-
تعداد ارسال ها
4 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
پست ها ارسال شده توسط Farshid
-
-
ترانه کوچه ترانه ای عاشقانه ای زیبا ساده و روان با اهنگی عاشقانه که بسیار صدای خواننده روی این اثر نشسته و زیبایی این شعر را چند برابر کرده
ترانه ای عاشقانه که خاطرات عشق گذشته را ورق میزند و در رویای خویش خاطره سازی میکند و امید های خودش را مرور میکند متن ترانه بسیار روان و ساده و زیباست و به دل میشیند و حس و حال عاشقانه ها را بیان میکند مخصوصا در جایی که گله از هوای ابری دارد و عاشق هم همیشه از هوای ابری گریزان است در پی درامدن خورشید انتظار میکشد
کوچه
شعر:مهین آبادانی
اهنگ:فرید زولاند
خواننده:ستار
هنوز هم در انتظارت پشت پنجره میشینم
تا که شاید سایه تو روزی در خم کوچه ببینم
هنوزم در انتظاره پشت پنجره میشینم
تا که شاید سایه تو روزی در خم کوچه ببینم
تا که شاید سایه تو روزی در خم کوچه ببینم
چشم من اسیر قاب سرده این پنجره ها شد
دنبال اونی که رفت و تو غبار جاده گم شد
دنبال اونی که رفت و تو غبار جاده گم شد
هنوزم در انتظاره پشت پنجره میشینم
تا که شاید سایه تو روزی در خم کوچه ببینم
تا که شاید سایه تو روزی در خم کوچه ببینم
آسمون داره می باره رو سیاه پشت شیشه
در کمین نشسته خورشید چادر ابر وا نمیشه
کاش میشد صدای پاهات توی کوچه ها بپیچه
بگه اومدی که باشی بمونی با من همیشه
چشم من اسیر قاب سرده این پنجره ها شد
دنبال اونی که رفت و تو غبار جاده گم شد
دنبال اونی که رفت و تو غبار جاده گم شد
هنوزم در انتظاره پشت پنجره میشینم
تا که شاید سایه تو روزی در خم کوچه ببینم
تا که شاید سایه تو روزی در خم کوچه ببینم
- 3
- 2
-
پروردگارا! به من آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهمم
و شهامتی، تا تغییر دهم آنچه را که می توانم
و بینشی تا تفاوت این دو را بدانم.
این متن زیبا که گفته میشود ترجمه ای از جمله ی یک فیلسوف آلمانی هست بسیار زیبا بیانگر همان موضوع صبر و تلاش در زندگی هست. و مهمترین قسمتش بینش ان که کلید فهم دو راه است.
یکی از مهمترین تمایز های انسان نسبت به سایر موجودات انتخاب است
که این تمایز میتواند انسان را به عرش رساند و یا به ته چاه پرت کند.
-
راهیست راهِ عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آن که جان بسپارند، چاره نیستهر گَه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کارِ خیر حاجتِ هیچ استخاره نیست................................................................
یادمه خیلی وقت پیش ها نوجوان که بودم تازه داشتم معنی عشق میفهمیدم کتاب کوچک حافظی داشتم بر داشتمش و به نیتی فالی گرفتم و غزل بالا اومد نوشتمش روی کاغذ با خط خوب نه یه بار و بلکه چند بار هنوز نوشته هاشو دارم شاید او موقع خیلی درک معنیش و نداشتم ولی با تجربه سالیان زندگی معنی این غزل خوب میفهمم
...............................................................
ما را ز منعِ عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایتِ ما هیچ کاره نیستاز چشم خود بپرس که ما را که میکُشد؟
جانا گناهِ طالع و جرمِ ستاره نیست................................................................
