رفتن به مطلب

محدثه امیری ویرثق

کاربر عضو
  • تعداد ارسال ها

    2
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

درباره محدثه امیری ویرثق

آخرین بازدید کنندگان نمایه

بلوک آخرین بازدید کننده ها غیر فعال شده است و به دیگر کاربران نشان داده نمی شود.

دستاورد های محدثه امیری ویرثق

Newbie

Newbie (1/14)

  • Conversation Starter

نشان‌های اخیر

3

اعتبار در سایت

  1. در این دنیا فانی من مانده ام و کالبدی که زنده است و روحی که محکوم به نابودیست... عشق! عشق! عشق! می‌گویند اگر میخواهی بمیری عاشق شو... درست است تو میمیری، تو از درون متلاشی میشوی، از هم میپاشی اما همچنان زنده ای. زنده ای در روزگاری که وظیفه اش شده بازی کردن با احساسات و روح و روانت. چیزی که به آن عشق میگویند چیست ؟ جوابی برایش ندارم؛ گویی مجهولیست که با هیچ قاعده و قانونی به دست نمی‌آید توصیفش حتی از فرشته عذابی که تا به حال ندیده ام هم دشوارتر است . عشق می‌تواند خوب باشد و می‌تواند بسوزاند، می‌تواند به تو حیات دهد و می‌تواند مرگ ابدی را به تو هدیه دهد . عشق زیباست اما غمگین، غمگین اما دوست داشتنی، دوس داشتنی اما سوزان، سوزان اما اعتیادآور، اعتیادآور اما رویایی، رویایی اما بی رحم، بی رحم اما شیرین. ‌ عشق سوالیست که پاسخی ندارد ... عشق بیماری است که همه به نوبه خود به آن دچار می‌شوند، بعضی راضی و بعضی ناراضی. مسکن و دارویی ندارد تنها زمان است که می‌تواند از درد و عذاب آن بکاهد. اگر عقل و منطقی وجود داشت عاشق نبودیم، اگر جسم سرخ رنگ تپنده ای نبود که در رقابت بین مغز و قلب پیروز شود عشقی وجود نداشت، آخر چرا باید برای نابودی خویش داوطلب شد؟! میدانم جواب را عشق فریبدنست آنقدر فریبنده که تا به خود بیایی در دریای طوفانی عشق غرق شدی و دیگر راه فراری نیست...
  2. پ ۱۴۰۲/۹/۲۹ شماره ثبت ۶۴۸۵۸۸ آیا زندگی اندک ارزشی دارد ؟ مرگ برتر است یا زندگی ؟ عشق برتر است یا نفرت؟ امید برتر است یا نومیدی ؟ ارزشش را دارد برای زندگی با مرگ، دست و پنجه نرم کرد ؟ ارزشش را دارد مقابل بدبختی، ناامیدی، سردرگمی، نفرت، اندوه و بسیار، برای زندگی جنگید ؟ زندگی که سرشار از امید، خوشبختی، آرامش، شادی خوشحالی باشد، ارزش جنگیدن دارد ؟ همانا که هر کس ظرفیتی دارد .... بعضی ظرفیت کمی دارند کمی مشکل و اندوه می‌تواند آنها را از پا در بیاود؛ بعضی هم ظرفیت بالایی دارند و حتی با خم شدن کمرشان هم اخم به ابرو نمیاورند ... من از کدام دسته هستم ؟ به راستی که هر کس می‌تواند به اندازه ظرفیتش تحمل کند . گویی ظرفیت من هم رو به اتمام است .... باید چه کرد با خصلت جهان ؟ گویی تا می خواهی سربلند کنی و استوار بایستی، خلقت مشکلاتی را که در مخزن خود دارد بر سرت می‌ریزد تا دوباره در برابرش زانو بزنی! اندوه دلم بسیار است آنقدر بسیار، که ماه ها برای خالی کردنش وقت لازم دارم ... ولی کسی نیست.... کسی نیس که شنوای سخنانم باشد کسی نیست که مرا از این حال بد نجات دهد ‌.‌... گویی حتی خالق هم میلی به یاری ام ندارد؛ گویی حتی دیگر خدایی که دوستم داشته باشد هم وجود ندارد . او هم مرا به حال خود رها کرده ... بغض گلویم را گرفته کرده و توان سخن گفتن را به من نمی‌دهد.... سعی در تغییر داشتم اما نشد .... تغییری که ایجاد شد فقط ظاهری بود و بس مهم تغییر باطن بود که تغییر نکرد نمیدانم مشکل از من است یا دیگران نمیدانم من زودرنج هستم یا دیگران سنگدل! نمیدانم! نمیدانم! نمیدانم! می‌گویند چرا به این حال دچار شده ای؟ سنگدل شدی! سرد شدی! مهر و محبت از وجودت گریخته! دیگران ذره ای اهمیت برایت ندارند! خنده دار است!!! نمی‌دانند فقط ظاهر ماجرا را میبینند نمیدانند من از درون شکسته ام و در آستانه متلاشی شدن هستم.... نمیدانند و اینگونه مرا قضاوت می‌کنند می‌گویند چرا از مشکلاتت سخن نمی‌گویی؟ پاسخ من این است : هراسانم، هراسان از آن روزی که چیزی بگویم و درک نشوم، بگویم و آن را مضحک خطاب کنند، بگویم و خلاف مرهم عمل کند و زخمی دیگر بر دل غمگینم شود... دلم شکسته است نه یک بار نه دو بار بارها شکسته ام ... به دنبال مرهمی برایش هستم چه معشوق باشد و چه دوست، چه خویش هر چه که باشد، تسلیم نمی‌شوم در برابر عذاب درونم! می جنگم حتی اگر شکست بخورم و نابود شوم.... کاش می‌توانستم فارغ از غم و اندوه دنیا فارغ هر چیزی که در کمین من است بی فکر و خیال شاد باشم .....
×
×
  • اضافه کردن...