رفتن به مطلب

مووووود


Aftaabgardaan

ارسال های توصیه شده

خاک سرد نیست که بخواد قلبت رو سرد کنه از غمی که دچارشی.. فقط اینکه بعد از فقدان، تو باز هم بیدار میشی، میبینی باز خورشید هست، صدای وانتی که دنبال آهن آلاته هست، صدای‌ ناظم جیغ جیغوی مدرسه ی نزدیک به خونه هست. از در میری بیرون و تو ترافیک میبینی ماشین بغلی آهنگ قر دار گذاشته و خوشحاله کنار اون کسی که کنارش نشسته، میری پارک میبینی آدما سرگرمن.. برمیگردی خونه میبینی اکیپی بادکنک و گل به بغل میرن کافه ی سر کوچه و احتمالا تولده.. میای خونه.. تلویزیون رو روشن میکنی همه چی مثل همیشه نشون داده میشه.. شب میشه.. باز میبینی ماه توی آسمونه.. چند وقت میگذره.. میبینی ناچاری بری سرکار.. درس بخونی، چیزی که متعهدی بهش رو انجام بدی و تحویل بدی.. بی اشتهایی غذا خوردنت نمیاد اما یکم میگذره میبینی هنوز تو زنده ای..یعنی اینطوریه که میبینی زندگیه جاریه.. فقط تو خمیده شدی از اون غم و فقدان و نه تنها دنیا منتظرت نمیمونه تا حسابیِ حسابی سوگواری کنی.. هی داد و بیداد کنی جامه بدرانی.. که حقه و میطلبه.. بلکه عزیزان و نزدیکانت هم بعد از یه مدت توقع دارن و میتوپن که جمع کن خودت رو، تو نمردی هنوز..

یعنی میخوام بگم قلب آدم رو خاک سرد نمیکنه و هیچ وقت انگار سرد نمیشه.. فقط یاد میگیری که هم زنده باشی هم غم بخوری، هم دیوانه نباشی و هم با کسی که نیست حرف بزنی! هم بدونی که نیست و هم یه طوری با تصویر زنده اش سر و کله بزنی.. که انگار هست.. هم..

یه همچین چیزی خلاصه.. نمیتونم توضیحش بدم..

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

7 دقیقه قبل، Aftaabgardaan گفته است:

خاک سرد نیست که بخواد قلبت رو سرد کنه از غمی که دچارشی.. فقط اینکه بعد از فقدان، تو باز هم بیدار میشی، میبینی باز خورشید هست، صدای وانتی که دنبال آهن آلاته هست، صدای‌ ناظم جیغ جیغوی مدرسه ی نزدیک به خونه هست. از در میری بیرون و تو ترافیک میبینی ماشین بغلی آهنگ قر دار گذاشته و خوشحاله کنار اون کسی که کنارش نشسته، میری پارک میبینی آدما سرگرمن.. برمیگردی خونه میبینی اکیپی بادکنک و گل به بغل میرن کافه ی سر کوچه و احتمالا تولده.. میای خونه.. تلویزیون رو روشن میکنی همه چی مثل همیشه نشون داده میشه.. شب میشه.. باز میبینی ماه توی آسمونه.. چند وقت میگذره.. میبینی ناچاری بری سرکار.. درس بخونی، چیزی که متعهدی بهش رو انجام بدی و تحویل بدی.. بی اشتهایی غذا خوردنت نمیاد اما یکم میگذره میبینی هنوز تو زنده ای..یعنی اینطوریه که میبینی زندگیه جاریه.. فقط تو خمیده شدی از اون غم و فقدان و نه تنها دنیا منتظرت نمیمونه تا حسابیِ حسابی سوگواری کنی.. هی داد و بیداد کنی جامه بدرانی.. که حقه و میطلبه.. بلکه عزیزان و نزدیکانت هم بعد از یه مدت توقع دارن و میتوپن که جمع کن خودت رو، تو نمردی هنوز..

یعنی میخوام بگم قلب آدم رو خاک سرد نمیکنه و هیچ وقت انگار سرد نمیشه.. فقط یاد میگیری که هم زنده باشی هم غم بخوری، هم دیوانه نباشی و هم با کسی که نیست حرف بزنی! هم بدونی که نیست و هم یه طوری با تصویر زنده اش سر و کله بزنی.. که انگار هست.. هم..

یه همچین چیزی خلاصه.. نمیتونم توضیحش بدم..

👌 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...