فهیمیدن اینکه کجای زندگی باید صبر کنی راضی به قسمت باشی و خودت با دست خودت همه چیو خراب نکنی یا اینکه کجا نباید پا پس بکشی و ادامه بدی تلاش کنی و خودت قسمت و بسازی آسون نیست ولی اونقدرهاهم سخت نیست ادم بخواد میتونه این فهم و بدست بیاره اگه یه جایی که باید بشینی تا زمانش برسه برای فرار از زمان تلاش بیهوده انجام بدی همه چیو با دست خودت خراب کردی و نمیتونی از هیچکس و هیچ چیزیم گله کنی و برعکسش هم همانطور
برای بدست اوردن خیلی چیزا باید صبر کرد برای خیلی چیزها باید تلاش کرد و مهمتر فهم این دو
..............................................................
او را به چشمِ پاک توان دید چون هلال
هر دیده جایِ جلوهٔ آن ماه پاره نیستفرصت شُمُر طریقهٔ رندی که این نشان
چون راهِ گنج بر همه کس آشکاره نیستنگرفت در تو گریهٔ حافظ به هیچ رو
حیران آن دلم که کم از سنگِ خاره نیست................................................................
فهمیدن اینکه کدوم راه درسته کدوم غلط با عقل و علم و منطق نمیشه حساب کتاب کرد نیروهای بزرگی درون همه ی ما نهفتست ولی زیر غبار و سیاهی های کارهای زشت ما پنهان میشن و نمیتونن درست عمل کنن ما اگر کار خوبی انجام نمیدیم داریم به غبار این نیروها اضافه میکنیم و این نیروهارو از کار باز میداریم هیچ کس نیروهای خارق العاده نداره بلکه همه دارن ولی بعضیا اون نیروها و سراپا نگه میدارن و بعضیای دیگه اون نیرو هار و اسیر پلیده ها میکنن هر زمانی هم برای پاکسازی این سیاهی ها دیر نیست.
مراقب همه کارهامون همه و همه باشیم. کارهایی که میکنیم ایا به کسی و چیزی اسیب میزنیم حقی و زیر پا میزاریم حقی و ناحق میکنیم و ...
...............................................................
گر همسفر عشق شدی مرد سفر باش
ورنه ره خود گیر و یکی راهگذر باش
هم نعره ی امواج گرت عربده ای نیست
در برکه ی آسایش خود زمزمه گر باش
هشدار که یخ تاب تب عشق ندارد
گر بسته ی قالب شده ای فکر دگر باش
ترانه ایرانی
در خوانندگان ایرانی
ارسال شده در
از همه جاده ها میاد
انگار نه از یه شهر دور
که از همه دنیا میاد
تا وقتی که در وا میشه
لحظه ی دیدن میرسه
هر چی که جاده است رو زمین
به سینه ی من میرسه، آه
بی تو میگیره نفسم
اگه تورو داشته باشم
به هر چی میخوام میرسم
به هر چی میخوام میرسم
واسه کی تکرار بکنم
گل های خواب آلوده رو
واسه کی بیدار بکنم
واسه کی دونه بپاشه
مگه تن من میتونه بدون تو زنده باشه
بی تو میگیره نفسم
اگه تورو داشته باشم
به هر چی میخوام میرسم
به هر چی میخوام میرسم
غبار پیراهن تو
عمر دوباره ی منه
دیدن و بوییدن تو
نه من تو رو واسه خودم
نه از سر هوس میخوام
عمر دوباره ی منی
تو رو واسه نفس میخوام
بی تو میگیره نفسم
اگه تورو داشته باشم
به هر چی میخوام میرسم
به هر چی میخوام میرسم
از همه جاده ها میاد
انگار نه از یه شهر دور
که از همه دنیا میاد
تا وقتی که در وا میشه
لحظه ی دیدن میرسه
هر چی که جاده است رو زمین
به سینه ی من میرسه، آه
بی تو میگیره نفسم
اگه تورو داشته باشم
به هر چی میخوام میرسم
ای که تویی همه کسم
بی تو میگیره نفسم