-
تعداد ارسال ها
169 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
پست ها ارسال شده توسط mmD
-
-
بله. زندگی همیشه همینطور بوده و خواهد بود. آدمها میآیند و خاطراتی بهجا میگذارند و میروند. پذیرش این حقیقت مهم است، چه بسا درد دارد. تمام شد و آنچه از دسترفتنی بود از دست رفت. درون این حقیقت هیچچیز زیبایی وجود ندارد. ولیکن «پذیرش» همیشه مهمترین مسئله است؛ اما از شما چه پنهان، با بعضی از خداحافظیها جگرمان کباب شد. پذیرش سخت خواهد بود. درد دارد. پذیرش اینکه درد داریم و دردمان بهتر نمیشود.
- 4
-
دوست خوبی بود، از او چیزهای زیادی یاد گرفتم اما باید او را ترک میکردم. نباید مشابه او میشدم.
شاید روزی از دیدنش، ناغافل پشت چراغ قرمزی یا در مترو یا فروشگاهی خوشحال شوم اما دلم نمیخواست دیگر دوست باشیم.- 4
-
گاهی اوقات به این فکر میکنم که مگر خون من از بتهوون وکافکا و کورت کوبین و توپاک شکور و ایمی واینهاوس وهزار آدم درست حسابی دیگه رنگینتره که بخوام از سی-چهل سال بیشتر عمر کنم؟ حالا نه اینکه بیشتر عمر کردن و سالم عمر کردن بد باشه اما اگه قرار باشه بمیرم هم نباید خیلی حسرت بخورم؛ هرچند که به اندازهی اون اشخاص، معروف، محبوب و درستو حسابی نبوده باشم؛ بالاخره وقتی پایانش مرگ باشه و نیستی و هیچ؛ موفق بودن یا نبودن تو بعد از مرگ که اهمیتی نداره. داره؟
- 3
-
"زمان،
آدمها را دگرگون می کند
اما تصویری را که از آنها داریم
ثابت نگه میدارد
هیچ چیزی دردناکتر از
این تضاد میان
دگرگونی آدمها
و ثبات خاطره نیست...!"
- 4
-
۶۰ سالت که بشه تمام آرزوت اینه یه نفر و داشته باشی تا حرفت و بفهمه و آرومت کنه، برای بدست آوردن اون آدم باید بین ۲۰ تا ۳۰ سالگی خوب انتخاب کرده باشی؛ این یکی از مهمترین سرمایهگذاریهای بلند مدت زندگیه ولی خیلیا سود کوتاه مدت میخوان!
- 3
-
زمان همه چیز را درست میکند
دوست داشتن را کمرنگ میکند!
دلتنگی عادی میشود...
به نبود آدمها عادت خواهی کرد
دردها تسکین مییابند
زخم ها بسته میشوند...
کلمات را به فراموشی میسپاری
توقعت را کم میکند
فقط کافی است صبر داشته باشی تا همه چیز همان شود که میخواهی، زمان تو را نجات میدهد!
- 3
-
تقصیر حرفهاست!
اگر حرفها قدرت پرواز داشتند،
پر میکشیدند و به گوش کسی که باید،
میرسیدند…
اگر صدا داشتند و از پشت سکوت یک نفر
میشد آنها را شنید،
خیلی احساسها از دست نمیرفت.
و اینهمه آدمِ دلتنگ نبود
لعنت به حرفها
حرفهای بیعرضه
حرفهای بیدست و پا
که فقط بلدند بیخ گلوی آدمها گیر کنند…!- 3
-
⸤ اینجوری نیست که از بعضی چیزا فقط بخوام بگذرم. میخوام فراموششون کنم و دیگه به یاد نیارمشون. یجوری که انگار هیچوقت وجود نداشتن!⸣
- 3
-
آدما همیشه منتظرن، منتظر یه اتفاق، یه روز، گاهی هم یه آدم...
اما کسی نمیدونه، ممکنه اون اتفاق، اون روز یا اون آدم هیچوقت از راه نرسه...
فقط تنها چیزی که میدونیم اینه که آدم تو انتظار، ذره ذره خودشو از دست میده...- 3
-
اینکه بتوانی با خشنودی ، به فراز و نشیب زندگیت در گذر زمان بنگری، مانند این است که دو بار زیستهای.
- 6
-
تنها زمانی صبور خواهیم شد که صبر را یک قدرت بدانیم، نه یک ضعف.و آنچه ویرانمان میکند، روزگار نیست بلکه حوصلهی کوچک و آرزوهای بزرگمان است.
- 6
-
چالش ارزندهی زندگی این است :
قدر همه چیز را بدانی و در عین حال
خود را وابسته به هیچ چیز نکنی ...- 6
-
تنها بود و تنها، که تنهایی چه سعادت بزرگی است! و چه سعادت بزرگی است رها شدن از قید و بند و رها شدن از خاطرات عذابآور و رها شدن از توهمات. و چه سعادت بزرگی است زندگی کردن و مغلوب زندگی نشدن و بر آن غلبه کردن..!
- 7
-
خوشبختی چیزی نیست که بخواهی آن را به تملک خود دراوری، خوشبختی کیفیت تفکر تو و حالت روحی و احساسی توست، خوشبختی ، برامده از جهان درون توست…
- 7
-
لب پنجره نشسته بود و سیگار میکشید، آنقدر غرق خیالاتش بود که یادش رفت که؛ خودش را بیاندازد یا پوکهی سیگارش را...️
- 5
-
میخواستم بِمانَم رَفتم میخواستم بروَم ماندَم نه رفتن مهم بود و نه ماندن... مهم من بودم که نبودم...️
- 6
-
'ناپلئون میگفت : دنیا پر از تباهیست ، نه بخاطر وجود آدمای بد ؛ بلکه بخاطر سکوت آدمای خوب! -️
- 5
- 1
-
خداوند بی نهایت است ولامکان وبی زمان
اما به قدر فهم تو کوچک میشود
و به قدر نیاز تو فرود میآید
و به قدرآرزوی تو گسترده میشود
و به قدر ایمان تو کارگشا می شود.
- 4
- 1
-
کمرنگ شو اما همرنگ نه! ️
- 5
- 1
-
چه مسئولیت های سنگینی است
هرشب دل را باآن همه درد خواب کنی ️
- 6
-
- بگذار در آغوش تو آرام بگیرم . . دلچسبترین شیوهی جان باختن است این : )!'️
- 6
-
چگونه ممکن میشود دست از کسی کشید که اگر نباشد انگار که روحت جان ندارد.️
- 6
-
در سینهام سرمایی از زمستانی ناشناخته رخنه کرده است من فردای روزِ رفتنت هستم.️
- 6
-
لزلی : پول همه چیز نیست جت!
جت : وقتی که بدستش میاری … آرهGiant
- 5
دیالوگ های ماندگار ؛
در تصاوير و مطالب جالب
ارسال شده در
انگشتش را در دریا تر کرد.
دستش آبی شد.
خوشش آمد.
سراپا برهنه، به دریا زد.
تمام تن آبی شد.
صدا و سکوتش هم آبی شد.
زن آبی!
همه تحسینش کردند.
هیچکس اما عاشقش نشد..