22. . دوستان! شرحِ پریشانیِ من، گوش کنید داستانِ غمِ پنهانیِ من، گوش کنید قصهٔ بی‌سر و سامانیِ من، گوش کنید گفت‌وگویِ من و حیرانیِ من، گوش کنید شرحِ این آتشِ جان‌سوز، نگفتن تا کی؟ سوختم، سوختم، این راز، نهفتن تا کی؟ روزگاری، من و دل، ساکنِ کویی بودیم ساکنِ کویِ بتِ عربده‌جویی بودیم عقل و دین باخته، دیوانهٔ رویی بودیم بستهٔ سلسلهٔ سلسله‌مویی بودیم کس در آن سلسله، غیر از من و دل، بند نبود یک گرفتار از این جمله که هستند، نبود نرگسِ غمزه‌زنش، این‌همه بیمار نداشت سنبلِ پُرشکنش، هیچ گرفتار نداشت این‌همه مشتری و گرمیِ بازار نداشت یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت اول آن‌کس که خریدار شدش، من بودم باعثِ گرمیِ بازارشدش، من بودم عشقِ من شد سببِ خوبی و رعناییِ او داد، رسوایی من، شهرتِ زیباییِ او بس که دادم همه‌جا شرحِ دلاراییِ او شهر پُر گشت ز غوغایِ تماشاییِ او این زمان، عاشقِ سرگشته، فراوان دارد کی سرِ برگِ منِ بی‌سر و سامان دارد؟ چاره این است و ندارم بِه از این رایِ دگر که دهم جایِ دگر، دل، به دل‌آرایِ دگر چشمِ خود فرش کنم زیرِ کفِ پایِ دگر بر کفِ پایِ دگر، بوسه زنم جایِ دگر بعد از این رایِ من، این است و همین خواهد بود من بر این هستم و البته چنین خواهد بود پیشِ او، یارِ نو و یارِ کهن، هر دو یکی‌ست حرمتِ مدعی و حرمتِ من، هر دو یکی‌ست قولِ زاغ و غزلِ مرغِ چمن، هر دو یکی‌ست نغمهٔ بلبل و غوغایِ زَغَن، هر دو یکی‌ست این ندانسته که قَدْرِ همه، یکسان نَبُوَد زاغ را مرتبهٔ مرغِ خوش‌الحان نَبُوَد چون چنین است پیِ کارِ دگر باشم بِه چند روزی، پیِ دلدارِ دگر باشم بِه عَندَلیبِ گُلِ رخسارِ دگر باشم بِه مرغِ خوش‌نغمهٔ گلزارِ دگر باشم بِه نوگلی کو که شوم بلبلِ دستان‌سازش؟ سازم از تازه‌جوانانِ چمن، ممتازش آن‌که بر جانم از او دم به دم آزاری هست می‌توان یافت که بر دل ز منش، باری هست از من و بندگیِ من اگرش عاری هست بفروشد که به هر گوشه، خریداری هست به وفاداری من نیست در این شهر کسی بنده‌ای همچو مرا هست خریدار بسی مدتی، در رهِ عشقِ تو دویدیم، بس است راهِ صد بادیهٔ درد بریدیم، بس است قدم از راهِ طلب باز کشیدیم، بس است اول و آخرِ این مرحله دیدیم، بس است بعد از این، ما و سرِ کویِ دل‌آرایِ دگر با غزالی به غزل‌خوانی و غوغایِ دگر تو مپندار که مِهر از دلِ محزون نرود آتشِ عشق به جان افتد و بیرون نرود وین مُحَبَّت به صد افسانه و افسون نرود چه گمان غلط است این، برود، چون نرود؟ چند کس از تو و یارانِ تو، آزرده شود؟ دوزخ از سردیِ این طایفه، افسرده شود ای پسر! چند به کامِ دگرانت بینم؟ سرخوش و مست ز جامِ دگرانت بینم مایهٔ عیشِ مدامِ دگرانت بینم ساقیِ مجلسِ عامِ دگرانت بینم تو چه دانی که شدی یارِ چه بی‌باکی، چند؟ چه هوس‌ها که ندارند هوسناکی، چند یارِ این طایفهٔ خانه‌برانداز مباش از تو حیف است، به این طایفه، دمساز مباش می‌شوی شُهره به این فرقه، هم‌آواز مباش غافل از لعبِ حریفانِ دغاباز مباش بِه که مشغول، به این شغل نسازی، خود را این نه کاری‌ست، مبادا که ببازی، خود را در کمینِ تو، بسی، عیب‌شماران هستند سینه، پردرد ز تو، کینه‌گذاران هستند داغ بر سینه، ز تو، سینه‌فکاران هستند غرض این است که در قصدِ تو، یاران هستند باش مردانه که ناگاه قفایی نخوری واقفِ کشتیِ خود باش که پایی نخوری گر چه از خاطر وحشی، هوسِ رویِ تو رفت وز دلش، آرزویِ قامتِ دلجویِ تو رفت شد دل‌آزرده و آزرده‌دل از کوی تو رفت با دلِ پُر گِلِه از ناخوشیِ خویِ تو رفت حاشَ لِلَّه که وفایِ تو فراموش کند سخنِ مصلحت‌آمیزِ کسان، گوش کند
  23. دگر به سینۀ من آرزوی مردن نیست تویی مرا به یقین بهترین بهانۀ زیست
  24. یادایام جوانی جگرم خون می کرد خوب شد پیر شدم کم کم و نسیان آمد
  25. نه پست ان شاالله همیشه هستش .پستی که بچه ها جمع میشن یکجا.و حرفاشونو به زبان شعر میزنن .قشنگیش به این.
×
×
  • اضافه کردن...