رفتن به مطلب

موجم ولی&


حسین138

ارسال های توصیه شده

می رفتم از خشم خود
دنیا ویرانه سازم
در دفتر زندگی
از خود افسانه سازم
اما ز بازی زمان
گمراه و غافل بودم
در اوج پرواز هوای خواهش دل بودم
در سر نبود اندیشه ای
جز فکر ویرانگری
غافل من از افسانه ی طوفان و ساحل بودم
موجم ولی خاموش و خسته
با دست خود در هم شکسته
آری، من آن کوه غرورم
درمانده و از پا نشسته
پیچیده طوفان در وجودم
شد پاره از هم تار و پودم
در لحظه های واپسین
پیک عجل آمد مرا
افتادم و از پا نشستم
بیداد طوفان آنچنان
بر سنگ ساحل زد مرا
چون شیشه ای در هم شکستم
گفتم به خود
ای موج سرگردان که آخر
بنگر به خود چه بودی و اکنون چه هستی
حاصل چه بود از آن غرور بی دلیلت
آخر به دست صخره ی ساحل شکستی
موجم ولی خاموش و خسته
با دست خود در هم شکسته
آری، من آن کوه غرورم
درمانده و از پا نشسته
موجم ولی خاموش و خسته
با دست خود در هم شکسته
آری، من آن کوه غرورم
درمانده و از پا نشسته
موجم ولی خاموش و خسته
با دست خود در هم شکسته
آری، من آن کوه غرورم
درمانده و از پا نشسته

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...